“مردی از اهل بهشت”
محبت یکی از اجزای جدایی ناپذیر زندگی انسان است؛ همه ما نسبت به عدهای احساس محبت مینمائیم و به آنان علاقه مندیم و در مقابل، از برخی دیگر بیزاری جسته و دوری میکنبم. اما آدمی بر چه مبنایی دوستان و دشمنان خویش را بر میگزیند؟ چگونه میتوان فهمید که محبت و نفرت واقعی چیست و جایگاه صحیح آن کجاست؟
حکم بن عتیبة از اصحاب امام باقر (علیه السلام) نقل میکند: روزى در محضر امام پنجم (علیه السلام) نشسته بودیم و اطاق نیز مملو از جمعیت بود. در این هنگام پیر مردی که بر عصایى بلند تکیه کرده بود، وارد شد. پیر مرد بر در اتاق ایستاد و گفت: “سلام بر توای پسر رسول خدا”. امام باقر (علیه السلام) نیز بر او سلام نمود.
پیرمرد رو به طرف حضار مجلس نموده بر همه سلام کرد و آنها جواب سلامش را دادند. آنگاه متوجه حضرت شده عرض کرد: “ای پسر رسول خدا! مرا به نزدیک خود جای ده.”
سپس ادامه داد: “بخدا سوگند من شما را دوست دارم و دوستان شما را نیز دوست دارم و این علاقه و محبت من نسبت به شما و دوستانتان برای طمع در دنیا نیست و به خدا دشمنان شما را دشمن میدارم و از آنها بیزارم و خدا را شاهد میگیرم که این دشمنی و بیزاری به واسطه ی کینه و خصومت شخصی بین من و آنها نیست. آنچه شما حلال بدانید، حلال میدانم و آنچه حرام بدانید، حرام میشمرم و انتظار فرج شما خانواده را میکشم. ای پسر رسول خدا، آیا با این احوال امید نجاتی برایم هست؟”
امام باقر (علیه السلام) فرمود: جلو بیا، جلو بیا تا جایی که او را کنار خود نشاند و سپس به او فرمود:
“اى پیرمرد! شخصی خدمت پدرم على بن الحسین (علیه السلام) رسید و همین پرسشى که مطرح کردى، از پدرم نمود. پدرم در جوابش فرمود: اگر با این حال از دنیا بروی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و على و حسن و حسین و على بن الحسین (علیهم السلام) وارد میشوى. قلبت خنک خواهد شد و دلت از التهاب میافتد، شاد خواهی شد و چشم هایت روشن میگردد. آنگاه که جانت به اینجا رسد(در این هنگام با دست، اشاره به گلوی خود نمود) با فرشتگان مأمور ضبط اعمال به خوبی و خوشی روبرو خواهی شد. در زندگی نیز چیز هایی خواهی دید که باعث روشنی چشم توست و همراه با ما در مقامی ارجمند خواهی بود.”
پیرمرد از شنیدن این مقامات چنان غرق در شادی شد که خواست دوباره این جملات را از زبان امام (علیه السلام) بشنود. از این رو عرض کرد: “ای پسر رسول خدا، چه فرمودید؟!”
امام باقر (علیه السلام) سخنان خود را تکرار کرد. پیرمرد عرض کرد: اللَّه اکبر! اى ابا جعفر! اگر بمیرم، به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و على و حسن و حسین و على بن الحسین (علیهم السلام) وارد میشوم؟ چشمم روشن و دلم شاد و قلبم خنک میگردد و فرشتگان مأمور ضبط اعمال را با شادی و خوشی ملاقات میکنم و با شما در درجهای بلند خواهم بود؟!
این جملات را گفت و صداى گریه اش بلند شد و هاى هاى شروع کرد به گریه کردن و پس از مدتی از جای حرکت کرده و خداحافظی نمود و رفت.
امام باقر (علیه السلام) تا زمانی که پیرمرد در حال رفتن دیده میشد، با توجه مخصوصی او را تماشا میکرد. پس از آن، روی به جمعیت نموده فرمود: “هر کس مایل است فردی از اهل بهشت را ببیند به این شخص نگاه کند.”[1]
آری، آنگونه که امام پنجم (علیه السلام) به ما میآموزد، ارزش سرمایه عظیمی همچون محبت و در نقطه مقابل آن، سرمایهای مانند تبری، به آن است که به دور از منافع مادی و مطابق با ارزش های الهی و معیارهای عقلانی باشد. اما به راستی ما از ابزار تبری چگونه بهره میبریم و گوهر محبت را به چه سودایی میفروشیم؟
(برگرفته از کتاب: “سیره عملی اهل بیت، حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)”، تالیف: حجة الإسلام سید کاظم ارفع)
پاورقی:
[1] الكافي، المجلد. 8، ص 77-78