«شکست یا پیروزى»

خنده و گریه، شادى و غم، شکست و پیروزى و یک قدم بالاتر، زندگى و مرگ، قابل تفسیر نخواهد بود؛ مگر این که بدانیم که این مفاهیم از کجا سرچشمه مى گیرد و منشا هر یک چیست. خنده هایى وجود دارد که پوچ و متلاشى کننده روح آدمى است. گریه هایى هم هستند که احیا کننده روح انسان‌هاست. زندگى اى وجود دارد عین مرگ و مرگى داریم عین ابدیت و عین زندگى. پس اگر بخواهیم این پدیده‌ها را به درستی ارزیابی کنیم، باید به آنها عمیق تر نگاه نماییم.

در این میان، شکست و پیروزی یکی از مفاهیم مهم در زندگی بشر است. شکست با کوچ از روى خاک مساوى نیست. هر وقت گفتند «شکست»، نباید خیال کنیم که اگر کسى از این دنیا کوچ کرد، شکست خورده است. در نقطه مقابل، کسى که وجود طبیعی اش، سالیانى، بلکه قرنی روی زمین و کره خاکی را اشغال کرده است، لزوما نمی‌توان گفت که پیروز شده است. واقعا چه اشتباهاتی در کلمات حیاتی بشر داریم …

از سوی دیگر، اگر مقصود از پیروزی، پیروزی مطلق است، در جهان چه کسی را سراغ داریم که به پیروزی مطلق برسد؟ کدام گرگ درنده اى را دیده ایم که گرگ درنده ترى، چنگال خویش را در سینه او فرو نکند؟ بالاخره، در برابر هر قوی، یک قوی دیگری نیز وجود دارد.

در روز عاشورا، امام حسین بن على (علیه السلام) در یک اتمام حجت فوق العاده با عظمت، به این ابیات استشهاد فرمود:

” اگر در این جنگ غلبه کنیم، ما از دیرباز پیروز بوده ایم و اگر شکست بخوریم (شما می‌گویید شکست است، اما)، ما هرگز شکست را ندیده ایم و نخواهیم دید.

سرشت ما بر اساس ترس نیست و حال آن که می‌دانیم به خون غلتیدن، دولت ما را پس از (شهادت) ما نوید می‌دهد. (و انتقام ما را خواهند گرفت.)

اگر تیر اجل به سینه فردی اصابت نکند، به سینه شخصی که در کنارش ایستاده است، اصابت خواهد کرد.

و همین پیک است که خبر نیستی را به بزرگان قوم می‌رساند؛ همان گونه که قبلا نیز عده زیادی را از نابودی خویش آگاه ساخت.

اگر پادشاهان جاودان می‌ماندند و اگر گرانمایگان روزگار (در این سرای فانی) بقا داشتند، ما هم (به روی زمین) عمری بی پایان و زندگانی سر مد داشتیم.

به ملامتگران بگو، که از خواب غفلت سر بردارند و بدانند که آنان نیز از این جهان کوچ خواهند نمود[1]

آن حضرت می‌فرماید که اصلا ما مغلوب نمی‌شویم و مغلوب نخواهیم شد. شما کجا هستید؟ اگر پیروزی به معنی توقف بر روی عالم خاکی است، پس سرانجام همه انسانها اعم از پادشاهان و بزرگان و تمامی انواع بشر، چیزی جز شکست نیست؛ چرا که سرانجام تیر اجل دامنگیر همه خواهد شد. پس پیروزی کجاست؟

پیروزی از آن هنگام آغاز مى شود که ابتدا انسان، خودش را دریابد. اول قاره وجود خود را کشف کند، اول مرکز حرکات و اندیشه هاى خود را بیابد که او چیست. حتی اگر بسیار کم نیز بتواند خود را کشف کند؛ اما بالأخره باید خویش را کشف کند؛ چرا که پیروزی او از این جا آغاز مى شود. هنگامی که حرکات و سکنات انسان‌ها روی این محور قرار بگیرد، حتی اگر پانصد هزار دفعه هم کشته شوند و زنده گردند، باز هم پیروزند.

آیا انسانى که اول «خود» را دریافته، سپس روح خود را به عظمت خداوندی وصل کرده، مغلوب مى شود؟ آیا شکست برای کسی که این گونه با پروردگار خویش پیوند دارد و سخنش این است که “خداى من! رضا به قضایت دارم و تسلیم امر توام، معبودى جز تو نیست.” قابل تصور است؟ به درستی که عشق والای الهی، انسان را از این مفاهیم شکست و پیروزی‌های دم دستی بالاتر می‌برد و چنین انسانی است که حتی مرگ نیز شعاع تابش او را خاموش نمی‌سازد.

این معنای پیروزى است؛ چرا که این شخص توانسته است آهنگ اصلى هستى اش را به صدا درآورد. بقیه {انسان ها} آهنگشان معلوم نیست در این زندگانى چیست!

اشپنگلر در کتاب “علل انحطاط غرب”، بحث بسیار لطیفی دارد. او می‌گوید که گاهی ما در الفاظ، اشتباهاتی داریم. بعد مثال می‌زند و می‌گوید:

“مرد پیروز، کسى است که اگر وجودش از روى خاک به زیر خاک منتقل شد، تابش شعاع او شروع شود؛ نه این که برود (و فقط) سایه‌ای از خود باقی بگذارد که (این سایه) بران ترین شمشیر را به وجود او بکشد!”

بدین جهت است که می‌گوییم: پیروزی واقعی با پیامبران (علیهم السلام) است. و الا – همان طور که گفته شد – گرگی در دنیا نیست، مگر این که گرگی درنده تر از او وجود دارد. پس پیروزی را به جایی باید متصل نمود که ابدی باشد …

از سوی دیگر، هنگامی که انسانهای آزاده آهی از اعماق دل می‌کشند که: «اى حسین، کاش ما هم با شما بودیم»، این حال بیانگر آنست که ارواح آدمیان در عالى ترین نقطه اوج، تسلیم روح آن مرد است. اگر شمشیرها کالبد انسان‌ها را در اختیار دارند، او روح‌ها را مالک است. اگر دیگران اجسام ما را مالک هستند، او وجدان آزاد ما را در اختیار دارد. حال، پیروزی از آن کیست؟ آیا از برای کسی است که وجدان آزاد انسان‌ها را در اختیار دارد، یا کالبد مجبور آن‌ها را؟

بر این اساس، اگر خوب بنگریم، در می‌یابیم که سر تا پای حادثه کربلا، از آن کوچک ترین تا بزرگ ترین حادثه اش، نشانه پیروزی حسین (علیه السلام) بود. با آن گرفتارى‌های شدید که به این مرد روی آورد، آیا شخصیت او متزلزل شد؟ هرگز. این که کشته شدن هست و مرگی هست و بچه و شیرخواره و … این حرف‌ها اصلا برای او مطرح نیست. واقعا مافوق همه این‌ها قرار گرفته است.

آری! معنای پیروزی غیر از جا خالی کردن از روی خاک است. آن که از بالا شروع شده، در خاک ختم نمی‌شود …

اى حسین! ابدیت از برای توست.‌ای مسافر ابدیت، پیروزی همیشه از برای تو بوده و خواهد بود؛ زیرا آرمان تو پیروز است؛ آرمانی که برای انسان‌ها مطرح کردی، پیروز است و شکست ندارد. زندگی و مرگ انسان، وابسته به محور هستی اوست. محور هستی تو، خدایی است که ابدی است، پس تو نیز ابدی هستی و پیروز.

(برگرفته از کتاب”حسین (علیه السلام)؛ شهید فرهنگ پیشرو انسانیت”، تألیف: “مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره))

برچسب خورده:آرمان_پیروزی دولت_سید الشهدا امام حسین_شکست یا پیروزى_عظمت خداوندی_محور هستی_مصادیق پیروزى نهایى_وجدان آزاد

پاورقی:

[1] لهوف، صفحه 98 و 99