باسمه تعالی
ترس، یک واکنش احساسی نسبت به یک تهدید یا یک خطر است. رمز این نکته که وقتی کودک بودیم، از تاریکی و یا برخی جانوران کوچک میهراسیدیم، همین احساس خطر بود که هرچند به ناحق، اما بالاخره گریبان گیرمان میشد. لذا اگر خوب بیاندیشیم، در مییابیم که گاهی این، احساسهای غیر واقعی هستند که ترس و هراس را در وجود انسان ایجاد میکنند. بر این اساس، چه بسا دانستن و تحلیل صحیح موضوعات، کلید غلبه بر ترس و حذر آدمی باشد.
مرگ نیز یکی از این حقایق است که شاید اغلب ما حتی از بردن نام آن و اندیشه کردن پیرامونش نیز حذر میکنیم. اما حقیقت آن به گونهای متفاوت است …
به امام جواد (علیه السلام) عرض شد: چرا مسلمانان از مرگ کراهت دارند؟ حضرت فرمود: “زیرا آن را نمىشناسند و خوش ندارند. اگر آن را مى شناختند و اگر به راستى از دوستان خدا بودند، آن را دوست مى داشتند و مى دانستند که آخرت، براى آنها از دنیا بهتر است.”
آن فرد جواب داد: به سبب ناآگاهی آنها نسبت به سودمندى دارو.
سپس امام جواد (علیه السلام) فرمود: “سوگند به آن که محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را به حق به پیامبرى برانگیخت، کسى که براى مرگ چنان که شایسته آن است آماده شود، مرگ براى او از این دارو نسبت به این بیمار سودمندتر است. آگاه باشید اگر آنها بدانند مرگ به چه نعمت هایى منجر مىشود، آن را خواستار مى شوند و بیش از آن چه خردمند دور اندیش، طالب دارو براى دفع آفات و تأمین سلامت است، خواستار آن مى شدند.”
آری، اگر اینگونه بنگریم، مرگ برای مؤمن آرامشی پس از طوفان است و لنگرگاهی است که کشتی طوفان زده دنیا در ساحل آن آرام میگیرد و طعم شیرین وصال محبوب را در جام آن میچشد. براستی اگر تراز اعمال انسان مثبت باشد و او به کشتی پوسیده دنیا دل نبندد، آیا هرگز از این ساحل آرامش میهراسد؟
(برگرفته از کتاب “المحجة البیضا[1]ء”(1) تألیف: ملا محسن فیض کاشانى (با تلخیص و اضافات))
پاورقی ها:
[1] متن حدیث فوق، از ترجمه فارسی کتاب المحجة البیضاء، با نام “راه روشن” توسط آقای سید محمد صادق عارف، اقتباس گردیده است.