زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

  1. خانه
  2. »
  3. حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
  4. »
  5. زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

باسمه تعالی

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

تحقیق در احادیث نبوی، نشان می‌دهد که حضرت فاطمه (علیها السلام) برترین و والامقام‌ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار است.[1] این احادیث، هرچند در لفظ با یکدیگر تفاوتهایی دارند، امّا دارای مضمونی واحدند. در یکی از این احادیث ـ که محدّثان شیعه و سنّی روایتش کرده‌اند ـ رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده است:

«فاطمه سرور زنان جهانیان است.[2]»

اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرّفی شده[3] و در نزد مسلمانان، مقامی ارجمند و بلند دارد، امّا او برگزیده‌ زنان عصر خویش بوده است[4]؛ ولی برتری حضرت زهرا (علیها السلام) بر همه زنان عالَم، تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نیست و در تمامی اعصار جریان دارد. از همین روست که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در کلامی دیگر، صراحتاً، فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اوّلین و آخرین ذکر کرده است.[5]

نکته‌ای که از این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود، این است که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار است؛ چرا که آدمی با دقّت و تأمّل در آن، می‌تواند برای حرکت به سوی کمال و زیستی موافق رضای آفریدگار، درسهای بزرگی بیاموزد.

از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم و کتابهای تفسیر و حدیث، درمی‌یابیم که آیات متعدّدی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده که از آن جمله می‌توان به آیه‌ تطهیر (الاحزاب (33): 33)[6]، آیه مباهله (آل عمران (3): 61)[7]، آیات آغازین سوره دهر[8]  اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات به توفیق الهی، در مقالات دیگر بررسی قرار خواهند شد. در این مقال، به طور مختصر، به مطالعه شخصیت و زندگانی حضرت فاطمه (علیها السلام) خواهیم پرداخت.

نام، القاب، کنیه‌ها

نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و در احادیث منقول از ائمّه (علیهم السلام)، برای ایشان القاب و صفات متعدّدی همچون زهرا، صدّیقه، طاهره، مبارکه، محدّثه، راضیه و مرضیّه ذکر شده است.[9]

فاطمه در لغت، به معنی کسی است که کسی را از چیزی، جدا و برکنار می کند.[10] یکی از وجوه نامگذاری آن حضرت به فاطمه، این است که ایشان به اذن خدای متعال، کسانی را که اهل ولایت و محبّت او هستند، از آتش دوزخ برکنار خواهد کرد.[11]

زهرا به معنای درخشنده است. از امام ششم، امام صادق (علیه السلام)، روایت شده است: «چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همان طور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد.»[12]

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی، چیزی از او صادر نمی شود.[13] طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت،[14] راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیّه یعنی مورد رضایت الهی.

مادر و پدر

همان گونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمّدبن عبدالله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که او رسول خدا، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند است. مادر حضرت زهرا خدیجه دختر خُوَیلِد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گروید. وی پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام، به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.[15]

 

 

تولّد

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت و در روز 20 جمادی الثانیه در مکّه به دنیا آمد.[16] چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی، لب به سخن گشود و گفت: «شهادت می‌دهم که جز خدا، معبودی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم سرور نوادگان پیامبران‌اند.»[17]

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدّیقه طاهره (علیها السلام) مملوّ از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال، برای رعایت اختصار، تنها به یک مورد اشاره می‌نماییم؛ امّا دوباره تأکید می‌کنیم که این مورد، تنها نشان‌دهنده بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

امام حسن مجتبی (علیه السلام) در سخنی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجّه او به مردم و مقدّم داشتن آنان بر خویشتن، در عالی‌ترین ساعات راز و نیاز با خداوند را این گونه توصیف می‌نماید: «مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت؛ و شنیدم که برای مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام برد و بسیار برایشان دعا نمود؛ امّا برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همان‌گونه که برای غیر دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ مادرم در پاسخ گفت: پسرم! اوّل همسایه و سپس خانه.»[18]

ازدواج و فرزندان آن حضرت[19]

 صدّیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل شده است که عدّه‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه انس بن مالک[20] نقل نموده است، عدّه‌ای دیگر از میان مهاجران[21] نامدار، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفتند و گفتند که حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبّل نماییم. رسول خدا همچنان مسئله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر او نازل شد و گفت: «ای محمّد! خدا به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید که من فاطمه را به همسری علی درآوردم؛ تو نیز چنین کن.»[22]

امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه ذکر گردید، به امر الهی، با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعدّدی، نقل شده است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: «اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت.»[23]

حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذاشت[24]. ثمره این ازدواج مبارک، پنج فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، امّ کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سقط شد) بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان دوازده گانه اند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و نُه امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از نسل امام حسین (علیه السلام) هستند که از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) منتسب می‌گردند و از نسل ایشان به شمار می‌روند. به سبب منسوب بودن ائمّه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به فاطمه (علیها السلام)، آن حضرت را «أمّ الأئمّه» (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگ‌ترین دختر فاطمه (علیها السلام) است، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، این حرکت  را به نیکویی، تبیین نمود و حق و باطل را برای کسانی که خود شاهد این ماجرا نبودند، روشن فرمود. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) به دست می‌آید، آن است که او حتّی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود. این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدّس خداوند داشت.[25]

فاطمه (علیها السلام) در مقام همسری

فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود؛ تا جایی که روایت شده است: هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد.[26] فاطمه (علیها السلام) هیچ‌گاه حتّی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به انجام آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد یا آن هنگام که می‌فرماید: «به خدا سوگند که هرگز او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود.» [27]

 

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

در باور شیعیان، فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد خداوند، مقام و منزلت بسیار والایی دارد. وی همتای امیرالمؤمنین (علیه السلام) است و منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمّه طاهرین (علیهم السلام) دارد. اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس خداوند بر زبان جاری می‌کند، چه آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و چه در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد.

جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علّت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متّصل به دریای وحی نبوی است (قسمتی از این خطبه در بخش آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علوّ مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و حتّی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در روایات گوناگون تاریخی نقل شده است.[28] همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که بخشهایی از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی، بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شریعت اسلام دلالت می‌نماید.

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر[29] ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادلّه، همانند عصمت سایر ائمّه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

 رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و او را بزرگ و گرامی داشت. در مواقعی می‌فرمود: «پدرش به فدایش باد»؛ و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر، از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت، به اوّلین جایی که وارد می‌شد، خانه او بود.[30] محدّثان مسلمان، شیعه و سنّی، نقل نموده‌اند که حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌فرمود: «فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است.»[31]

این همه ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علّتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده است؛ یا می‌فرمود: «من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم.»[32]

امّا اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی «فاطمه پاره تن من است؛ هر کس او را بیازارد، مرا آزرده است.» را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم که قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند.[33] یا می‌فرماید: کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید.[34] پس به روشنی، معلوم می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، امّا خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم به دست می‌آید، آن است که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق به دست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتّی ذرّه‌ای تمایلات نفسانی یا انگیزه‌های شخصی مؤثّر نیست؛ چرا که از عدل الهی، به دور است که کسی را به خاطر غضب دیگری که برخاسته از تمایلات نفسانی یا عوامل عاطفی شخصی است، عقوبت نماید.

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

 با وفات پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف، نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خدا و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان، به سوی خدا، بار سفر بسته بود؛ همو که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب «خُلق عظیم»، توسّط خدای متعال ستوده شده بود[35]؛ همو که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد. از طرفی دیگر، حق وصی او غصب گشته بود و بدین ترتیب، دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود.

فاطمه (علیها السلام) هیچ گاه، غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و دردِ دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتّی آن هنگام که زنان مدینه علّت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.[36]

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان جانشین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ولیّ مسلمین پس از وی، توسّط عدّه‌ای نادیده گرفته شد. آنان در محلّی به نام «سقیفه بنی‌ساعده» جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان جانشین پیامبر برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند.

در پی این ماجرا، عدّه‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب مقام جانشینی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و امام مسلمانان پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر – منتخب سقیفه – که تنها توسّط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطّلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور، برای بیعت در مسجد حاضر نماید.

عمر با عدّه‌ای، به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علّت حضور آنان را جویا شد. عمر علّت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع کرد و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه، عدّه‌ای از همراهیان او متفرّق گشتند. امّا در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد.

در این موقع، عدّه‌ای از معترضان از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان به دست او شکسته شد؛ امّا همچنان امیر مؤمنان، فاطمه و کودکانشان در خانه حضور داشتند. با این حال، عمر دستور داد که هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عدّه‌ای از همراهانش خانه را تفتیش کردند و امام علی را به زور و با اکراه، کشان کشان، به سمت مسجد بردند.[37] در حین این ماجرا، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمّل نمود.[38]

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، غصب فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه، حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای زمینهای حاصلخیز، چشمه جوشان و درختهای فراوان خرما بوده است. این قریه متعلّق به یهودیان بود و آنان پس از شکست یهودیان ساکن خیبر، آن را بدون هیچ جنگی، به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بخشیدند[39]؛ لذا مشمول «انفال» می‌شد و بر طبق آیات صریح قرآن[40]، تنها به خدا و پیامبر اختصاص داشت.[41]

پس از اینکه یهودیان فدک را به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) تسلیم کردند، با نزول آیه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ: و حقّ خویشاوند را به او بده[42]»، پیامبر به امر خدا آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید.[43] فاطمه (علیها السلام) و امیر مؤمنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع بود. آنان گاه، قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌کردند و در نتیجه، گرسنه سر به بالین می‌نهادند؛ امّا در عین حال، فقرا را بر خویش مقدّم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنان که در اخبار سبب نزول آیات آغازین سوره دهر آمده است[44]).

پس از رحلت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، ابوبکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادّعا کرد آنچه از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باقی مانده، متعلّق به تمامی مسلمانان است.[45]

فاطمه (علیها السلام) در مقام دفاع از حق مسلّم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرّفی کرد که گواهی دهند پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در زمان حیات خویش، فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد، خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایراد نمود که همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. فاطمه (علیها السلام) در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادّعای ابوبکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب کرد که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟!

سپس حضرتش به شواهدی از آیات قرآن اشاره کرد که در آنها سلیمان، وارث داوود ذکر گردیده یا زکریّا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی، ثابت می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت، باز هم مالک آن فاطمه است و ادّعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادّعایی است خلاف حقیقت و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تأیید نموده و بر آن تأکید کرده است. امّا با تمام اینها، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.[46]

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه به سبب شدّت ضربات و لطماتی که در هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت، از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می‌رساند یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایّام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام کرد و از آنان و عدّه‌ای که در مقابل آن سکوت کرده بودند، به علّت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در پی عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از جانب خداوند بر آنان نازل خواهد شد، خاطر نشان نمود.[47]

در چنین روزهایی بود که ابوبکر و عمر به عیادت حضرت فاطمه (علیها السلام) آمدند. هر چند در ابتدا حضرتش از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، امّا سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که فرموده بود: «هر کس فاطمه را به غضب در آورد، مرا آزرده و هر که او را راضی نماید، مرا راضی نموده است»، به آنان یادآوری نمود. ابوبکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام) خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: «شما مرا به غضب آوردید و هرگز مرا خشنود ننمودید؛ در نزد پیامبر، از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.»[48]

وصیّت

فاطمه (علیها السلام) در ایّام بیماری‌اش، روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به ایشان وصیّت کرد که پس از وفاتش، وی را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم دفن و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.[49]

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلبید و به وسیله آن بدن مطهر خویش را شست و شو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید. چیزی نگذشت که دخت پیامبر به سبب حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نمود و به شهادت رسید؛[50] در حالی که از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی کرد.[51]

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا رفت که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنّن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابوبکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت[52]؛ و طبیعی است که دیگر حتّی تأسّف ابو‌بکر در هنگام مرگ، از تعرّض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.[53]

تغسیل و دفن

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و دفن فاطمه (علیها السلام) بودند؛ امّا اعلام شد که دفن فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیّت فاطمه (علیها السلام) و به دور از حضور افراد، به غسل بدن مطهّر و رنج‌دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند) امر فرمود که عدّه‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را که البتّه مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم دفن آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش می‌گریستند، به دفن فاطمه (علیها السلام) پرداخت.[54] هنگامی که دفن فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نمود و گفت:

«سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و دخترت، آن دختری که نزد تو آمده و در زمانی اندک، به تو ملحق شده است. ای رسول خدا، شکیبایی‌ام در از دست رفتن دختر گرامی‌ات کم گشته و طاقت و توانم در فراق او اندک شده است… ما از آنِ خداییم و به سوی او باز می‌گردیم… به زودی، دخترت تو را از همدستی امّتت برای بیداد و ستم به او خبر خواهد داد. پس، پیاپی از او پرسش کن و ماجرا را از او جویا شو که این حوادث در حالی رخ داد که از زمان درگذشت تو دیری نگذشته بود و تو از یاد نرفته‌ای.»[55]

امروزه پس از گذشت سالهای بسیار، همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) فرجامین منجی الهی و یازدهمین فرزند امام علی (علیه السلام) از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمّه هستند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده که پاره‌ای از آنها مستقیماً از او نقل شده است که به نیکی، می‌توان گوشه‌ای از علوّ مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت؛ و پاره‌ای دیگر نیز به واسطه او، از پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) است. در این مجال، جهت رعایت اختصار، از هرگونه، یک نمونه نقل می‌کنیم:

  1. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دخترش فاطمه (علیها السلام) آموخت:

مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلَا يُؤْذِي جَارَهُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ وَ مَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ فَلْيَقُلْ‏ خَيْراً أَوْ لِيَسْكُتْ‏.[56]

هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، همسایه اش را آزار ندهد؛ و هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، میهمانش را گرامی دارد؛ هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان دارد، یا سخن خیر بگوید یا سکوت کند.

  1. در بخشی از خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا (علیها السلام) آمده است:

فَفَرَضَ الْإِيمَانَ‏ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ زِيَادَةً فِي الرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ تَثْبِيتاً لِلْإِخْلَاصِ وَ الْحَجَّ تَسْنِيَةً لِلدِّينِ وَ الْعَدْلَ تَسْكِيناً لِلْقُلُوبِ وَ الطَّاعَةَ نِظَاماً لِلْمِلَّةِ وَ الْإِمَامَةَ لَمّاً مِنَ الْفُرْقَةِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى الِاسْتِيجَابِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَامَّةِ وَ بِرَّ الْوَالِدَيْنِ وِقَايَةً عَنِ السَّخَطِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ الْوَفَاءَ لِلنَّذْرِ تَعَرُّضاً لِلْمَغْفِرَةِ وَ تَوْفِيَةَ الْمَكَايِيلِ وَ الْمَوَازِينِ تَغْيِيراً لِلْبَخْسَةِ وَ اجْتِنَابَ قَذْفِ الْمُحْصَنَاتِ حَجْباً عَنِ اللَّعْنَةِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ أَكْلَ أَمْوَالِ الْيَتَامَى إِجَارَةً مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعَدْلَ فِي الْأَحْكَامِ إِينَاساً لِلرَّعِيَّةِ وَ حَرَّمَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الشِّرْكَ إِخْلَاصاً لِلرُّبُوبِيَّةِ فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ‏ فِيمَا أَمَرَكُمْ بِهِ وَ انْتَهُوا عَمَّا نَهَاكُمْ عَنْهُ.[57]

خدا ايمان را برای پاک شدن از شرك، و نماز را برای دوری از كبر، و زكات را برای زياد شدن رزق، و روزه را برای تثبيت اخلاص، و حجّ را برای رونق يافتن دين، و عدل را براى آرامش دلها، و طاعت ]از خدا و رسول و امامان [را برای بسامانی آیین، و امامت را برای به هم پیوستن و زدودن جدایی، و جهاد را براى عزّت و بزرگى اسلام، و صبر را برای كمك به دست یافتن به مطلوب، و امر به معروف را برای مصلحت عموم، و احسان به پدر و مادر را برای حفظ از نارضایی خدا، و صله ارحام را برای زياد شدن تعداد دوستان، و قصاص را برای حفظ خونها، و وفا به نذر را برای فراهم شدن اسباب مغفرت و آمرزش، و كامل قرار دادن ترازوها را برای ترك كم فروشى، و دورى جستن از نسبت ناروا دادن به زنان عفيفه را برای بر حذر ماندن از رانده شدن از درگاه رحمت الهى، و اجتناب از سرقت را برای تثبیت عفّت، و دورى نمودن از خوردن اموال ايتام را برای دوری از ستم، و دادگرى در احكام را برای انس گرفتن با رعيّت واجب گردانید. و خدای ـ عزّ و جلّ ـ برای اینکه تنها او را ربّ (مالکِ مدبّر) بشناسند، شرك را حرام فرمود. پس از خدا در دستورهایی که به شما داده است، به شایستگی، پروا کنید (و او را حاضر و ناظر بدانید) و از آنچه شما را بازداشته است، باز ایستید.

فهرست منابع و مآخذ[58]

  1. قرآن کریم
  2. ابن‌بابویه، محمّدبن علی؛ الأمالی؛ تهران: کتابچی، 1376 ش.
  3. ابن‌بابویه، محمّدبن علی؛ علل الشرائع؛ قم: کتابفروشی داوری، 1385 ش.
  4. ابن‌بابویه، محمّدبن علی؛ عیون اخبار الرضا(ع)؛ تهران: نشر جهان؛ 1378 ق.
  5. ابن‌بابویه، محمّدبن علی؛ کتاب من لایحضره الفقیه؛ قم: جامعه مدرّسین، 1413 ق.
  6. ابن‌بابویه، محمّدبن علی؛ معانی الأخبار؛ قم: جامعه مدرّسین، 1403 ق.
  7. ابن‌حنبل، أحمد؛ المسند؛ بیروت: مؤسّسة الرسالة، 1416 ق.
  8. ابن‌شاهین، عمربن أحمد؛ فضائل فاطمة؛ الجیزة: مکتبة التوعیة الإسلامیّة، 1428 ق.
  9. ابن‌قولویه، جعفربن محمّد؛ کامل الزیارات؛ نجف: دار المرتضویة، 1356 ش.
  10. ابن‌منظور، محمّدبن مکرّم؛ لسان العرب؛ بیروت: دار الفکر، بی تا.
  11. الإربلی، علی‌بن عیسی؛ کشف الغمّة فی معرفة الأئمّة؛ تبریز: بنی هاشمی، 1381 ق.
  12. البخاری، محمّدبن إسماعیل؛ صحیح البخاری؛ قاهره: المجلس الأعلی للشئون الإسلامية ـ لجنة إحياء کتب السنّة، 1410 ق.
  13. البغوی، الحسین‌بن مسعود؛ معالم التنزیل؛ بیروت: دار إحياء التراث العربي‏، 1420 ق.
  14. پرتو، مریم؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 22؛ تهران: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1396 ش.
  15. التستری، محمّدتقی؛ بهج الصباغة فی شرح نهج البلاغة؛ تهران: امیرکبیر، 1376 ش.
  16. التستری، محمّدتقی؛ قاموس الرجال؛ قم: جامعه مدرّسین، 1415 ق.
  17. التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری علیه السلام؛ قم: مدرسة الإمام المهدي عجّل الله تعالى فرجه الشريف‏، 1409 ق.
  18. الثعلبی، أحمدبن محمّد؛ الکشف و البیان؛ بیروت: دار إحياء التراث العربي‏، 1422 ق.
  19. الجوهری، أحمدبن عبدالعزيز؛ مقتضب الأثر في النصّ على الأئمة الاثني عشر؛ قم: انتشارات طباطبائی، بی تا.
  20. الحسکانی، عبیدالله‌بن عبدالله؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل‏؛ تهران: مجمع إحياء الثقافة الإسلامية التابعة لوزارة الثقافة و الإرشاد الإسلامي‏، 1411 ق.
  21. الحموی، یاقوت‌بن عبدالله؛ معجم البلدان؛ بیروت: دار صادر، 1995 م.
  22. الراغب الإصفهانی، الحسین‌بن محمّد؛ مفردات ألفاظ القرآن؛ بیروت: دار الشامیة، 1412 ق.
  23. سلیم، عبدالامیر؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10؛ تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، 1380 ش.
  24. السیوطی، عبدالرحمن‌بن ابی‌بکر؛ الدرّ المنثور فى التفسير بالمأثور؛ قم: کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، 1404 ق.
  25. الشریف الرضی، محمّد بن الحسین؛ نهج البلاغة (به تصحیح صبحی صالح)؛ قم: هجرت، 1414 ق.
  26. الطبرسی، الفضل‌بن الحسن؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ تهران: انتشارات ناصرخسرو، 1372 ش.
  27. الطبری، محمّدبن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن؛ بیروت: دار المعرفة، 1412 ق.
  28. الطوسی، محمّدبن الحسن؛ الأمالی، قم: دار الثقافة، 1414 ق.
  29. العیّاشی، محمّدبن مسعود؛ التفسیر؛ تهران: مكتبة العلمية الإسلامية؛ 1380 ق.
  30. الفتّال النیشابوری، محمّدبن أحمد؛ روضة الواعظین و بصيرة المتّعظين؛ قم: انتشارات رضی، 1375 ش.
  31. الفراهیدی، خلیل‌بن احمد؛ کتاب العین؛ قم: دار الهجرة، 1409 ق.
  32. القمّی، علی‌بن إبراهیم؛ تفسیر القمّی؛ قم: دار الکتاب، 1404 ق.
  33. الکلینی، محمّدبن یعقوب؛ الکافی؛ تهران: دار الكتب الإسلامية، 1407 ق.
  34. المازندرانی، محمّدبن علی‌بن شهراشوب؛ مناقب آل أبی‌طالب؛ قم: انتشارات علامه، 1379 ق.
  35. المجلسی، محمّدباقر؛ بحارالأنوار؛ بیروت: دار إحياء التراث العربي‏، 1403 ق.
  36. مرادی، عبدالحمید؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 22؛ تهران: مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی.
  37. المغنیة، محمّدجواد؛ التفسیر الکاشف؛ قم: دار الكتاب الإسلامي‏، 1424 ق.
  38. المفید، محمّدبن محمّدبن نعمان؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد؛ قم: کنگره شیخ مفید، 1424 ق.
  39. المفید، محمّدبن محمّدبن نعمان؛ الأمالی؛ قم: جامعه مدرّسین، 1413 ق.
  40. النیسابوری، محمّدبن عبدالله؛ المستدرک علی الصحیحین؛ بیروت: دار التأصیل، 1435 ق.
  41. النیسابوری، محمّدبن عبدالله؛ فضائل فاطمة الزهراء؛ قاهره: دار الفرقان، 1429 ق.

پاورقی ها:

[1]. ر. ک. المجلسی، ج 43، ص 19، باب 3؛ المغنیة، ج 2، ص 58؛ النیسابوری، فضائل فاطمة الزهراء، مواضع متعدد کتاب.

[2]. ابن‌بابویه، الامالی، ص 125، ح 7؛ النیسابوری، فضائل فاطمة الزهراء، ص 42.

[3]. وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِكَةُ يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ وَ طَهَّرَكِ وَ اصْطَفاكِ عَلى‏ نِساءِ الْعالَمينَ (آل عمران (3): 42): و یاد کن هنگامی را که فرشتگان گفتند: ای مریم، بی گمان، خدا تو را برگزیده و پاک گردانده و بر زنان جهانیان، برتری داده است.

[4]. النیسابوری، فضائل فاطمة الزهراء، ص 130.

[5]. ابن‌بابویه، معانی الاخبار، ص 107؛ همو، علل الشرائع، ج 1، ص 182.

[6]. الطبری، ج 22، ص 6؛ الکلینی، ج 1، ص 287.

[7]. الثعلبی، ج 3، ص 85؛ المفید، الارشاد، ج 1، ص 166.

[8]. القمّی، ج 2، ص 398؛ السیوطی، ج 6، ص 299.

[9]. ابن‌بابویه، الامالی، ص 592، ح 18.

[10]. الفراهیدی، ماده «فطم».

[11]. ابن‌بابویه، علل الشرائع، ج 1، ص 179، ح 6.

[12]. همان، ص 181، ح 3.

[13]. ر. ک. الراغب الاصفهانی، ماده «صدق».

[14]. ر. ک. ابن منظور، ماده های «برک» و «طهر».

[15]. ر. ک. مرادی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 22، مدخل «خدیجه».

[16]. ر. ک. التستری، قاموس الرجال، ج 12، ص 8.

[17]. ابن‌بابویه، الامالی، 3 ص 594.

[18]. همو، علل الشرائع، ج‏1، ص 182.

[19]. ر. ک. المجلسی، ج 43، ص 92، باب تزویجها صلوات الله علیها.

[20]. وی در روزگار مدینه، خادم پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود. (ر. ک. التستری، قاموس الرجال، ج 2، ص 196؛ سلیم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج 10، مدخل انس بن مالک)

[21]. «مهاجران» مردمانی اند که در مکّه مسلمان شدند و سپس به مدینه مهاجرت کردند.

[22]. ابن‌بابویه، عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 27، ح 12.

[23]. الکلینی، ج 1، ص 461، ح 10.

[24]. ر. ک. ابن بابویه، کتاب من لایحضره الفقیه، ج 3، ص 401.

[25]. ر. ک. پرتو، دانشنامه جهان اسلام، ج 22، مدخل «زینب».

[26]. الاربلی، ج 1، ص 363.

[27]. همان.

[28]. ر. ک. التفسیر المنسوب إلی الإمام العسکری، ص 340.

[29]. الاحزاب (33) : 33.

[30]. ابن بابویه، الامالی، ص 234.

[31] همان، ص 104 و 113 و 114؛ ابن شاهین، ص 33 و 35 و 36.

[32]. ابن بابویه، الامالی، ص 461؛ النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج 5، ص 380.

[33] التوبة (9): 61.

[34]. الاحزاب (33) : 57.

[35]. ر. ک. القلم (68) : 4.

[36]. المازندرانی، ج 2، ص 205.

[38]. در این باره، ر. ک. الکلینی، ج 1، ص 458 ـ 459؛ ابن قولویه، ص 332 ـ 333؛ الشریف الرضی، خ 202.

[39]. الحموی، ج 4، ص 238.

[40]. الانفال (8) : 1.

[41]. ر. ک. الطبری، ج 28، ص 24؛ البغوی، ج 5، ص 56؛ الکلینی، ج 1، ص 538 ـ 539.

[42]. الاسراء (17) : 26.

[43]. العیّاشی، ج 2، ص 287؛ الکلینی، ج 1، ص 543؛ الحسکانی، ج 1، ص 438 ـ 442.

[44]. الثعلبی، ج 10، ص 99؛ الطبرسی، ج 10، ص 611.

[45]. ر. ک. الجوهری، ص 97 به بعد.

[46]. برای مشاهده تفصیل ماجرای غصب فدک، ر. ک. التستری، بهج الصباغة، ج 5، ص 308 ـ 339.

[47]. ابن بابویه، معانی الاخبار، ص 354؛ الطوسی، ص 374.

[48]. الهلالی، ج 2، ص 869.

[49]. ابن بابویه، معانی الاخبار، ص 356؛ المفید، الامالی، ص 281.

[50]. ر. ک. الطوسی، ص 400.

[51]. ر. ک. التستری، قاموس الرجال، ج 12، ص 8.

[52]. الهلالی، ج 2، ص 869؛ البخاری، ج 5، ص 198؛ ابن حنبل، ج 1، ص 205.

[53]. الجوهری، ص 73.

[54]. ر. ک. الفتّال النیشابوری، ج 1، ص 151؛ المجلسی، ج 43، ص 182 ـ 183.

[55]. الکلینی، ج 1، ص 458 ـ 459؛ المفید، الامالی، ص 281 ـ 282؛ الشریف الرضی، خ 202.

[56]. الکلینی، ج 2، ص 667.

[57]. ابن بابویه، علل الشرائع، ج 1، ص 248.

[58]. در نگارش این مقاله از نرم افزارهای مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی (نور) استفاده شده است و اطلاعات کتابشناسی به جز موارد مربوط به مقالات دائرة المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه جهان اسلام، برگرفته از نرم افزارهای آن مرکز است.