“در جستجوی علم …”

در جستجوی علم …”

94 سال از عمر “عنوان بصری” سپری شده بود، اما با ورود امام صادق (علیه السلام) به مدینه و کشف عظمت همه جانبه ی آن حضرت، دوست داشت تا فقط نزد ایشان علم بیاموزد. اگر چه کنترل شدید امام (علیه السلام) توسط حکومت از یک سو و اوقات ارزشمند ایشان از طرف دیگر، مانع از پذیرفته شدن عنوان بصری از جانب امام (علیه السلام) می‌گردید، اما او باز هم دست بردار نبود. آنقدر محبت حضرت در دلش رسوخ کرده بود که نمی‌توانست به سادگی امام صادق (علیه السلام) را رها کند. لذا از خدا خواست که توفیق حضور در محضر امام ششم و بهره مندی از علم ایشان را به او بدهد.

سرانجام صبر عنوان بصری تمام شد. به طرف منزل امام صادق (علیه السلام) حرکت کرد و اجازه ورود خواست. بالاخره این بار امام ششم او را پذیرفت …

اینک او بر دریای علم الهی وارد شده و منتظر است تا وجودش را با جرعه ای از آب گوارای آن سیراب کند …

امام صادق (علیه السلام) عنوان بصری را خطاب قرار داد و فرمود: ای اباعبدالله[1]!.علم و دانش (فقط) به درس خواندن نیست، بلکه نورى است که در قلب کسى قرار می‌گیرد که خداى متعال بخواهد او را هدایت کند. پس اگر به دنبال دانش هستى، ابتدا حقیقت بندگی را در خود به وجود آور و با عمل کردن به علم، آن را بدست آور (جستجو کن)، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهیم گرداند.

 عنوان بصری پرسید: حقیقت بندگى چیست؟

فرمود: به سه چیز است: (اول اینکه) بنده آنچه را خدا به او عطا کرده، دارایی (حقیقی) خود نداند، زیرا بندگان مالک(حقیقی) نیستند؛ (بندگان واقعی) مال را از آن خدا مى بینند (و) هر کجا خدا فرمان داد، مصرفش مى کنند. (دوم اینکه) بنده هیچ کاری جز وظیفه اش انجام نمی‌دهد و به نتایج کار اصلا نمی‌اندیشد(بدان معنی که به هنگام انجام وظیفه، در اندیشه نتیجه مثبت و یا منفی انجام وظایفش نیست). (سوم اینکه) تمام دل مشغولی خود را صرف انجام اوامر خدا و ترک نواهى او کند.

 بنا بر این؛ هر گاه بنده چیزى را که خدا به او عطا کرده دارایی(حقیقی) خود ندانست، انفاق در آنچه خدا به آن فرمان داده، بر وى آسان گردد، و هر گاه کارش را به مدبر واقعی یعنی خداوند واگذار کرد و خود تنها به انجام وظیفه اندیشید، مصیبت هاى دنیا برایش آسان شود، و هر گاه بنده به اطاعت امر و نهى خدا مشغول شد، دیگر فرصتی نمی‌کند تا با مردم جدال کند یا به آنان فخر بفروشد.

پس هر گاه خداوند این سه خصلت را به بنده ای عطا کند و او را با این عطا بزرگ دارد، دنیا و شیطان و مردم در نظرش بی ارزش می‌شوند و به خاطر مال جمع کردن و فخر فروشى به دنبال دنیا نمى رود و به دنبال بدست آوردن عزت و مقامی که در دست دیگران می‌بیند، نیست و روزهایش را (بیهوده) رها نمی‌کند. این اوّلین درجه پرهیزکاری است، خداوند متعال مى فرماید:” این سرای آخرت را (تنها) براى کسانى قرار می‌دهیم که اراده ی برتری جویی در زمین و فساد در آن را ندارند و عاقبت نیک براى پرهیزگاران است[2].”

اما آیا ما مقدمات کسب علم و قرار گرفتن این نور الهی در قلب خویش را فراهم کرده ایم؟ آیا با عمل کردن به آنچه آموخته ایم، علوم دیگر را به سوی خود سرازیر می‌کنیم؟

خداوندا به تو پناه می‌بریم از اینکه عمری زحمت درس خواندن به خود بدهیم، اما به دلیل عدم بندگی، ذره ای از نور علم در قلبمان رسوخ نکرده باشد …

(بر گرفته از کتاب “مشکاة الأنوار”، تألیف: علی بن حسن طبرسی(ره))


پاورقی:

[1] اباعبدالله کنیه عنوان بصری بود

[2] (سوره قصص، آیه 83)