باسمه تعالی
امامان شيعه در اکثر دوران حياتشان تحت فشارهای حکومتهای وقت قرار داشتند. امام عسکری (عليه السلام) در سنين نوجوانی به همراه پدرشان امام هادی (عليه السلام) تحت فشار خلیفهی عباسی از مدينه به سامرا منتقل شدند و در محدودهی پادگانی (عسکر)، تحت کنترل دستگاه خلافت سکونت يافتند. دوران امامت ايشان پس از شهادت پدرشان امام هادی (علیه السلام) شش سال به طول انجاميد. امام در طی اين شش سال، سه سال را در زندان بودند و سه سال ديگر در اکثر اوقات تحت نظارت شدید قرار داشتند. به عنوان مثال، امام میبايست هر هفته روزهای دوشنبه و پنج شنبه به دربار خلیفه عباسی حاضر میشدند[1].
ابو هاشم جعفری[2]میگوید: “ما چند نفر در زندان بودیم که امام عسکری (عليه السلام) و برادرشان جعفر را وارد زندان کردند. برای عرض ادب و خدمت، به سوی حضرت شتافتیم و گرد ایشان جمع شدیم. در زندان، مردی بود که ادعا میکرد از علویان (از نسل علیبنابیطالب (علیهما السلام)) است. امام (عليه السلام) متوجه حضور وی شد و گفت: “اگر در جمع شما فردی که از شما نیست، نمیبود، می گفتم چه زمانی آزاد میشوید.” آنگاه به آن مرد اشاره کرد که بیرون رود و او بیرون رفت. سپس فرمود: “این مرد از شما نیست. از او برحذر باشید. او گزارشی از آنچه گفتهاید، برای خلیفه تهیه کرده که هماکنون در میان لباسهای اوست. یکی از حاضران او را تفتیش کرد و گزارش را که در لابلای لباس پنهان کردهبود، کشف کرد. این فرد مطالب مهم و خطرناکی درباره ما نوشته بود[3].”
راوی دیگری نقل میکند: “روزی در خیابان منتهی به بازار نشسته بودم. ناگهان امام حسن عسکری (عليه السلام) را دیدم که به سوی دروازهی شهر حرکت میکرد. در دلم گفتم: خوب است فریاد کنم که: مردم! این حجت خدا است، او را بشناسید. ولی با خود گفتم در این صورت مرا میکشند! امام وقتی به کنار من رسید و من به او نگریستم، انگشت سبابه را بر دهان گذاشت و اشاره کرد که سکوت! من به سرعت پیش رفتم و بوسه بر پاهای او زدم. فرمود: “مواظب باش! اگر (حقیقت جایگاه اهل بیت (علیهم السلام)) فاش کنی، هلاک میشوی!” شب آن روز به حضور امام (عليه السلام) رسیدم. فرمود: “باید رازداری کنید و گرنه کشته میشوید. خود را به خطر نیندازید[4].”
با وجود تمامی اين شرايط سخت و فشارها، امام (عليه السلام) اقدامات مهم و بسيار تأثيرگذاری را برای حفظ و تداوم شيعه به کاربردند. امام عسکری (عليه السلام) اصحاب خود را به طور ويژه به نوشتن کتب ترغيب میکردند، که نتيجهی کتابتها تا 118 کتاب حديثی گزارش شدهاست يکی ديگر از اقدامات امام عسکری (عليه السلام) نگارش نامه برای شيعيان بودهاست. با توجه به موانعی که برای درک محضر امام (عليه السلام) وجود داشت، امام (عليه السلام) برای حفظ ارتباط و گسترش معارف تشیع و ارتقای سطح علمی و سازندگی شيعيان، نامههای فراوانی نوشتهاند که ارسال همین نامهها نیز با دشواری و صعوبتهای خاص همراه بودهاست.
داود بن اسود، خدمتگزار امام (عليه السلام) که مأمور هیزمکشی و گرم کردن حمام خانهی حضرت عسکری )علیه السلام( بود، میگوید: “امام حسن عسکری (علیه السلام) به من گفت: “این چوب را بگیر و نزد عثمانبنسعید[5] ببر.” من چوب را گرفته، روانه شدم. در راه به یک سقّا برخوردم. قاطر او، راه مرا بست. سقا از من خواست حیوان را کنار بزنم. من چوب را بلند کردم و به قاطر زدم. چوب شکست و من وقتی محل شکستگی آن را نگاه کردم، چشمم به نامهای افتاد که در داخل چوب بود[6].”
با وجود تمامی این سختیها، امام نامههای فراوانی به مناطق مختلف و شهرهای محل تجمع شيعيان نظير مردم مدينه، قم و نيشابور ارسال کردند که برخی از آنها کاملا ثبت شده است[7]–[8]و بدین وسیله پایههای تشیّع را در شهرهای مختلف مستحکمتر نمودند.
.
پاورقیها:
[1] المناقب ابن شهر آشوب، ج 4، صفحه 434 ، غيبت شيخ طوسی، صفحه 29
[2] ابو هاشم جعفری از نسل جعفر طیار و اهل بغداد بود و از چهره های بسیار درخشان و گرانمایه شیعه و از یاران بسیار صمیمی امام جواد و امام هادی و امام عسکری (علیهم السلام) به شمار می رفت و نزد آنان مقام و منزلت والایی داشت
[3] ابن صباغ مالکی، الفصول المهمة، ط قدیم، ص 304-شبلنجی، نور الابصار، قاهره، مکتبة المشهد الحسینی، ص 166-علی بن عیسی الاربلی، کشف الغمة، تبریز، مکتبة بنی هاشمی، 1381 ه. ق، ج 3، ص 222-طبرسی، اعلام الوری، ط 3، دار الکتب الاسلامیة، ص 373-ابن شهر اشوب، مناقب آل ابی طالب، قم، کتابفروشی مصطفوی، ج 4، ص 427 و 428
[4] مسعودی، اثبات الوصیة، الطبعة الرابعة، نجف، المکتبة الحیدریة، ص 243
[5] عثمان بن سعید از اصحاب امام هادی (علیه السلام)، امام حسن عسکری (علیه السلام) و امام مهدی (علیه السلام) بود. عثمان بن سعید پس از شروع امامت امام مهدی (علیه السلام) و در دوران غیبت صغری تا پایان عمرش نائب خاص امام بود
[6] ابن شهرآشوب مازندرانى، مناقب آل أبی طالب (ع)، ج ۴ ص ۴۲۷، مؤسسه انتشارات علامه قم
[7] معادن الحکمة فی مکاتب الائمة، فیض کاشانی، ص 264
[8] بحارالانوار، ج 50، ص 317