باسمه تعالی
قاسم ابن عبدالرحمن گوید من زیدی مذهب بودم. هنگامی که به بغداد رفتم، روزی در بغداد بودم که دیدم مردم در حرکت و اضطرابند، میدوند و برخی به بالای بلندیها میروند و بعضی ایستادهاند. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: “ابن الرضا، ابن الرضا”، یعنی امام، جواد الأئمه، فرزند امام رضا (علیهما السلام) میآید. به خود گفتم که به خدا سوگند من نیز میایستم و او را تماشا میکنم.
به ناگاه دیدم که آن حضرت پدیدار شد، در حالیکه سوار بر چهارپایی بود. من با خود گفتم: “خداوند امامیه را از رحمت خود دور بدارد، چرا که اعتقاد دارند که خداوند طاعت این جوان را واجب نموده است.”
تا این خیال در دل من گذشت، حضرت رو به من نمود و فرمود: “ای قاسم بن عبدالرحمن! «(قوم ثمود گفتند:) آیا ما از بشرى از همانند خود پیروى کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهى و جنون خواهیم بود!»” (سوره قمر، آیه 24).
دوباره در دل خویش گفتم: “او ساحر است.”
دیگر بار رو به من کرد و فرمود: “« آیا از میان ما تنها بر او وحى نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوى هوسبازى است!»” (سوره قمر، آیه 25)
در این هنگام که امام جواد الأئمه از خیالات من خبر داد، اعتقادم کامل شد و بر امامت او اقرار نمودم، و اذعان کردم که آن بزرگوار حجت الهی بر بندگان است.
« برگرفته از کتاب کشف الغمة، تالیف علی بن عیسی اربلی[1] »
قاسم بن عبدالرحمن در واقع این گونه میاندیشید که چون امام نهم بشری همانند سایر مردم است، پس نمیتواند حجت الهی باشد و اطاعت او لازم نیست. امام نهم با قرائت این آیات شریفه علاوه بر آنکه قاسم را نسبت به نیت باطلش آگاه نمودند و او را متوجه ساختند که اندیشه او، همانند اندیشه قوم ثمود در خصوص صالح نبی است، پاسخ مطلب مطرح گشته در درون ذهن او را نیز دادند. قرآن کریم در آیه اول، گفتار قوم ثمود در تکذیب حضرت صالح را ذکر مینماید که میگفتند چون صالح از ماست، ما از او پیروی نمینماییم، و سپس در آیه بعد، نزول وحی بر صالح را منکر شدند و او را انسانی هوس باز دانستند. سپس قرآن مجید آنان را به خاطر تکذیب فرستاده الهی، مورد نکوهش قرار میدهد.
در حقیقت امام جواد الأئمه با تلاوت این آیات شریفه، به طور غیر مستقیم قاسم بن عبدالرحمن را آگاه نمودند که اولاً اطاعت امام نیز همانند رسول، از آن جهت واجب و لازم است که او مأمور و ولی الهی است، و ثانیاً امام به وسیله همین ارتباط با ساحت قدس خداوند است که از علمی الهی برخوردار میباشد و از باطن اشخاص مطلع میگردد، نه آنکه علم او همانند پیشگویی پیش گویان و یا سحر ساحران باشد.
پاورقی:
[1] جلد 2، صفحه 363