« در قلب مردم … »
امام چهارم، ملقب به سید العابدین، سید المتقین، امین، سجاد و … بودند و جز این چند لقب (که به عنوان نمونه ذکر شد)، القاب دیگری نیز به ایشان دادهاند. از این القاب، سجاد و زین العابدین شهرت بیشتری دارد. این القاب را که به امام علی بن الحسین (علیه السلام) نهادهاند، مانند لقب هایی نیست که در عرب، به هنگام زادن کودک و یا در کودکی وی بدو میدهند. نیز چون لقبهایی نیست که از سده سوم هجری در قلمرو حکومت اسلامی رواج یافت. این القاب را مردم به ایشان دادهاند. مردم، نه به معنای لغوی این کلمه، بلکه به معنای اصطلاحی آن، یعنی صرافان گوهر شناس و عارفان انسان جو. وجود امام چهارم در چنان دوره تاریک، برای جویندگان انسانیت به حقیقت چراغی روشن بود. با رفتار و گفتار خویش، سیرت فراموش شده جد و پدر و خاندان رسالت را زنده کرد و مردمی که سالها با عصر نبوت فاصله داشتند، نمونه تربیت اسلامی را به چشم خود دیدند.
بیشتر کسانی که این القاب را به ایشان دادهاند، نه شیعه بودند و نه آن حضرت را امام و منصوب از جانب خدا میدانستند، اما نمی توانستند آنچه را در وجود ایشان میبینند، ندیده بگیرند. هریک از این القاب نشان دهنده مرتبهای از کمال نفس و درجهای از ایمان و مرحلهای از تقوا و پایهای از اخلاص است و بیان دارنده اعتماد و اعتقاد مردم به دارنده این القاب میباشد، و چنانکه گوشهای از آن به عنوان نمونه (در قالب دو عنوان زیر) خواهد گذشت، امام سجاد (علیه السلام) به حقیقت، مظهر نمایان این صفات بود و این گفته ایست که همگی بر آنند:
1- شیخ مفید روایت میکند که: چون علی بن الحسین (علیه السلام) وضو میگرفت، رنگش زرد میشد، بدو میگفتند که شما را چه میشود؟ میفرمود: میدانید میخواهم پیش چه کسی بایستم؟
2- در کتاب علل الشرایع از زُهری روایت شده که شبی سرد و بارانی علی بن الحسین (علیه السلام) را دیدم که آرد و هیزم بر پشت داشت و میرفت. گفتم: ای پسر رسول خدا، این چیست؟ حضرت فرمود: سفری در پیش دارم و توشه آن را آماده نمودهام تا در جای امنی بگذارم. زهری گوید به ایشان گفتم: اجازه دهید تا خدمتکار من آنرا برای شما بیاورد. امام چهارم امتناع کردند. گفتم اجازه دهید تا خود آنرا حمل نمایم؛ امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: نه، چیزی را که در سفر به کار من آید و وارد شدن من را بر میزبانم نیکو می گرداند، چرا خود بر ندارم؟ تو را بخدا مرا رها کن و به دنبال کار خود برو.
پس از چند روز راوی امام را ملاقات نمود و پرسید: سفری که در پیش داشتید چه شد؟
امام فرمودند: زهری، چنانکه میپنداشتی نیست؛ آن سفر، سفر مرگ است و من برای آن خود را آماده میکنم، آمادگی برای مردن، دوری از حرام و بخشش (به نیازمندان) و کار نیک است.
در این هنگام بود که زهری دانست امام علی بن الحسین (علیه السلام) آرد و هیزمه ا را برای دستگیری از ضعفا و مستمندان، تهیه نموده بودند و به دوش می کشاندند تا بدانان رسانند …
« برگرفته از کتاب زندگانی علی بن الحسین (علیه السلام)، نوشته دکتر سید جعفر شهیدی »
برچسب خورده:امام علی بن الحسین السجاد_پسر رسول خدا،در قلب مردم_راز و نیاز با خدا_سیره امام سجاد ع_قلمرو حکومت اسلامی_کمال نفس_مرحلهای از تقوا و پایهای از اخلاص