شواهد متعددی در گفتار و رفتار امام حسین (علیه السلام) نشان میدهد که ایشان از شهادت خود و اسارت اهلبیت خویش خبر داشت، و با علم به این مطلب با آنان از مدینه حرکت کرد[1] حتی عاقبت این سفر بر مردم دانا هم پوشیده نبود، به همین جهت، دانایان و حتی مردمان عادی، امام (علیه السلام) را از عاقبت کار باخبر میکردند، و چه بسا کسانی میآمدند و به ایشان التماس میکردند که از این سفر منصرف شود، چون عاقبت آن کشته شدن است. امام (علیه السلام) به سخنان آنان گوش میداد، از آنان تشکر میکرد، و میفرمود: “میدانم که شما دوست و ناصح من هستید.[2] با وجود این، امام (علیه السلام) از سفر خود منصرف نشد، تحیر و شکی بر قلب مقدس او عارض نگشت، و به کسی نگفت که کشته نمیشوم، یا پیروز میگردم، و به سلطنت میرسم، بلکه امام (علیه السلام) در این سفر همیشه مردم را از شهادت خود خبر میداد[3]
شواهد تاریخی نشان میدهد که بنیامیه، تا امام (علیه السلام) را نمیکشتند، از او دست برنمیداشتند.[4] زیرا تا وقتی امام (علیه السلام) زنده بود، آنها به هدف خود که تثبیت حکومت یزید بن معاویه بود نمیرسیدند. پس باید امام (علیه السلام) که به عنوان یک شخصیت کلیدی از بیعت با یزید سر باز زده بود را بکشند تا یزید بتواند از مردم بیعت بگیرد. لذا مأمورین یزید در مدینه و مکه دستور داشتند یا از امام بیعت بگیرند و یا او را از میان بردارند. این مطلب در فرمایشات حضرت نیز نمود دارد، چنانکه وقتی ابن زبیر از حضرت خواست که در مکه بماند، در جواب فرمود: “به خدا سوگند! اگر بیرون از مکه کشته شوم – ولو به قدر یک وجب – بهتر است از آن که داخل مکه کشته شوم. به خدا سوگند! اگر در سوراخ خزندهای از خزندگان باشم مرا بیرون میآورند و میکشند… [5] در عین حال، امام (علیه السلام) از موضع دفاع، تخطی نکرد و هیچگاه مهاجم نشد، و به شهری که از او دعوت عمومی نشده بود، نرفت. مثلا هر چه طِرِمّاح اصرار کرد به دهکدهی آنها برود[6]، نرفت و به یمن نیز مسافرت نکرد، اگرچه محمد بن حنفیه و ابن عباس اصرار داشتند.
امام حسین (علیه السلام) هیچ وقت بهانهای به دست دشمن نداد و روزنهای برای توجیه ظلم بنیامیه باقی نگذاشت، زیرا حفظ دین از شر یزید و نجات مسلمین از این راهزن دین و از همه آل ابوسفیان، به این بود که با اهل و عیال چنین مسافرتی را انجام دهد و آواره و دربهدر باشد و خاندان پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مانند اسرای کفار از این شهر به آن شهر بروند. اینگونه جهاد و شهادت، موجب بقای دین و حفظ مسلمین است. کسی که به جهاد در راه خدا میرود، طبق آیه قرآن اعتقاد دارد که چه به پیروزی برسد و چه کشته شود، هر دو برای او سرنوشتی نیکو خواهد بود[7]، و دانستن اینکه چه سرنوشتی در انتظار اوست تأثیری در ارزش جهاد نخواهد داشت. عمار بن یاسر در جنگ صفین، با علم به اینکه به شهادت خواهد رسید، به قصد برنگشتن و کشته شدن حرکت کرد و میگفت: “الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّةِ” (كوچ به سوی بهشت)[8].
امام حسین (علیه السلام) با خداوند معامله کرد و جان عزیز خود و عزیزانش را فدای دین مقدس اسلام نمود. او کشته شد تا بنیامیه ذلیل شوند و از چشم مسلمانان بیفتند و دوست و دشمن، به اندازهی خباثت و عناد آنان با دین و پیغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پی ببرند. حسین کشته شد و تا قیام قیامت وسیلهی نجات مردم گردید. او مایهی آگاهی و نجات امت است؛ گریه بر مصائب و یادآوری گرفتاریهای او، موجب رحمت خدا و زنده کردن یادش و تبلیغ دین اسلام است.
(برگرفته از “تاریخ سید الشهداء (علیه السلام)”، اثر مرحوم عباس صفایی حائری (با تغییرات و اضافات جزئی))
برچسب خورده:تبلیغ دین اسلام_حرکت روشن کشتی نجات_دین مقدس اسلام_سید الشهدا امام حسین_سیره امام حسین ع_قیام امام حسین ع_كوچ به سوی بهشت_مسلمانان
پاورقیها:
[1] برای مطالعهی شواهد این مطلب می توانید به متن کتاب، صفحه 217 مراجعه بفرمایید. همچنین این موضوع در برخی مناسبت های دیگر سایت رشد مورد بررسی قرار گرفته است، مانند حسین شهید آگاه
[2] تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 382 – مسند الامام الشهید، جلد 1، صفحه 425
[3] تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 407 و 408 – مسند الامام الشهید، جلد 1، صفحه 460
[4] شواهد این مطلب در تاریخ طبری، جلد 5، صفحات 385 تا 390 موجود است
[5] تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 385 – مسند الامام الشهید، جلد 1، صفحه 428
[6] تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 406 – مسند الامام الشهید، جلد 1، صفحه 466
[7] اشاره به آیه 52 سوره مبارکه توبه که می فرماید: “قُل هَل تَرَبَّصونَ بِنا إِلّا إِحدَى الحُسنَيَينِ…”(بگوآیا درباره ما، جز یکی از دو نیکی را انتظار دارید؟…)
[8] وقعة صفین، صفحه 332