در حادثه كربلا، يكى از رسالتهاى بازماندگان حادثه، افشاگرى عليه دشمن و ضربه زدن به رژيم اموى بود از طريق تبيين آنچه در كربلا گذشت. شايد يكى از دلايلى هم كه سبب شد امام حسين (عليه السلام) در حركت خويش از مدينه به مكه و سپس به كربلا، زنان وكودكان را هم به همراه آورد، اين بود كه اينان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنايت و مظلوميت اهل بيت (عليهم السلام)، مشاهدات خود را براى مردم بازگو كنند تا آن وقايع در پشت پرده ابهام نماند.
نقش امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زينب (سلام الله عليها) در اين ميان حائز اهميت بود. حضرت زين العابدين (عليه السلام) پس از به خاك سپارى پيكر امام حسين (عليه السلام) و شهداى كربلا، روى قبر پدر شهيدش نوشت: اينجا قبر حسين بن على است، کسی که او را تشنه و غريب كشتند (هذا قبر الحسينِ بن علىّ بن أبي طالب، ألذى قَتَلوُه عَطْشانا غَريبا)[1].حضرت مىتوانست اوصاف ديگرى براى سيد الشهداء بيان كند، اما تأكيد بر اينكه او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. در خطبهاى هم كه در كوفه ايراد نمود، فرمود :من پسر كسى هستم كه به “قتل صبر” كشته شد و همين برايم بهعنوان افتخار، بس است (انا ابن مَن قُتل صَبْرا و كفى بذلك فَخرا). [2]امام سجاد (عليه السلام) مىتوانست در معرفى خود و بيان افتخاراتش، اوصاف ديگرى را برشمارد. در همان نطق كه در كوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود: اى مردم، هركس مرا مىشناسد كه شناخته است؛ هركس مرا نمى شناسد، من على بن الحسين هستم، پسر آنكه حرمتش را زير پا نهادند و نعمت را از او سلب كردند، مالش را به غارت بردند، خانوداهاش را به اسارت گرفتند، من پسر كسى هستم كه بى گناه، او را كنار رود فرات سر بريدند.[3] امام در معرفى خود، بيش از آنكه به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهيدشان و ياد جنايتهايى كه نسبت به عترت پيامبر شده است، اشاره كرد و اين افشاگرى بر ضدّ ابن زياد و حكومت يزيد بود.
همچنين در خطابه پرشور و افشاگرانه و بيدارگر خويش در كاخ يزيد و در حضور آن همه جمعيت و دولتمردان دستگاه سلطه يزيد و مهمانانش، پرده كتمان را كنار زد و در آن سخنرانى که با «انا ابن مكّة ومنا، انا ابن زمزم والصفا»[4].شروع میشود، اوصاف و فضايل پدرش، جدّش على بن ابى طالب (عليه السلام)، جدّش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، و همه خدمات و فضيلتهاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا كه صداى ضجّه و گريه همه بلند شد و يزيد براى جلوگيرى از رسوايى بيشتر و بيم بروز فتنه و آشوبى كه در اثر نطق امام، ممكن بود پيش آيد، به مؤذن گفت اذان بگويد تا شايد فضاى جلسه عوض شود. امام سجاد (عليه السلام)، از فرازهاى اذان هم در معرفى خود و رسوا ساختن يزيد استفاده كرد[5].
اين وضعيت را يزيد نيز پيشبينى مىكرد. وقتى امام سجاد (عليه السلام) درخواست كرد كه بر فراز منبر رود و او مخالفت كرد، اطرافيان گفتند كه اين جوان بيمار و اسير در حضور امير، نمىتواند سخن بگويد. بگذار حرف بزند. ولى يزيد باز هم مخالف بود و مىگفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آل ابوسفيان پايين نخواهد آمد![6].
امام سجاد (عليه السلام) همچنین هنگام ورود به مدينه، وقتى همه جمع شدند تا از زبان اين گزارشگر امين و صادق، آنچه را بر عترت پيامبر گذشته است بشنوند، پس از حمد وثناى الهى فرمود:
اى مردم! خداوند ما را با مصيبتهاى بزرگى آزمود و رخنهاى بزرگ در اسلام پيش آمد. ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) و عترت او را كشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر او را بر فراز نيزه شهر به شهر گرداندند، و هيچ لطمه و داغى بزرگتر از اين نيست[7].
بدینسان، بازماندگان اهل بیت (علیه السلام) به خصوص امام سجاد (عليه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها)، پیامآوران کربلا شدند و پس از شهادن امام حسین (عليه السلام) و یارانش به افشای توطئهها و جنایات بنیامیه پرداختند؛ تا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، در پس پرده كتمان باقى نماند. این افشاگرىها بنیان خلافت بنیامیه را در مرکز خلافت (دمشق) به سختی لرزاند و و در روشنگری و بسیج مردم عليه باطل در جایجای کشور اسلامی نقشی اساسی ایفا نمود. کاروان بازماندگان اهل بیت (علیهم السلام) (به نقلی) در روز چهلم شهادت امام حسین (علیه السلام) برای اولین بار به کربلا وارد شدند و در این روز اقامه عزا نمودند که برای سال ها نماد پیوند مسلمانان با قیام عاشورا گردید.
«برگرفته از کتاب: ” پیامهای عاشورا “، تألیف: “حجت الاسلام و المسلمین جواد محدثی” (با تصرف و تلخیص)»
برچسب خورده:امام سجاد_جنایات بنیامیه_حفظ قیام امام حسین ع_دولتمردان دستگاه سلطه يزيد_رسالت بازماندگان_سید الشهدا امام حسین_قبر الحسينِ بن علىّ بن أبي طالب_مظلوميت اهل بيت
پاورقیها:
[1] حیاة الامام زین العابدین، ص 166
[2] مناقب ابن شهرآشوب، ج 4، ص 115
[3] همان
[4] همان، ص 175
[5] مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 242
[6] حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ص 175
[7] حیاة الامام زین العابدین علیه السلام، ص 173