تلاش معاویه در برخوردهای اجتماعی بر آن بود تا کاری کند که مردم تصور کنند رابطهاش با حسن بن علی (علیهم السلام) خوب است و از نفوذ اهل بیت (علیهم السلام) به نفع خود استفاده کند. در همین راستا، سعی فراوان کرد تا قرابت و خویشاوندی با بنیهاشم برقرار کند. از این رو مروان بن حکم، فرماندار مدینه را فرستاد تا از دختر عبدالله بن جعفر، داماد امیرالمؤمنین و پسر عموی امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)، برای پسر خود یزيد خواستگاری نماید. معاویه به مروان گفت: “چون ما به برقراری این خویشاوندی اصرار داریم، تو از جهت مهریه محدودیتی نداری – و چون عبدالله به افرادی بدهکار است – تضمین کن که بدهیهای عبدالله پرداخت شود.”
مروان بن حکم مطالبش را با عبدالله بن جعفر در میان گذاشت. عبدالله در جواب گفت: “در این امر باید با بزرگ خویش حسن بن علی (علیهم السلام) به مشورت بنشینیم و هر چه او صلاح دانست عمل کنیم.”
مروان به همین هدف، مجلسی ترتیب داد و بزرگان بنیهاشم و بنیامیه را دعوت کرد و جای حسن بن علی (علیهم السلام) را بالای مجلس قرار داد و با اطمینان خاطر، خواسته معاویه مبنی بر خواستگاری از دختر عبدالله، برای یزید را مطرح کرد و گفت: “پدرش مهریه را هر مقدار که میخواهد تعیین کند و نیز همه قرضهای عبدالله را خواهیم پرداخت و بین بنیهاشم و بنیامیه صلحی همیشگی برفرار خواهد شد.” آنگاه ادامه داد: “یزید جوانی است که هرگز همتایی ندارد. باید بدانید در این ازدواج، افتخاری که نصیب بنیهاشم (قبیله امام حسن (عليه السلام)) میشود، بیش از آن است که نصیب بنیامیه (قبیله معاویه) خواهد شد…”
سخنان مروان که به اینجا رسید، امام حسن مجتبی (علیه السلام) به پا خاست و مطالب مروان را اینگونه پاسخ داد:
“… این که گفتی مهریه را هر چه پدرش تعیین کند خواهیم پرداخت، توجه داشته باشید ما در ازدواج فرزندانمان از سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مورد همسران و دخترانش تجاوز نخواهیم کرد. اما در مورد قرض پدرش، سابقه ندارد ما با مهریه دختران خود قرضهایمان را ادا کنیم. اگر بین بنیهاشم و بنیامیه دشمنی وجود دارد، به خاطر خدا و برای اوست، پس به خاطر دنیا صلح و آشتی نخواهد شد. این که گفتی افتخار بنیهاشم به این ازدواج بیش تر است تا بنیامیه، باید گفت اگر خلافت (ظاهری) بر نبوت برتری داشت، در این امر افتخاری نصیب ما میشد، اما نبوت اولی و اشرف از خلافت است، پس شما به افتخار و عزت میرسید نه ما… ما بهتر دیدیم که این دختر را به عقد پسرعمویش قاسم بن محمد بن جعفر درآوریم و مهریهاش را یکی از زمینهای زراعی خود در مدینه قرار دادهام که این مزرعه را معاویه به ده هزار دینار از من میخواست و ندادم، و مسلما این مزرعه آن دو را بینیاز میکند و جوابگویشان خواهد بود.[1]
بدین ترتیب، امام حسن (علیه السلام)، اساس این پیوند که نیت شوم معاویه در پس آن بود را درهم ریختند. همچنين تاكيد كردند كه اختلاف بين بنیهاشم و بنیاميه، يك اختلاف قومی و قبيلهای نيست، بلكه مسئله دين و هدايت مطرح است، و اگر هم برتری وجود دارد به خاطر الهی بودن و انتصاب از طرف خداست.
(برگرفته از کتاب “حفایق پنهان: پژوهشی در زندگانی سیاسی امام حسن مجتبی (علیه السلام(“، اثر “حجة الاسلام احمد زمانی” (با برخي تغييرات و اضافات))
پاورقی:
[1] بحار الانوار، جلد 44، صفحه 120، حديث 13