«واپسین ساعات»

باسمه تعالی

امام رضا (علیه السلام) در زمان ولایت‌عهدی از جانب مأمون بسيار تحت فشار و اذیت‌های گاه و بیگاه بودند. کار حضرت به جایی رسیده بود که دعا می فرمودند: “خدایا اگر گشایش من از وضعی که در آن هستم، مرگ است پس همین حالا در آن تعجیل فرما”. خداوند دعای بنده مقرب خود علی بن موسی الرضا (علیه السلام) را مستجاب کرد و ایشان را بدين‌سان که شرح می‌شود از سرای پُررنج دنیا، به سرای آسوده ابدی برد.

روزی از روزها مأمون امام را احضار کرد. چون امام وارد شدند مأمون به استقبال ایشان رفت و پس از نشستن، سر صحبت را باز کرد و به یکی از غلامان گفت که انگور و انار بیاورد. ظرف انگور که رسید، مأمون خوشه‌ای از آن را به امام تعارف کرد و گفت: “ای پسر رسول خدا! خوشمزه‌تر از این انگور تا به‌حال ندیده‌ بودم.” امّا امام آن را رد کردند و فرمودند: “چه بسا انگورهای بهشت که از این بهترند.” مأمون باز به تعارف کردن ادامه داد. اماچون با امتناع امام مواجه شد، ناگهان برآشفت و فریاد زد: “نکند داری ما را به چیزی متهم می‌کنی!؟”

و چون اینچنين شد، امام تعارف او را قبول کردند. امام سه دانه از آن را که خوردند آن را افکندند و از جای برخاستند. مأمون پرسید: “کجا؟” امام نگاهی کردند و فرمودند: “به همانجا که مرا فرستادی[1].”

سپس شتابان به سمت خانه رفتند. مأمون سمی را در انگور تزریق کرده بود و حالا آن سم، در تمام اجزای بدن امام اثر گذاشته بود و درد مرتب بالا می‌گرفت. ایشان می‌دانستند که دیدار با پروردگار حتمی است؛ پس به تلاوت قرآن مشغول شدند و با خدا راز و نیاز کرده و برای مؤمنین دعا می‌فرموند. در همین شرایط وخیم جسمانی، از یکی از اصحاب – به نام یاسر – پرسیدند: “اهل خانه چیزی خورده‌اند؟” یاسر در جواب با صدای حزینی گفت: “چه کسی می‌تواند چیزی بخورد وقتی حال شما این گونه هست؟”

پس حضرت برخاستند و فرمودند: “سفره را بیندازید.” سفره غذا را انداختند و همه خدمه بر سر آن سفره حاضر شدند و  امام مثل همیشه با خوش‌رفتاری حال یک‌یک ‌ايشان را پرسیدند و بعد از آن بر سر سفره محارمشان رفتند و پیش آنها نیز نشستند[2].

شب‌هنگام، حال امام بسیار وخیم‌تر از قبل شده بود. امام در تاریکی شب مشغول به قرائت قرآن شدند تا به این قول خداوند متعال رسيدند و این، آخرین آیه‌ای بود که ایشان قرائت فرمودند:

“اگر شما در خانه‌هاى خود هم بوديد آنهایی كه كشته شدن برایشان مقرّر شده بود، قطعاً به سوی آرامگاه‌های خود بیرون می‌شدند[3]“ و فرمان خدا روی حساب و برنامه دقیقی است[4] “… و[5]

و بعد، جان پاک امام که ملائکه گرداگرد آن را گرفته بودند به سوی پروردگار رهسپار شد تا در بهشت، ارواح انبیا و اوصیا به پیشواز ایشان بیایند؛ تا دنیا با از دست دادن او تاریک و آخرت به قدوم او روشن شود؛ تا مصیبت خاکیان را فرا بگیرد. چه آنهایی که از علم ایشان استفاده می‌کردند و چه مردم که شخصیت بزرگی را از دست داده بودند که برای اصلاح امورشان سخت می‌کوشید.

علی‌رغم میل مأمون، روز بعد خراسان شاهد تشییع جنازه‌ای بود که در تاریخ خود نظیر آن را ندیده بود. حالا طبقات مردم به دنبال جنازه ایشان می‌شتافتند. کسب و کار را تعطیل کرده بودند؛ پرچم‌های سیاه عزا را برافراشته بودند و صدای شیون و گریه‌شان از هر طرف بلند بود‌، که آنها بزرگترین پناه مهربان خود روی زمین را از دست داده بودند.

پیشوای حق‌طلبان در هیچ کاری از امور حکومتی دستگاه مأمون شرکت نکرد و از هر نوع کمکی به او خودداری ورزید و به این ترتیب مشروعیت حکومت او را از بین برد تا بدان‌جا که مأمون ایشان را این‌گونه به شهادت رساند.

(برگرفته از کتاب زندگانی امام رضا، تالیف مرحوم باقر شریف القرشی (با تغییرات و اضافات جزئی[6]).


پاورقی ها:

[1] عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 243

[2] عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 241

[3] (سوره آل عمران، آيه 154)

[4] (سوره احزاب، آيه 38)

[5] عيون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 240

[6] متن فوق از ترجمه فارسی اثر نویسنده که توسط آقای سید محمد صالحی انجام گرفته، انتخاب گردیده است