سکوت، دشت را فرا گرفته است. دخترک به یک نقطه خیره نگاه میکند و شوری عجیب در دلش افتادهاست.
دیگر تشنگی از خاطرش رفتهاست و فقط یک خواسته دارد: که عمو برگردد…
سه روز است دشمن آب را به روی حسین (علیه السلام) یاران و کودکانش بسته و ذخیرهی آب خیمهها تمام شدهاست. عمو رفته تا برای او و دیگر کودکان که دیگر از تشنگی، بیتاب شدهاند آب بیاورد.
علاقهی سکینه، دختر امام حسین (علیه السلام)، به عمویش، ابوالفضل عباس (علیه السلام)، بیمانند است…
الان دیگر سکینه آمدهاست جلوی خیمه تا به استقبال عباس (علیه السلام) برود. اما عمو دیر کردهاست… حسین (علیه السلام) به دنبال عمو به میدان جنگ میرود.
سکینهی بیتاب، به میدان جنگ خیره شدهاست که سواری از دور میآید. سوار که نزدیک میشود، معلوم میشود پدرش امام حسین (علیه السلام) است. ولی او تنها میآید…
پریشانی و شکستگی در صورت پدر موج میزند. اشکِ چشمش را با آستین پاک میکند و به سوى خيمهها رهسپار میشود. سكينه جلو میآید و اولین سوال این است که عمو کجاست؟ حسین (علیه السلام) مجبور است خبر دهد که ابوالفضل (عليه السلام) را، بازگشتی نیست. زينب (عليها السلام) صدايش به شيوَن بلند میشود و فریاد بر میآورد: “وای برادرم! وای عباسم! وای از بیکسی بعد از تو!” زنهاى حرم همه به گريه درآمده و حسین (علیه السلام) نيز با آنها میگرید و میفرماید: “اى واى از بى كسى بعد از تو![note]1- مسند الامام الشهید، جلد 2، صفحه 126 به نقل از مقتل الحسین مقرم، صفحه 309- 314.[/note]
سایت رشد فرا رسیدن
تاسوعای حسینی،
سالروز بزرگداشت مقام
حضرت ابیالفضل العباس (علیه السلام)
را به عموم ارادتمندان آن حضرت، تسلیت میگوید.
پاورقی: