«ناهمواری مسیر برای احقاق حق»

  1. خانه
  2. »
  3. امام جعفر بن محمد الصادق (علیه السلام)
  4. »
  5. «ناهمواری مسیر برای احقاق حق»

باسمه تعالی

برخی بر این باورند که عصر امام صادق (علیه السلام) به دلیل اختلافات حکومتی خاندان امیه و عباس، مناسب‌ترین و مساعدترین دوران‌ها جهت قیامی شیعی و به‌دست‌گرفتن زمام امور توسط اهل بیت (علیهم السلام) بود. در این دیدگاه، اگر امام دست به ایجاد انقلابی حق‌طلبانه می‌زد، خلافت به کسی که شایستگی عهده داری آن را از نظر خدا و رسولش داشت، بر می‌گشت، چرا که این عصر، دورۀ تحوّلی بسیار حساس در تاریخ اسلامی به حساب می‌آمد که در آن پرده‌هایی که زمان بر روی واقعیت‌ها و حقایق دینی کشیده بود، کنار رفته‌بود. اما واقعیت غیر از این ادعاست. واقعیت آن است که امام صادق (علیه السلام) حتی یک روز هم نتوانست در صحنۀ سیاسی، اقدام عملی و حرکت انقلابی انجام دهد.

امویان از هیچ‌گونه جنایتی در راه خاموش‌ساختن آتش انقلاب مخالفانشان باک نداشتند. بنی‌عبّاس، هم نه خوش‌کردارتر از برادران اموی خود بودند و نه برای استحکام‌بخشیدن به پایه‌های حکومت خود از امویان در خون‌ریزی و نیرنگ‌بازی، خوددارتر. از همین‌رو بود که بنی‌عبّاس توانستند حکومت بنی‌امیه را به سختی در هم بکوبند.

به علاوه، بنی‌عبّاس فعالانه از آرمان‌های عدالت‌خواهانه و نارضایتیِ میان مردم و هم‌چنین نام و محبوبیت اهل‌بیت (علیهم السلام) سوء‌استفاده می‌کردند. از همین‌رو، برپایی یک انقلاب شیعی امکان‌پذیر نبود. بخصوص انقلابی که در آن از ریختن خون‌های بی‌گناهان و دریدن حرمت‌های مقدس، خودداری شود.

به عنوان مثال، یکی از دلایل نبود امکانات قیام در عصر عباسیان این است که طایفه‌ای از پسر عموهای امام، در عصر ایشان انقلاب کردند، اما به موفقیت دست نیافتند و سرنوشت آنان همان سر نوشتی بود که پدرانشان در عصر امویان با آن روبه‌رو گشتند.

به هر حال، امام صادق (علیه السّلام) در سال‌هایی که پس از پدرش امامت مسلمین را عهده‌دار شد، فضایی مناسب و آماده برای انقلاب فکری خلق کرد. از این رو طبیعی بود که دستگاه حاکم اجازه ندهد که آن حضرت به آرامی برنامۀ انقلاب فکری خود را عملی سازد و راهی را که می‌خواهد طی کند. با این وجود، وی هیچ‌گاه مستقیماً با دستگاه حکومت به معارضه بر نمی‌خواست، زیرا قطع روابط امام با عبّاسیان، برانگیزندۀ خشم سرشار و زور و قهر شدید آنان بر وی بود. اما در مواردی که شرایط ایجاب می‌کرد، ناحق بودن آنان را به مردم گوشزد می‌کرد.

به عنوان نمونه، یک بار منصور، خلیفۀ عباسی از امام صادق (علیه السلام) خواست تا با او هم‌رکاب شود. وی به امام پیغام داد: “چرا همچون دیگر مردمان دور و بر ما را نمی‌گیری؟”

امام به او پاسخ داد:

“ما چیزی نداریم که به خاطر آن از تو بترسیم و چیزی نزد تو نیست که ما را تمنّای آن باشد و تو نه در نعمتی هستی که تو را به خاطر آن تهنیت گوییم و نه در مصیبتی که به خاطر آن تو را تسلیت دهیم. پس ما نزد تو به چه کار آییم؟”

منصور به امام نوشت: “با ما همراه شو تا نصیحتمان گویی.”

حضرت به او پاسخ داد:

“هر که دنیا را خواهد تو را نصیحت نمی‌گوید و هر که آخرت را خواهد با تو مصاحبت نمی‌جوید.”

منصور با خواندن این پاسخ گفت: “به خدا سوگند او تفاوت منازل دنیاخواهان و آخرت‌جویان را در نزد من به خوبی آشکار ساخت.”[1]

با این‌همه، امام هیچ‌گاه از سختی‌ها و فشارهایی که از ناحیۀ دستگاه حاکمه بر حضرت یا بر برخی از یارانش، آن هم تنها به جرم حق‌خواهی و حق‌گویی اعمال می‌شد، در امان نبود و در آخر در همین راه به وسیلۀ زهر جفا به شهادت رسید ولی میراثی گران‌قدر برای شیعیان خویش به یادگار گذاشت و آن تعالیم و نقشۀ راه هدایت بود که با تربیت شاگردان متعدد و احادیث ارزشمند به وجود آمد.

(برگرفته از کتاب هدایتگران راه نور (زندگانی رییس مذهب تشیع حضرت جعفر بن محمد (علیه السلام))، تألیف “آیت الله سیدمحمدتقی مدرسی”(با تلخیص))


پاورقی‌:

[1] مستدرک الوسایل، جلد 12، صفحه 307

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *