“قیام علیه انحراف”

امام حسين (علیه السلام) می فرمایند: “… من از سر شادى و سرمستى و تباهكارى و ستمگرى قيام نكردم، بلكه براى اصلاح در امت جدم به پا خاستم[1]‏…”

پس از رحلت پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)، از همان ابتدا انحرافاتی در دین پدیدار شد؛ با این حال هنوز بسیاری از مسلمانان رفتار و گفتار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به خوبی به خاطر می آوردند و امکان تغییرات گسترده در دین و مخالفت صریح با دستورات ایشان فراهم نبود. در این میان برخی حاکمان جامعه اسلامی خود به این انحرافات دامن می زدند. با گذشت حدود نیم قرن از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، کم‌کم مسلمانان حاکمان را به عنوان الگوی دینداری قلمداد کردند و فراگیری دین از منابع اصیل آن یعنی قرآن و سنت پیامبر (که در رفتار و گفتار اهل بیت متجلی بود) را به دست فراموشی سپردند.

به تدريج کار به جايی رسيد که مسلمانانى كه در مركز اسلام، يعنى مكه و مدينه، يا مركز خلافت، يعنى شام و كوفه، سكونت داشتند، اطاعت و فرمانبردارى از خليفه را، هر كس و با هر صفت و خصلتی كه بود، لازم می‌دانستند و هرچه که خلیفه فرمان می‌داد را جزئی از دين می‌دانستند. چنين باور داشتند كه قيام عليه فرمانروا (حتی اگر ستمگر باشد و برای اصلاح امور چاره ای جز قیام نمانده باشد)، شكستى در اتحاد و يكپارچگى امت اسلامى و خروج از دين خواهد بود. اين طرز برداشت و نحوه تفكر مسلمانان آن عصر بوده است. در حالى كه هنوز در ميان ايشان كسانى بودند كه پيغمبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را ديده و پاى سخن و حديث آن حضرت نشسته و تابعين (کسانی که پیامبر را ندیده بودند ولی اصحاب ایشان را درک کرده بودند) و عقلا و صاحبنظران نيز در ميان آنان بودند.

چنانچه حال مسلمانان حاضر در مراكز اسلامى چنين باشد، احوال ديگر مسلمانان كه در شهرها و سرزمينهاى دور اسلامى، چون اقصى نقاط آفريقا و ايران و ديگر سرزمينهاى عربى زندگى مى‌كردند كه نه پيغمبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را ديده بودند و نه پاى صحبت او و اهل بيتش نشسته بودند، چگونه خواهد بود؟! مسلمانانى كه اسلام را تنها از چشم‌انداز پايتخت اسلامى و دار و دسته مقام خلافت ديده، مخصوصا آن را در رفتار و گفتار خليفه مجسم مى‌دانستند، و چه خليفه‌اى و چه سيره و رفتارى!

خليفه‌اى كه دينى نداشت تا او را از انجام خواهش‌هاى نفسانيش باز دارد؛ خليفه‌اى كه شراب مى خورد؛ نماز مى‌خواند؛ تار مى‌نواخت؛ و خوانندگان در خدمتش به آوازخوانى و نوازندگى مى‌پرداختند. خليفه اى كه به كشتن سبط پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان داد و دست‌آخر چنين سروده است :

لعبت هاشم بالملك فلا                       خبر جاء ولا وحى نزل

(بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند. هیچ وحی و خبری از جانب پروردگار نازل نشده است)

اين آن اسلامى بود كه مردم آن زمان از خليفه خدا و جانشين پيامبرش ‍ مى‌ديدند!! و به مسلمانان سراسر كشور اسلامى گفته بودند كه تمسك به دين در فرمانبردارى از اين خليفه است!

با اين حساب معلوم مى‌شود كه مشكل مسلمانان آنان روزگار، موضوع سلطه و حكومت فرمانرواى ستمگر نبوده تا با تبديل آن به فرمانروايى عادل و دادگستر قابل حل باشد؛ بلكه مشكل اصلى، از بين رفتن احكام اسلامى و اطاعت و فرمانبردارى بى‌چون و چراى مسلمانان در اوامر صادره – هر چه باشد – از ناحيه خليفه بوده، و تصور و برداشتى كه آنها از مقام خليفه و خلافت داشته‌اند. در چنين حال و احوالى، چاره و علاج كار تنها در تغيير عقيده و برداشت مسلمانان در امر خليفه و خلافت خلاصه مى‌شد، تا در پرتو آن بتوان احكام پايمال شده اسلام را بار ديگر به مجتمع اسلامى باز آورد. و يگانه كسى كه در آن شرايط مى‌توانست به ريشه كن كردن آن مشكل قيام كند، شخص امام حسين (علیه السلام) بود، با توجه به مقام و منزلتى كه نزد پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت، و احاديث و آياتى كه درباره او نازل شده بود.

اين چنين شخصيتى با اين مشخصات و در چنان روزگارى، در برابر انتخاب يكى از اين دو راه قرار گرفته بود: يا با يزيد فرزند معاويه و نواده ابوسفيان بيعت كند و عمرى را در خوشى و كاميابى بگذراند، و در عين حال از دوستى و احترام همه مسلمانان برخوردار باشد؛ يا بر يزيد و كارهايش بتازد، و نيز بر مسلمانانی كه بى‌قيد و شرط بر كارهاى نارواى يزيد مهر تأييد زده، سر تسليم به اوامرش فرود آورده بودند بر آشوبد، و از اين راه سنت و روش زشتى را كه در پيش گرفته بودند تغيير دهد تا بعد از او، ائمه (علیهم السلام) بتوانند به احياى آن قسمت از سنت‌هاى جدش پيامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) كه از بين رفته اقدام نمايند.

امام حسین (علیه السلام) همين راه را برگزيد، و به پايان بردن آن را وجهه همت خود قرار داد و آن را شعار خويش گردايند و با عزمى راسخ در آن قدم نهاد تا به هدف خود رسيد.

(برگرفته از کتاب “معالم المدرستین”، اثر مرحوم علامه سید مرتضی عسکری[2])

برچسب خورده:بنی هاشم_خلیفه سرزمينهاى عربى_سید الشهدا امام حسین_شام و كوفه_عادل و دادگستر_قیام امام حسین ع_قیام علیه انحراف_مركز اسلام

 

پاورقی ها:

[1] (بحار الأنوار، جلد 44، صفحه 329)

[2] متن فوق برگرفته از ترجمه فارسی این کتاب با عنوان “دو مکتب در اسلام؛ جلد سوم: اثر نهضت حسینی در احیای سنت پیامبر” می‌باشد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *