باسمه تعالی
خداوند همه اوصاف پیامبر خاتم را به پیامبرانش خبر داده بود؛ محل تولد او، محل سکونت او، علائم زمان بعثت و هجرت، نشانههایی که در اندام داشت، خصیصههایی که در سلوک داشت، امتیازهایی که در شریعت او بود و … و پروردگار متعال به پیامبران خود امر کرد تا همه آن صفات را برای امتهای خود بازگو کنند و از امتهای خود عهد و پیمان بگیرند که هرگاه آن پیامبر با آن خصائص و صفات مبعوث شود، به او ایمان آورند.
این مطالب در کتابهای آسمانی سالم مانده و دستخوش تحریف نگردیده بود و در دست علمای یهود و نصاری موجود بود. (حتی امروزه نیز در برخی از کتب ادیان، هنوز این مطالب موجود میباشد …). علمای یهود و نصاری هر جا که بودند، آن اخبار را با تفصیلی هرچه تمامتر بیان میکردند و شرح میدادند.
از آن جمله، علمای یهود آن اخبار را در مدینه منتشر ساخته و خبر داده بودند که آن پیامبر به این شهر هجرت خواهد کرد. به همین سبب بود که اهل مدینه هنگام برخورد با پیامبر در مکه دانستند که او همان پیامبری است که یهود از او خبر میدادند و به او ایمان آوردند …
چند سالی بیش به ظهور اسلام باقی نمانده بود که مردی از یهودیان شام به نام «ابن هَـیّـبان» به مدینه سفر کرد. آنهایی که او را دیده بودند، از فضائل وی تعریفها میکردند و میگفتند: “ما هرگاه گرفتار خشکسالی و نیازمند بارش باران بودیم، به دامان او چنگ میزدیم و از او میخواستیم که برای نزول باران دست به دعا بردارد. او نیز دعا مینمود و ابرها بر آسمان پدیدار میشدند و بر سرمان میباریدند. بارها این حادثه تکرار شد. بدین جهت ابن هیبان در میان یهودیان مدینه اعتبار و نفوذ فراوان داشت.”
روزی خبردار شدند که ابن هیبان آخرین ساعات عمر خویش را میگذراند. یهودیان به گرد او جمع شدند و او در میان آنها چنین گفت: “ای یهودیان، فکر میکنید که چه چیز مرا از سرزمین آباد و پر از نعمت شام به این کشور فقیر آورده است؟”
همه گفتند: “خودت بهتر میدانی!”
ابن هیبان گفت: “من از شام به اینجا آمدم و در انتظار پیامبری که بعثتش نزدیک شده، بودم؛ چرا که این شهر محل هجرت اوست. امید میبردم که او را بیابم و از او پیروی کنم. اما متأسفانه این امید من با مرگ من نابود میشود. اگر شما نام و خبری از او شنیدید، نگذارید کسی نسبت به گرویدن به وی، از شما پیشی بگیرد …”
ابن هیبان وصایای خویش را به پایان رسانید و جان به جان آفرین تسلیم کرد.
در صبحگاهی که بنی قریظه (که طایفهای از یهودیان مدینه بودند)، مغلوب شدند، سه یهودی به نامهای “ثعلبه”، “اسیّـد” و “اسد” که در اوان جوانی بودند و هنوز عادات و رسوم در ایشان رسوخ نکرده بود، سخنان و وصایای ابن هیبان را بیاد آوردند و به اقوام خویش گفتند: “والله این مرد همان پیامبری است که ابن هیبان برای ما توصیف کرده بود. از خدای بترسید و از او پیروی کنید.”
یهودیان جواب دادند: “نه، این مرد، او نیست.”
این سه جوان بار دیگر تأکید کردند که: “بله، والله این مرد حتما هموست.”
آنگاه از قلعه و دژ خویش پایین آمده، به لشکر اسلام ملحق شدند و آیین اسلام را پذیرا گشتند.
« برگرفته از کتاب “نقش ائمه در احیای دین”، تألیف علامه سید مرتضی عسکری (با اندکی تصرف)»
برچسب خورده:اوصاف پیامبر اکرم (ص) در ادیان گذشته_ زمان بعثت_عناد یهود_عهد و پیمان_لجاجت