باسمه تعالی
“فرزندان من! برادر شما، علی بن موسی (علیه السلام)، عالمِ آل محمد (علیهم السلام) است. معارف و معالم دین خود را از او بپرسید و بیانات او را نگاه دارید. من از پدرم، جعفر (علیه السلام)، شنیدم که مکرر به من میفرمود: “عالم آل محمد (علیهم السلام) در صلب تو خواهد بود[1].”
این بیانات امام کاظم (علیه السلام) خطاب به فرزندانشان در رابطه با امام رضا (علیه السلام) است.
عالم آل محمد (علیهم السلام)، یعنی دانشمند خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) که در برخی از روایات از حضرت رضا (علیه السلام) به این صفت تعبیر گردیده است. می دانیم که امامان، همگی وارث علوم نبوی و عالمان دین مبین هستند. حال چرا در میان همه آن بزرگواران، امام هشتم به این لقب ملقب شدند؟
شاید از این جهت باشد که ایشان علوم اسلامی را در مباحثه با عالمان ادیان دیگر منتشر فرمود. زیرا برای حضرتش فرصتی پیش آمد که توانست حقایق ناگفتهای بیان فرماید و در برابر اهل باطل با استدلالهای کوبنده، راه روشن حق را به حقپژوهان نشان دهد.
مناظرات امام رضا (علیه السلام) در دربار مأمون و داستان زیر نمونهای از این بازگویی و انتشار علوم اهل بیت (علیهم السلام) است.
محمد بن فضل هاشمی گوید: “پس از شهادت امام کاظم (علیه السلام) از بصره به مدینه رفتم. خدمت حضرت رضا (علیه السلام) شرفیاب شدم. به ایشان گفتم: “مردم بصره در مورد مسأله امامت، گرفتار اختلافات فراوانی هستند و از من درباره دلایل امامت شما خواهند پرسید. آیا چیزی را در اختیار من قرار میدهید که بتوانم در این زمینه ایشان را مجاب کنم؟”
حضرت فرمود: “نسبت به مسأله امامت من نگران نباش و از طرف من به دوستانم بگو که من به زودی نزد آنان خواهم آمد.” آنگاه حضرتش یادگارهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را به من نشان داد.
وقتی به بصره رفتم، مردم درباره امام از من پرسیدند. گفتم که حضرت رضا (علیه السلام)، سه روز دیگر اینجا خواهد آمد. هر چه میخواهید، از حضرتش بپرسید.
سه روز پس از ورود من به بصره، امام (علیه السلام) به بصره تشریف آورد و به منزل حسن بن محمد وارد شد و فرمود:
“ای حسن! تمام کسانی را که در آن روز نزد محمد بن فضل آمدهبودند از شیعه و غیر شیعه، بزرگان مسیحیت و یهود را دعوت کن و به همه بگو که آنچه میخواهند بپرسند.”
وقتی افراد آمدند، امام فرمود: “من شما را جمع کردهام تا درباره آنچه از آثار نبوت و علائم امامت میخواهید از من بپرسید و بدانید که آنها را جز در نزد ما نخواهید یافت. پس پرسشهای خود را مطرح کنید.”
عمرو بن هداب که از مخالفین امام بود، نخستین کسی بود که گفت: “محمد بن فضل هاشمی، اموری را از شما نقل میکند که دل، آن را نمیپذیرد.”
حضرت فرمود: “چه مطلبی؟”
عمرو گفت: “او میگوید که شما به آنچه خدا نازل فرموده است، آگاهی دارید. علاوه بر آن، هر نوع زبان و لغت را میدانید.”
امام فرمود: “ابن فضل راست گفته، چرا که این مطلب را خودم به او گفتهام. حال هرچه میخواهید بپرسید.”
عمرو گفت: “پس قبل از هر چیز، شما را به همین مطلب امتحان کنیم. در میان افرادی که اینجا جمع شدهاند، هندی و رومی و فارس و ترک وجود دارند.”
امام فرمود: “به هر زبانی که میخواهند سخن گویند. من نیز به خواست خدا، به همان زبان پاسخشان را خواهم داد.”
پس از این بیان حضرت، هر یک از آن افراد غیر عرب، به زبان خویش، سؤالش را پرسید. امام رضا (علیه السلام) نیز به همان زبان پاسخ همه سؤالات ایشان را داد. در این هنگام مردم متحیر گردیدند و با اظهار شگفتی تمام نسبت به آگاهی و دانش حضرت، اعتراف کردند که امام به زبان آنها مسلطتر از خودشان است.
آنگاه امام رضا (علیه السلام) اخباری از آینده به عمرو فرمود. عمرو بن هداب پاسخ داد: “غیب را، کسی جز خدای تعالی نمیداند.”
امام رضا (علیه السلام) در پاسخ آیهای از قرآن را تلاوت فرمود:
“دانای غیب خداست و خدا کسی را برغیب خویش آگاه نمیکند، مگر آنکس را که به عنوان پیامبر برگزیده باشد[2].“ سپس فرمود: “پس بدان که آن پیامبر برگزیده، جدّ ما است و ما علم غیب را از آن پیامبر به ارث بردهایم. یعنی همان پیامبری که خدای تعالی وی را بر آن مقدار از غیب خود که خواسته، دانا نموده است. پس ما نیز به آنچه که تاکنون بوده و تا قیامت خواهد بود و آنچه را که به تو خبر دادم، آگاهیم.”
محمّدبن فضل گوید: “سوگند به خدا که آنچه را که حضرت فرموده بود، اتفاق افتاد. به عمرو بن هداب گفتند: “آیا امام راست گفت یا دروغ؟” او پاسخ داد: “به خدا سوگند، من در همان وقت هم میدانستم که او هر چه به من میگوید، راست است. ولی می خواستم با او لج کنم[3].”
(برگرفته از کتاب “خورشید هدایت” تألیف “استاد حسین فریدونی” (با تلخیص و اضافات))
پاورقیها:
[1] (اعلام الوری، صفحه 315)
[2] (سوره جن، آیات 26 و 27)
[3] خرایج قطب راوندی، جلد 1، صفحه 341