دیدگانی نگران امت

باسمه تعالی

آب بر آن پیکر مطهر و رنجور می‌ریخت و این گونه با او نجوا می‌کرد:

“پدر و مادرم فدای تو‌ای رسول خدا! با مرگ تو رشته‌ای پاره شد که در مرگ دیگران این گونه گسسته نگردیده بود؛ با مرگ تو رشته پیامبری و فرود آمدن پیام و اخبار آسمانی گسست. مصیبت تو، مصیبت‌های دیگر را به شکیبایی واداشت و همه را در عزای تو یکسان عزادار کرد. اگر به شکیبایی امر نمی‌کردی و از بی تابی نهی نمی‌فرمودی، آن قدر اشک می‌ریختم تا اشک هایم تمام شود و این درد جان کاه همیشه در من می‌ماند و اندوهم جاودانه می‌شد که همه اینها در مصیبت تو ناچیز است. چه باید کرد که زندگی را دوباره نمی‌توان بازگرداند و جلوگیری از مرگ، از قدرت بشر خارج است. پدر و مادرم فدای تو، ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگهدار.”[1]

آری، امیرالمؤمنین(علیه السلام) این گونه با جسم مطهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) وداع می‌نمود؛ پیامبری که در طول 23 سال ابلاغ رسالتش، برای هدایت مردم، خون دل‌ها خورد و از هیچ چیز فرو گذار نکرد و حتی تا سر حد جان نیز دریغی نداشت.[2] حال جان او به سوی ملکوت پر کشیده اما دیده او همچنان نگران امت است …

امیرمؤمنان (علیه السلام) دغدغه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را این چنین توصیف می‌کند: “پیامبر به من فرمود: «من بر امتم نه از مؤمن هراس دارم و نه از مشرک. اما مؤمن، پس خداوند او را به برکت ایمانش نگه دارد و اما مشرک، پس خداوند او را به سبب شرکش نابود سازد. ولی من بر شما از منافق بیمناکم که زبانش بر خلاف قلبش گوید. (او) آنچه را (که شما) پسندیده می‌دانید بر زبان آورد و به آنچه ناپسند می‌شمرید، عمل کند.»[3]

قرآن کریم نیز دغدغه ی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را کاملا تایید می‌کند تا جایی که درباره منافقین اهتمام شدیدى ورزیده و مکرر در آیات خویش از آنان سخن به میان آورده است. قرآن، زشتى هاى اخلاقى، دروغ ها، دسیسه‌ها و فتنه هایشان را آشکار می‌سازد؛ فتنه هایى که علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و مسلمانان به پا کردند. همچنین خداوند در آیاتی از کتاب آسمانیش، آنان را به شدیدترین وجه تهدید کرده و می‌فرماید که در دنیا بر دل هایشان مهر زده و بر گوش و چشمشان پرده مى افکند و نور هدایت خود را از ایشان مى گیرد و در ظلمت‌ها رهایشان می‌سازد؛ به طورى که دیگر راه سعادت خود را نبینند. در آخرت نیز در پایین ترین طبقات آتش جایشان مى دهد. و این نیست مگر به خاطر ضررهایی که این منافقین بر سر اسلام و مسلمین می‌آوردند و دشمنی هایی که انجام می‌دادند.

از همان ابتدای هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به مدینه، آثار دسیسه‌ها و توطئه هاى منافقین ظاهر شد و بدین جهت است که مى بینیم در سوره‌های مختلف قرآن کریم، به دسیسه‌ها و انواع مکر آنان اشاره شده است؛ دسیسه هائی هم چون: کناره گیریشان از سپاه اسلام در جنگ احد (که عده آنان تقریبا یک سوم لشکریان بود)، پیمان بستن با یهود[4] ساختن مسجد ضرار،[5] منتشر کردن داستان افک،[6] توطئه قتل رسول خدا[7] و …؛ تا آن که کارشان در فساد کردن و دگرگون نمودن امور بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به جایى رسید که خداى متعال همانند آیه زیر تهدیدشان کرده و فرمود:

” اگر منافقان و بیماردلان و آنها که اخبار دروغ و شایعات بی اساس در مدینه پخش می‌کنند، دست از کار خود برندارند، تو را بر ضد آنان می‌شورانیم، سپس جز مدت کوتاهی نمی‌توانند در کنار تو در این شهر بمانند! و از همه جا طرد می‌شوند و هر جا یافته شوند، دستگیر و به سختی به قتل خواهند رسید!”[8]

اینجا یک سوال مهم و بزرگ وجود دارد و آن این که چگونه با رحلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، دیگر در صفحات تاریخ خبری از منافقین و کارشکنی‌های آنان نیست؟ آیا با رحلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم)، نفاق هم از دل آنان بیرون رفت؟ و یا آنهایى که همواره منتظر حادثه و آرزومند گرفتارى مسلمانان بودند و همواره سنگ بر سر راه آنان مى انداختند، با رحلت آن حضرت، ناگهان نظرشان تغییر کرد و از نفاق دست برداشتند؟

آیا این متوقف شدن آثار نفاق براى این بوده که بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله علیه و آله وسلم)، تمامى منافقین به اسلام واقعى گرویدند و ایمانی خالص یافتند و از مرگ آن حضرت تاثیرى یافتند که در زمان حیات ایشان، این چنین متاثر نشده بودند؟ یا براى این بوده که بعد از رحلت یا قبل از آن با صاحبان قدرت کنار آمدند؛ چیزى دادند و چیزى گرفتند؟ …

شاید اگر به قدر کافى پیرامون حوادث اواخر عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دقت کنیم و حوادث بعد از رحلت آن حضرت را درست بررسى نماییم، به جوانب کافى این چند سؤال دست یابیم …

(بر گرفته از کتاب”تفسیر المیزان”، تألیف: علامه سید محمد حسین طباطبایی (با تصرف و تلخیص))


پاورقی ها:

[1] (نهج البلاغه، خطبه 226)

[2] (سوره شعراء، آیه 3)

[3] نهج البلاغه، فرازی از نامه 26

 

[4] برای اطلاع بیشتر، می‌توانید به تفسیر المیزان، ذیل آیات آغازین سوره حشر مراجعه نمائید.

[5] منافقین اقدام به بنای مسجدی با نام ضرار نمودند تا مکانی برای تشکیل جلسات و هماهنگی خویش داشته باشند و محوریت مسجد النبی را تحت تأثیر قرار دهند. اما خداوند ضمن نزول آیه 107 سوره توبه، بنای مذکور را مکانی برای توطئه بر علیه اسلام معرفی نمود و از توطئه آنان پرده برداشت. (برای اطلاع بیشتر، می‌توانید به تفسیر المیزان، ذیل آیات مذکور مراجعه نمائید.)

 

[6] در این قضیه، منافقان یکی از همسران رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) را مورد تهمت و هتک حیثیت قرار دادند که قرآن کریم ذیل آیه 11و 12 سوره نور، بدین قضیه اشاره می‌کند. (برای اطلاع بیشتر، می‌توانید به تفسیر المیزان، ذیل آیات مذکور مراجعه نمائید.)

[7] بر طبق نقل کتب معتبر شیعه و اهل سنت، در سالهای آخر عمر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، عده‌ای از منافقین برای آنکه هر چه زودتر به آرزوهای شوم خویش دست یابند، ضمن تشکیل جلسه‌ای سری، تصمیم به ترور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) گرفتند. لذا در مسیر حرکت آن حضرت، در تنگه‌ای که مشرف بر دره‌ای عمیق بود، کمین نمودند تا به هنگام عبور شتر آن حضرت، با پرتاب سنگ، شتر را رم دهند و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را ترور نمایند. اما خداوند توطئه آنان را خنثی نمود و نام این اشخاص را برای رسول خویش و یک نفر از صحابه آشکار کرد. (برای نمونه، در میان مصادر اهل سنت، مسند احمد، جلد 5، صفحه 453- مجمع الزوائد، جلد  1، صفحه 110، مغازی واقدی، جلد 3، صفحه 1042- تفسیر در المنثور، جلد 3، صفحه 259و 258 –تفسیر قرطبی، جلد 8، صفحه 207 و … به این موضوع اشاره نموده اند.)

[8] ( سوره احزاب، آیات 61-60)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *