شکست سخت در جنگ بدر، حس انتقام جویى را در مشرکین قریش تشدید مى کرد. بسته شدن راه بازرگانى مردم مکه، از طریق مدینه و عراق، فوق العاده آن ها را ناراحت کرده از این رو بر خود لازم دیدند که با یک ارتش منظم که دلاوران ورزیده اکثر قبایل عرب در آن شرکت داشتند، براى نبرد با محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به پا خیزند. لذا پس از فعالیت هاى زیادى توانستند ارتشى چهار هزار نفره براى جنگ، آماده سازند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)پس از با خبر شدن از ماجرا، در انجمن بزرگى که افسران و سربازان دلیر ارتش اسلام در آن گرد آمده بودند، در خصوص شیوه دفاع از آنان نظرخواهی نمود. اکثریت به خروج از شهر معتقد بودند. از این رو رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)نظر اکثریت را قاطع دانست و خروج از شهر را بر قلعه دارى و جنگ تن به تن ترجیح داد.
سپس آن حضرت به خانه خویش وارد شد. زره پوشید و شمشیر حمایل کرد، سپرى به پشت انداخت و کمانى به شانه آویخت و نیزه اى به دست گرفت و از خانه بیرون آمد. سپس نماز جمعه را اقامه کرد و با لشکرى، که بالغ بر هزار نفر بود، مدینه را به قصد احد ترک گفت.
ارتش توحید نقطه اى را اردوگاه خود قرار داد که از پشت سر به یک مانع و حافظ طبیعى، یعنى کوه احد محدود مىشد و در وسط کوه شکاف و بریدگى خاصى بود که احتمال مىرفت دشمن، کوه احد را دور بزند و از وسط آن شکاف در پشت اردوگاه اسلام ظاهر گردد و از عقب جبهه به مسلمانان حمله کند.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)براى دفع این خطر، دو دسته تیرانداز را روى تپه اى مستقر ساخت و به فرمانده آن ها چنین فرمود:”شما با پرتاب کردن تیر، دشمن را برانید و نگذارید از پشت سر وارد جبهه شده و ما را غافلگیر سازند. ما در نبرد خواه غالب باشیم یا مغلوب، شما این نقطه را خالى مگذارید.”
بالاخره نبرد آغاز شد و مسلمانان با شجاعت مثال زدنی کفار را عقب میراندند. زمانى که ارتش کفار، سلاح خود را در میدان به زمین گذاشت و براى حفظ جان خود فرارى شد، بیشتر مسلمانان جز عده کمی از تعقیب دشمن صرف نظر کرده و سلاح به زمین نهاده و به گردآورى غنایم مشغول شدند و به گمان خود، کار را پایان یافته تصور کردند.
در این لحظه نگهبانان شکاف، فرصت را مغتنم شمرده، با خود گفتند: توقف ما در این جا بى فایده است، ما نیز باید در گردآورى غنایم شرکت کنیم. فرمانده آن ها گفت:”رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)دستور داده است که ما از این جا حرکت نکنیم، خواه ارتش اسلام پیروز باشد یا مغلوب.”
اما بیشتر آنها در برابر دستور فرمانده مقاومت به خرج دادند و چهل تن از مقر نگهبانى فرود آمدند و جز ده نفر در آن جا، کسى باقى نماند.
در همین موقع خالد بن ولید از کمى افراد نگهبان، استفاده کرد و سربازان خود را به پشت سر نیروى اسلام رهبرى کرد و با یک حمله چرخشى توأم با غافلگیرى، در پشت سر مسلمانان ظاهر شد. اما مقاومت گروه کمى که روى تپه مستقر بودند، سودى نبخشید و چیزى نگذشت که مسلمانان غفلت زده، از پشت سر مورد حمله سخت دشمن قرار گرفتند.
خالد پس از آن که نقطه حساس را تصرف کرد، ارتش شکست خورده کفار را که در حال فرار بودند، براى همکارى دعوت نمود و با فریادها و نعره هاى زیاد، روح مقاومت و استقامت آنان را تقویت کرد.
در این هنگام هرج و مرج بىسابقه و شگفت آورى در ارتش اسلام به وجود آمد و تلفات سنگینى بر آنان وارد شد. از آن جمله شهادت جناب حمزه عموی بزرگوار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)بود که با نیزه وحشی حبشی که خود را پشت سنگی پنهان کرده بود ناجوانمرادنه از پای درآمد.
در همین اوضاع سخت، “لیثى” رزمنده شجاع کفار به پرچمدار سپاه اسلام، “مصعب بن عمیر” حمله کرد و او را به شهادت رساند. وى به گمان این که مقتول پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم)است، فریاد زد: هان اى مردم! محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)کشته شد!
این خبر دروغ دهان به دهان میان لشگریان اسلام انتشار یافت و روحیه آنان را به شدت تضعیف کرد؛ به طورى که گروه بى شمارى از مسلمانان از مهاجر و انصار که میان آن ها عمر بن خطاب نیز دیده میشد، دست از جنگ کشیدند و به کوه پناه بردند و تنها گروه انگشت شمارى در میدان باقى ماند.[note]1ـ سیره ابن هشام، جلد 2، صفحه 83[/note]
از این رو وجود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)از هر طرف مورد هجوم دسته هایى از ارتش دشمن قرار گرفت. هر دسته اى که به آن حضرت حمله مى آورد، على (علیه السلام) به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)به آنها حمله مىکرد و با کشتن برخى، موجبات تفرق آنان را فراهم مى ساخت. این جریان چند بار در احد تکرار شد. در برابر این فداکارى، جبرئبل نازل شد و فداکارى على (علیه السلام) را ستود و گفت: “این نهایت فداکارى است که این افسر از خود نشان مى دهد.” رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) امین وحى را تصدیق کرد و گفت: “من از على و او از من است.” در این لحظه ندایى از آسمان در میدان شنیده شد که:«جوانمردى جز على نیستو شمشیر خدمتگزار، شمشیر على است.»[note]2ـ لا فتى إلا على؛ لا سیف إلا ذوالفقار – تاریخ کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 107[/note]
سرانجام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)به دهانه دره رسید. در این لحظه مسلمانانى که در آن اطراف بودند، از این که ایشان را زنده یافتند خوشحال شدند و خود را در پیشگاه حضرت شرمنده و سرافکنده. امیر مؤمنان علی (علیه السلام) سپر خود را پر از آب کرد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)سر و صورت خود را شست و این جمله را فرمود:”خشم خدا بر ملتى که صورت پیامبر خود را خون آلود ساختند، شدت یافت.”
با توجه به رویدادهاى تاریخى این نکته مشخص می گردد که نمى توان تمام مسلمانان را، از این نظر که اصحاب پیامبرند، ملازم با تقوا و عدالت دانست، زیرا کسانى که تپه تیراندازان را خالى گذاشتند و یا در لحظه هاى حساس از کوه بالا رفتند و نداى پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)را نادیده گرفتند، از همان اصحاب پیامبر گرامى (صلی الله علیه و آله و سلم)بودند.
آری شکست در این جنگ، بدین دلیل بود که هدف و نیت بیشتر مسلمان دگرگون شد. توجه به غنایم لشکر قریش که بعد از فرار از خود بجا گذاشته بودند، اخلاص گروه زیادى را آلوده ساخت و آنان فرمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)را فراموش کردند و در طمع مال دنیا در آمدند.
)برگرفته از کتاب “فروغ ابدیت”، تألیف: “آیت الله جعفر سبحانی” (با تلخیص))
سایت رشد فرارسیدن 15 شوال، سالروز وقوع
جنگ احد
پیکار ایمان و کفر و آزمون نفاق و خلوص
را گرامی می دارد.
پاورقی ها: