«با دوستان محبت، با دشمنان مروت»
چگونگی مواجهه با دوستان و شیوه رویارویی با دشمنان، یکی از مهمترین عرصههای سنجش اخلاقی هر فرد است. چرا که همان مقدار که محبت ممکن است آدمی را از مسیر حق به بیراهه بکشاند، دشمنی و عداوت نیز (هر چند که به حق باشد)، امکان دارد انسان را به وادی ظلم و تعدی بیافکند. اما هنگامی که رفتار اولیاء خدا با دوستان و شیوه رویارویی آنان با دشمنان را به ترازوی انسانیت و عقلانیت میسنجیم، عیاری شگفت آور به آدمی ارائه میدهد.
به عنوان نمونه، محبّت امام سجاد (علیه السلام) نسبت به شیعیان و دوستدارانش تا بدان جا رسیده بود که آن حضرت همه روزه براى گنهکاران ایشان طلب مغفرت مى کرد. آن حضرت به ام فروه دختر قاسم بن محمد بن ابى بکر فرمود:
«من هر روز و هر شب براى گنهکاران از شیعیانم صد مرتبه دعا مىکنم؛ زیرا ما در برابر مصائبى صبر مىکنیم که از آنها باخبریم، اما شیعیان ما در برابر مصائبى که از (نتایج) آنها بى خبرند، شکیبا هستند[1].»
این حدیث شریف بر میزان دلبستگى امام (علیه السلام) و محبّت ایشان نسبت به شیعیان دلالت دارد؛ تا بدانجا که آن حضرت براى گنهکاران شیعه طلب مغفرت و رضوان الهی مى نماید. به راستى کدام نیکى و احسان بالاتر از این نیکى و احسان است؟!
اما در کنار این مهر عمیق، امام زین العابدین (علیه السلام) با شیعیان خود چنان رفتار مىکرد تا آنان براى دیگر مسلمانان در پارسایى، تقوا و زهد دینى سرمشق شایسته اى باشند. آن حضرت در راه تربیت و تهذیب اخلاق اسلامى شیعیان کوشید و مواعظ و نصایح زیادى فرمود و آنان را بر تقوا و عمل نیک واداشت تا آنجا که به یکى از شیعیان خود فرمود:
«به شیعیان ما بگو: هیچ چیز ایشان را در برابر خداوند بىنیاز نمىکند و همانا ولایت ما اهل بیت شامل حال کسى نمىشود؛ مگر کسى که داراى تقوا باشد[2].»
به راستى پرهیز از محرمات الهى از جمله مهمترین وسایل نجات انسان از عذاب و کیفر الهى است؛ همان طورى که از اثر بخش ترین راههاى رسیدن به ولایت اهل بیت (علیهم السلام) (که خود دژى از دژهاى الهى بودند)، میباشد.
همچنین در نقطه مقابل، رفتار امام سجاد (علیه السلام) با دشمنان و کینه توزان و ستمکاران نیز توأم با گذشت و بخشش و احسان و نیکى بوده است.
مورخان مىگویند: اسماعیل بن هشام مخزومى، والى مدینه به شدت کینه و عداوت اهل بیت (علیهم السلام) را در دل داشت و در اذیت و آزار امام سجاد (علیه السلام) بسیار کوشا بود. او به خاطر تقرب به حاکمان بنی امیه، پدران بزرگوار امام را بر روى منبر دشنام مىداد.
هنگامی که ولید بن عبد الملک به خلافت رسید، به دلیل اختلافاتى که پیش از رسیدن به سلطنت بین آنها بود، او را برکنار ساخت و از او به بدى یاد کرد و به مردم اعلام نمود تا هر کس بر گردن اسماعیل بن هشام حقى دارد، از او بازپس گیرد. ابن هشام بیش از همه کس از امام سجاد (علیه السلام) به خاطر دشمنى و عداوت زیادى که با ایشان داشت، نگران بود و مىگفت: “من از هیچ کس به جز على بن الحسین (علیهما السلام) نمىترسم؛ زیرا که او مرد صالحى است و خلیفه حرف او را درباره من مىپذیرد.”
اما امام (علیه السلام) به یاران و دوستانش فرمود تا مبادا باعث ناراحتى او شوند. سپس آن حضرت با اسماعیل ملاقات کرد و با چهره اى گشاده با وى روبرو شد و پیشنهاد نمود تا در مدت گرفتاریش نسبت به رفع حوائجش به او کمک نماید و فرمود:
“اى پسر عم! خدا ترا عافیت دهد، من از آنچه بر سر تو آمده است ناراحت شدم، آنچه دوست دارى از ما بخواه!” هشام از دیدن این همه محبّت پریشان شد و از روى تعجب عرض کرد:
“خداوند بهتر مىداند که رسالت خود را در کجا قرار دهد و به کسى که اراده اش تعلق گرفته است، بسپارد[3].»
آری، التزام به صراط عدل و انصاف، یکی از ویژگیهای مهم در آموزههای اهل بیت (علیهم السلام) به شمار میآید که در جای جای کلمات و رفتار عملی آن بزرگواران به چشم میخورد.
(برگرفته از کتاب “تحلیلی از زندگانی امام سجاد (علیه السلام)”، تألیف: “مرحوم حجة الإسلام باقر شریف القرشی(ره)”(به همراه اضافات[4])
برچسب خورده:اسماعیل بن هشام_امام علی بن الحسین السجاد_اهل بیت_با دوستان محبت، با دشمنان مروت_پارسایى، تقوا و زهد دینى_دعا_سیره امام سجاد ع_مدارا با دشمنان
پاورقی ها:
[1] وافی، جلد 2، صفحه 183
[2] در النظیم، صفحه 173
[3] طبقات ابن سعد، جلد 5، صفحه 220
[4] در تهیه متن فوق از ترجمه فارسی کتاب مذکور که توسط آقای محمدرضا عطایی صورت گرفته، استفاده شده است