ممکن است در برخی اذهان این سؤال مطرح شود که آیا راستی حضرت فاطمه (علیها السلام) پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد اذیت و ستم قرار گرفت؟ جواب این سؤال با مراجعه به کتب معتبر تاریخ از مورخان شیعه و سنی که وقایع پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را به گونهای کاملاً مفصل و با تمام جزئیات آن ضبط کردهاند، مشخص میشود[1].این کتب به گونهای روشنتر از آفتاب ارائه کردهاند که آن حضرت در تمام مدت عمر کوتاه خود پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیوسته از ظلم و ستم های متصدیان حکومت در حال شکایت بوده است.
اگر یک نگاه گذرا به خطابه آتشین و پر سوز و گداز آن یگانه یادگار رسول خدا در مسجد مدینه و در مجمع عمومی مهاجرین و انصار بیندازیم[2] .میببینیم که رئیس حکومت را چگونه به صحنه محاکمه کشیده و با خطابه ای تند و عتاب آمیز، او را مورد سرزنش قرار میدهد. در این هنگام یک سؤال در ذهن نقش میبندد. آیا اینگونه سخن گفتن حاکی از آزردگی خاطر از ظلم خلیفه اول و اظهار خشم بر او و هوادارانش نیست؟ در حالیکه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده است: “خشم و رضای فاطمه، سبب خشم و رضای خداست.”[3] یعنی آن کسی که مغضوب فاطمه است، مورد غضب خداست و مغضوب خدا حق حاکمیت بر امت اسلامی را ندارد…
آن خطابه، کار خود را کرد و همچون صاعقه بر سر خلیفه اول و هوادارانش فرود آمد و افکار عمومی را علیه دستگاه حاکم متشنج ساخت. اما پس از ایراد خطابه در مسجد، وقایع دردناک دیگری پیش آمد و آن ودیعه الهی، بستری شد …
* * *
… امیرالمؤمنین (علیه السلام) احساس کرد که همسرش سخنانی محرمانه دارد و میخواهد اتاق، خلوت باشد. به زن هایی که حاضر بودند، دستور داد از اتاق خارج شوند. آمد و کنار بستر زهرا (علیها السلام) نشست. سر زهرا (علیها السلام) را از روی بالش بلند کرد و به سینهاش چسبانید و فرمود: “عزیزم! بگو، هرچه درد دل داری برای من بگو.”
عرض کرد: “ای پسر عموی عزیزم! من رفتنی هستم. ساعتی پیش، پدرم را در خواب دیدم، به من فرمود: دخترم! بیا؛ من اشتیاق دیدار تو را دارم. اینک من حرف اولم اینست که آیا در طول این مدتی که با شما بودهام، یک حرف دروغ از من شنیدهاید؟ یک نافرمانی کوچک از من مشاهده کردهاید؟ (یعنی اگر دیده و شنیدهاید، اکنون حلالم کنید.)
امیرالمؤمومنین (علیه السلام) از شنیدن این سخن سخت دگرگون شد و اشک از دیدگانش جاری گشت و فرمود: “معاذ الله؛ تو بزرگتر از این بودی که دروغی بر زبانت جاری شود و نافرمانی از تو مشاهده گردد.”
آنگاه فرمود: “بچه های من[4] خردسال اند و بیمادر میشوند. هر مردی احتیاج به زن دارد و بعد از من ازدواج خواهید کرد. از شما میخواهم با “امامه” دختر خواهرم زینب ازدواج کنید که با بچههای من مهربانتر از دیگران است.
سپس عرض کرد: “وصیت من اینست که مرا شبانه تجهیز کن، نمیخواهم احدی از اینان که به من ستم کردند، از تجهیزم آگاه گردند. خودت شب غسلم بده و کفن بر من بپوشان و نماز بر من بخوان و شب دفنم کن و پس از دفنم کنار قبرم بنشین و برای من تلاوت قرآن کن.”
در همان حال که سر بر سینه علی داشت، گفت: “السلام علی جبرئیل، السلام علی رسول الله”؛
و روح از بدن مقدسش به پرواز درآمد و به عالم قدس ارتحال یافت و چراغ خانه علی خاموش شد. امیرالمؤمنین (علیه السلام) آهسته سرش را روی بالش گذاشت. کودکان بیمادر آمدند و خود را روی پیکر بیروح مادر انداختند. حسن روی سینه مادر افتاده بود و میبوسید و میگفت: “مادر! من حسنم، با من حرف بزن.” حسین آمد و پایین پای مادر نشست. پاهای مادر را در بغل گرفته، میبوسید و میگفت: “مادر! من حسین توام، با من حرف بزن؛ نزدیک است جان از بدنم مفارقت کند.”
صدای شیون از خانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) بلند شد. ساعات اول شب بود. مردم که از شدت بیماری زهرا (علیها السلام) آگاه بودند، انتظار چنین واقعهای را داشتند و لذا صدای گریه از این خانه به آن خانه منتقل شد و شهر مدینه یکجا تکان خورد و مبدل به عزا خانه شد.
به فرموده محدث قمی (ره)، “اهل مدینه یک صدا فریاد کشیدند؛ آن چنان که گویی مدینه میخواهد از جا کنده شود” … “[5]
« برگرفته از سلسله مباحث معارفی “صفیر هدایت”، تألیف آیت الله ضیاء آبادی (با اندکی تصرف) »
برچسب خورده:آزار دیدن حضرت زهرا (س) از خلفا_حب و بغض_حضرت فاطمه زهرا_علی جان، حلالم کن_مصیبت حضرت زهرا (س)_مظلومیت حضرت زهرا (س)
پاورقیها:
[1] در میان مورخین و محدثان مشهور اسلامی نمونههای متعددی برای این موضوع ذکر شده است. به عنوان نمونه پس از آنکه فاطمه زهرا (سلام الله علیها) با روایتی ساختگی از جانب ابوبکر مواجه شد که مخالف صریح آیات قرآن کریم بود و تنها برای محروم ساختن آن حضرت از حق خویش ساخته شده بود، سخت بر آشفت و بر خلیفه اول خشمگین شد. تا جایی که بر طبق نقل بزرگان اهل سنت نظیر بخاری، احمد حنبل، ابن سعد، ابن اثیر، ابن کثیر و…، تا پایان عمر با او سخن نگفت و از او رویگردان بود: صحیح بخاری، جلد 4، صفحه 42 – مسند احمد، جلد 1، صفحه 6 – طبقات الکبری، جلد 8، صفحه 28 – البدایة و النهایة، جلد 5، صفحه 306 و
[2] این خطبه را که به “خطبه فدکیه” مشهور است، هم علمای شیعه و هم علمای اهل سنت در کتب خویش نقل نمودهاند
[3] منابع اهل تسنن: مستدرک صحیحین، جلد 3، صفحه 154 – تاریخ مدینه، دمشق، جلد 3، صفحه 156 – أسد الغابة، جلد 5، صفحه 522 – الإصابة، جلد 8، صفحه 265 و …
منابع شیعه: مناقب (ابن شهر آشوب)، جلد 3، صفحه 107 – امالی شیخ طوسی، صفحه 427 – کشف الغمة، جلد 2، صفحه 85 و …
[4] فاطمه زهرا (سلام الله علیها) چهار فرزند داشت که در آن زمان بزرگترینشان 8 ساله و کوچکترین شان 4 ساله بودند
[5] (بیت الأحزان، صفحه 78)