امروزه اغلب مورخان را مشاهده میکنیم که زندگى امامان معصوم (علیهم السلام) را فقط در چهارچوب تنگ فردیت محدود مى کنند و حتى آن را از شرایط زمانى خود نیز جدا مى سازند. در نقطه مقابل، عده اى نیز هستند که زندگى اهل بیت (علیهم السلام) را با مقیاس سیاست و نهایت نقشى را که آنان در این عرصه برعهده داشته اند، ارزیابى مى کنند. اینان حتى عبادات و علوم و اخلاق ائمه (علیهم السلام) را نیز با عینک سیاسى مى نگرند.
در میان این دو شیوه، روش میانه اى وجود دارد که زندگى اهل بیت (علیهم السلام) را آکنده از پرتو افشانی هاى فردى مى داند که از مرزهاى زمانى و مکانى فراتر رفته است و آن را داراى چنان گستره باز سیاسى قلمداد مى کند که باشرایط تاریخى مخصوص به خود هماهنگ و سازگار است.
با اینکه اکثریت ائمه (علیهم السلام) در راس سیاست نبودند؛ ولی حکام و سلاطین، به رغم مبارزه شدید و پیوسته خود با آنان، در هر حادثه و رویداد سختى به ایشان پناه مى بردند. ائمه اطهار (علیهم السلام) نیز هیچ گاه از خدمت در راه اسلام و نجات امّت از اشتباهات دریغ نمى کردند. در این باره تاریخ، نمونهای از گرفتارى عبد الملک خلیفه اموى در مشکلی مهم را براى ماثبت کرده است:
عبد الملک بعد از اینکه به حکومت رسید، از اینکه رومیان به روی کاغذ نقش پدر و پسر و روح القدوس را میزدند، خوشش نیامد و به حاکم مصر فرمان داد که بجای آنها، سوره توحید و آیه شریفه “شهد الله أنّه لا إله إلا هُو [1]را نقش زند. خبر این اقدام به گوش پادشاه روم رسید و به عبد الملک نوشت: “کار کاغذ سازى و آنچه در آنجا نقش و نگار مى یابد، متعلق به روم است …”
چون عبد الملک نامه پادشاه روم را خواند، پاسخى به پادشاه روم نداد و هدیه را هم که همراه نامه بود پس فرستاد. این عمل تا چند دفعه ادامه داشت تا جایی که پادشاه روم، هدیه را چند برابر کرد ولی عبد الملک قبول نکرد. در این هنگام، پادشاه روم به عبد الملک نوشت: “طراز کاغذها رابه شکل اول بازگردان؛ درغیر این صورت فرمان میدهم تا روى سکهها بر پیامبرت ناسزا حک کنند.”
وقتی عبد الملک نامه را خواند، بسیار خشمگین شد و چون بعد از گردآوری مسلمانان و مشورت با آنان به راه حلی نرسید؛ دستور داد تا امام باقر (علیه السلام) را به نزدش بیاورنند.
چون امام (علیه السلام) آمد، عبدالملک ماجرا را برای آن حضرت بازگو کرد. امام باقر (علیه السلام) به او فرمود: “این امر بر تو بزرگ نیاید، این مسأله از دو جهت ناچیز است: نخست آنکه خداوند عزوجل نمى گذارد تا پادشاه روم تهدید خود را درمورد رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) عملى کند و دوم آنکه این کار، چاره دارد.”
عبد الملک پرسید: چاره چیست؟
امام باقر (علیه السلام) فرمود: “همین حالا صنعتگران را بخوان تا سکه هاى درهم و دیناری ضرب کنند که در یک روى سکه ها، سوره توحید و در روى دیگر،نام رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) را نقش خورده باشد و در گرداگرد سکهها، نام شهر و نیز سالى را که این سکهها در آن ضرب شده بنگار.”
سپس امام (علیه السلام) نحوه تعیین وزن سکهها، چگونگی ضرب آنها و شیوه سنجش وزن درهم و دینار را به خلیفه اموی آموخت و به او دستور داد که سکهها را در تمام شهرهاى اسلامى براى انجام معاملات در اختیار مردم قرار دهند.
عبد الملک فرمان امام (علیه السلام) را انجام داد و به پادشاه روم پیغام فرستاد که خداوند عزوجل تو را از اقدامى که در سر دارى، مانع شد و من در تمام کشور چنین و چنان کردم و سکهها و طراز رومى را از اعتبار ساقط نمودم.
در این هنگام عده از اطرافیان به پادشاه روم گفتند: حال که این گونه شد، به تهدیدهاى خود در مورد پادشاه عرب جامه عمل بپوشان! پادشاه روم گفت: “من با نامه هایى که براى او فرستادم، مى خواستم خشمگینش کنم؛ چون من بر او قدرت داشتم و سکه هاى رومى در کشور او رایج بود. اینک بر او قدرت ندارم؛ چرا که مسلمانان با سکه هاى رومى خرید و فروش نمى کنند و عملى کردن آن تهدیدها امکان پذیر نیست.”
بدین گونه پیشنهاد امام باقر (علیه السلام) تا امروز نیز بر جاى مانده است.
{برگرفته از کتاب “زندگانی امام محمّدباقر (علیه السلام)”، نوشته آیةالله سید محمد تقی مدرسی (با اندکی تصرف)}
پاورقی:
[1] “ (سوره آل عمران، آیه 18)