«ارتشی فاتح»
عمده قیام ها از دو بخش مبارزه و پیام تشکیل میگردد. مقصود از مبارزه، مجاهدت و جانبازی در راه آرمان مقدس است. مقصود از بخش پیام نیز رساندن و ابلاغ پیام قیام و بیان آرمانها و اهداف آن است.
در پیروزی یک قیام، اهمیت رساندن و ابلاغ پیام قیام و بیان آرمانها و اهداف آن، کمتر از فداکاری ها و از خودگذشتی ها نیست؛ زیرا اگر اهداف و آرمانهای یک نهضت در سطح جامعه تبیین نشود، نهضت از حمایت و پشتیبانی مردم برخوردار نمیگردد و در کانون اصلی خود به دست فراموشی سپرده میشود و چه بسا گرفتار تحریفها و دگرگونیها توسط دشمنان گردد.
با بررسی قیام مقدس امام حسین (علیه السلام) به خوبی مشخص میگردد که بخش مهمی از این رسالت، بر دوش امام سجاد و زینب کبری (علیهما السلام) قرار داشت که شهادت خونین امام حسین (علیه السلام) را تکمیل نمود.
با توجه به تبلیغات بسیار گسترده و دامنه داری که حکومت اموی از زمان معاویه بر ضد اهل بیت (علیهم السلام) (به ویژه در منطقه شام) به راه انداخته بود، بی شک اگر بازماندگان امام حسین (علیه السلام) به افشاگری و بیدار سازی نمیپرداختند، دشمنان اسلام و مزدوران قدرتهای وقت، قیام و نهضت بزرگ و جاویدان آن حضرت را در طول تاریخ لوث میکردند و چهره آن را وارونه نشان میدادند.[1] اما تبلیغات گسترده بازماندگان سید الشهدا (علیه السلام) در دوران اسارت – که کینه توزی سفیهانه یزید چنین فرصتی را برای آنان پیش آورده بود- اجازه چنین تحریف و خیانتی را به دشمنان امام حسین (علیه السلام) نداد.
به عنوان نمونه، به هنگام در آمدن اسیران به دمشق، مردی در برابر علی بن الحسین (علیه السلام) ایستاد و گفت: سپاس خدایی را که شما را کشت و نابود ساخت و مردمان را از شرتان آسوده کرد و امیر المؤمنین یزید را بر شما پیروز گردانید!
علی بن الحسین (علیه السلام) خاموش ماند تا مرد شامی آنچه در دل داشت بیرون ریخت. سپس از او پرسید: آیا قرآن خوانده ای؟
– آری.
– این آیه را خوانده ای؟ «بگو بر رسالت خود مزدی نمیخواهم جز دوستی نزدیکانم…»[2]
– آری.
– و این آیه را تلاوت نموده ای؟ «و حق خویشاوندان را بده [3]»
– آری.
– و این آیه را خوانده ای؟ «…خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملا شما را پاك سازد…»[4]
– آری
– ای شیخ! این آیهها در حق ما نازل شده است. ماییم ذوی القربی، ماییم اهل بیت پاکیزه از هر گونه آلایش.
پیر مرد دانست آنچه درباره این اسیران شنیده، درست نیست؛ آنان خارجی نیستند؛ بلکه فرزندان پیغمبرند. لذا از آنچه گفته بود، پشیمان شد و گفت: “خدایا من از بغضی که از اینان در دل داشتم به درگاه تو، توبه میکنم. من از دشمنان محمد و آل محمد(علیهم السلام) بیزارم.”[5]
در کنار این، اعتراف عبد الملک بن مروان گوشهای دیگر از ثمره خون سید الشهدا(علیه السلام) و افشاگری کاروان اهل بیت(علیهم السلام) را مشخص میسازد. عبدالملک بن مروان که حجاج را به عنوان حاکم خود در حجاز قرار داده بود، طی نامهای او را اين گونه مورد خطاب قرار میدهد: “مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن؛ زیرا خود دیدم که چون خاندان ابوسفیان با آنان در افتادند، بر افتادند.”[6]
از آنجا که میدانیم عبد الملک از خلفای با هوش و سیاستمدار اموی بود[7] و نیز میدانیم که او پنج سال پس از فاجعه کربلا به حکومت رسید، به اهمیت و ارزش این اعتراف پی میبریم؛ زیرا این دستور نشان میدهد که خاندان ابوسفیان با همه فشاری که به دودمان ابی طالب وارد آوردند، در اهداف شوم خود کامیاب نشدند و جز روسیاهی و لعن ابدی برای آنان چیزی بر جای نماند.
آری! در مجموع و با توجه به همه تبلیغات گسترده و زیانبار بر ضد خاندان پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم)، اهمیت سفر بازماندگان امام حسین (علیه السلام) به شام به خوبی روشن میگردد؛ زیرا آنان در این سفر آثار چهل سال تبلیغات مسموم کننده را از بین بردند و چهره کریه حکومت اموی را به خوبی معرفی کردند و افکار خفته مردم شام را بیدار و متوجه حقایق ساختند. لذا میتوان گفت که اهل بیت (علیهم السلام) هنگام باز گشت به مدینه حکم ارتشی فاتح را داشتند که ماموریت خود را بخوبی انجام داده باشد!
(برگرفته از کتاب “سیره پیشوایان”، تألیف حجة الإسلام مهدی پیشوایی)
برچسب خورده:آرمان_ارتشی فاتح_امیر المؤمنین_اهداف_اهل بيت_پیام قیام_تبلیغات_دگرگونی_رسالت_سید الشهدا امام حسین_قیام امام حسین ع_مبارزه
پاورقی ها:
[1] همچنان که برخی از آنان با تحریف واقعیت و برای تبرئه معاویه از جنایتش در به شهادت رساندن امام حسن(علیه السلام)، به ایشان تهمت زده گفتند: او در اثر ذات الریه و سل از دنیا رفت!
[2] (سوره شوری، آیه 23)
[3] (سوره اسراء، آیه 26)
[4] (سوره احزاب، آیه 33)
[5] مقتل خوارزمی، جلد 2، صفحه 61 – لهوف، صفحه 74
[6] تاریخ یعقوبی، جلد 3، صفحه 49، (ضمن حوادث دوران حکومت عمر بن عبدالعزیز)- اختصاص شیخ مفید، صفحه 315
[7] الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الإسلامیة (ابن الطقطقا)، صفحه 122