«میراث دار علوم »
قصد حج کرد؛ ولی نه برای بهره بردن از این سفر؛ بلکه میخواست قدرت خود را به رخ بکشد؛ غافل از آن که قرار بود گرد حریم قدرت مطلق طواف کند. وارد مسجد الحرام شد. محافظان برایش راه باز میکردند تا او اعمال به جا آورد. هیچ کس جرأت سبقت گرفتن از خلیفه عباسی هارون الرشید[1]را نداشت.
آن مرد نیز در حال طواف بود. یکی از محافظان او را کنار زد؛ ولی با صدایی که به گوش هارون الرشید میرسید، بلند گفت: خداوند در این مکان همه بندگانش را مساوی قرار داده و با همان استواری، این آیه را تلاوت کرد: “…آن را براى همه مردم، برابر قرار دادیم، چه کسانى که در آنجا زندگى مىکنند یا از نقاط دور وارد مىشوند[2] “…
گوینده سخن، اعمالش را دوباره از سر گرفت؛ بدون این که هیچ دلهرهای از خلیفه داشته باشد؛ زیرا دل در گروی دیگری داشت. در تمام اعمال بر خلیفه مقدم بود. خلیفه جسارت و شهامت او را دید و بعد از نماز، او را خواست. او در پاسخ گفت: من با او کاری ندارم، اگر او با من کاری دارد به نزد من بیاید. هارون بعد از شنیدن پاسخش گفت: راست میگوید و نزد او رفت.
سلام کرد و پاسخ شنید. سپس رو به او گفت: وای بر تو! باعث رنجش خلیفه مسلمین میشوی. سپس ادامه داد: از تو سؤال میپرسم، اگر نتوانی جواب دهی تو را مجازات میکنم. فرمود: آماده ی جواب دادن هستم.
هارون پرسید: به من بگو واجب و فریضه تو چیست؟
فرمود: 1 و 5 و 17و 34 و 94 و 153 و از12 یکی و از40یکی و از200 پنج و از یک عمر یکی و یکی به یکی. هارون به تمسخر خندید و گفت: از تو واجبت را میپرسم تو برایم اعداد را میشماری؟ فرمود: آیا نمیدانی دین همه اش حساب است و اگر در دین حساب نبود، خداوند از بندگانش حساب نمیخواست؟ سپس این آیه را تلاوت فرمودند: “و اگر بمقدار سنگینى یک دانه خردل (کار نیک و بدى) باشد، ما آن را حاضر مىکنیم و کافى است که ما حساب کننده باشیم[3]! “…
پس فرمود: اما اینکه گفتم واجب یکی است، آن عبارت از دین مبین اسلام است و پنج، یعنی نمازهای پنج گانه، هفده رکعات نماز، سی و چهار سجدههای نماز، نود و چهار تکبیرهای نماز و صد و پنجاه و سه تسبیحات نماز است. اما منظورم از دوازده یکی، روزه یک ماه مبارک رمضان از دوازده ماه سال و یکی از چهل، چهل دیناری است که خداوند بر صاحبش واجب کرده یکی را به عنوان زکات بپردازد و از دویست درهم، پنج درهم به مستحقین بدهد و قصدم از یک عمر یکی، یک حج واجبی است که اگر مسلمان مستطیع شد، باید در طول زندگی خود برود و اما یکی به یکی اشاره به کسی دارد که خون کسی را ریخته و باید خونش ریخته شود همانطور که پروردگار میفرماید: “…جان در برابر جان[4] “…
در این هنگام بود که هارون از پاسخ آن مرد به شعف آمد …
آن مرد سپس از مسجد الحرام خارج شد و عدهای به دنبال او رفتند و نامش را پرسیدند. در این هنگام بود که معلوم شد آن بزرگوار، موسی بن جعفر، امام کاظم (علیه السلام) بوده است.
هارون وقتی با خبر شد گفت: “به خدا قسم من میدانستم چنین شخصی باید میوه شجره طیبه (نبوت) باشد[5]”
«برگرفته از کتاب”سیره عملی اهلبیت (علیهم السلام)”، تالیف: حجة الإسلام سید کاظم ارفع »
پاورقی ها:
[1] قدرتمندترین خلیفه عباسی که دایره حکومتیش، نیمی از جهان آن روز را در بر میگرفت و امام کاظم(علیه السلام) به دست این خلیفه غاصب و با سمی کشنده به شهادت رسیدند
[2] (سوره حج آیه 25)
[3] (سوره انبیا آیه 47)
[4] (سوره مائده آیه 45)
[5] (مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 312)