«مرگ آگاهی»

باسمه تعالی

عمر سپری می شود، مرگ فرا می رسد، زندگی دنیا پایان می پذیرد، روح که معیار شخصیت انسان است، به سرای جاودان منتقل می شود و حیات در عالم آخرت آغاز می گردد.

مرگ از جمله آیات حکیمانه خداوند در نظام خلقت است و حقیقت آن همانند حقیقت حیات، ناشناخته و مجهول است.

از جمله مطالبی که در زمینه مرگ، مورد بحث و بررسی قرار گرفته و کمابیش در کتاب های علمی و دینی آمده، این است که چرا مردم عموما از مرگ متنفر و گریزان هستند؟ و چرا از مرگ خائفند و ترسان؟

تنفر و گریز بشر از مرگ، ناشی از علاقه ای است که به حیات جاودان دارد. تمایل به زندگی دائم با سرشت بشر آمیخته و در نهاد آدمیان ریشه فطری دارد. کسانی که تفکر مادی دارند، عموما مرگ را پایان تمام ابعاد وجود خود می دانند و هم چنین کسانی هستند که خود را از پیروان ادیان الهی به حساب می آورند اما به بقاء روح و حیات بعد از مرگ که از ارکان جهان بینی مکتب پیامبران است، یقین قطعی ندارند و به آن با دو دلی و تردید می نگرند. اینان نیز از مرگ متنفرند؛ زیرا امید مشکوک به زندگی بعد از مرگ مطابق فطرت آنان نیست و نمی تواند تمایل به حیات ابدی را در وجودشان اقناع نماید.

این چند گروه، از مرگ متنفرند و به آن از دیدگاه بدبینی و انزجار می نگرند. حتی بعضی از آنها حاضر نیستند نام مرگ را بشنوند یا ساعتی در قبرستان بروند و درباره مرگ فکر کنند و از گذشتگان، درس عبرت بگیرند.

اما از سوی دیگر کسانی هم هستند که مؤمن واقعی به آفریدگار جهانند و از پیروان راستین پیامبران خدا هستند و به عالم آخرت یقین قطعی دارند. آنان دستورات الهی را به کار می‌بندند، از آنچه که خداوند نهی نموده، اجتناب می‌کنند و خود را به مکارم اخلاق و صفات انسانی می آرایند . اینان هرگز به مرگ با دیده انزجار و تنفر نمی نگرند و آن را سرکوب کننده زندگی ابدی نمی دانند؛ بلکه عقیده دارند که مرگ به حیات محدود دنیا خاتمه می دهد و آدمی را به سرای جاودان منتقل می کند و میل انسان به حیات دائمی را برآورده می سازد.

تنها اضطراب و نگرانی آنان از این جهت است که مبادا بمیرند؛ در حالی که عقاید و ایمانشان یا اخلاق و اعمالشان مورد رضایت پروردگارشان نباشد و بر اثر آن، گرفتار نقمت و عذاب خدا شوند و از فیض رحمت او حتی به طور موقت و محدود محروم باشند.

اینان باید با اتکاء به رحمت و تفضل الهی این نگرانی را از صفحه خاطر بزدایند و به ضمیر خود قرار و آرام بخشند و با امید به عفو پروردگار، تسلیم مرگ شوند و با قلبی شاد و چهره ای گشاده، جان به جان آفرین تسلیم نمایند.

به عنوان نمونه در این باره از امام عسکری (علیه السلام) روایت شده است که فرمود:

روزی امام هادی (علیه السلام) بر بالین یکی از اصحاب خود حاضر شد که بیمار شده بود و از ترس مرگ گریه و بی تابی می‌کرد. امام (علیه السلام) به او فرمود: “ای بنده خدا! ترس تو از مرگ بدین سبب است که آن را نمی‌شناسی. آیا هرگاه بدنت را چرک و آلودگی فرا گیرد و از شدت آلودگی و چرکی که بر توست، آزرده شوی و به بیماری های پوستی و دمل و گری مبتلا گردی و بدانی که شستشو در گرمابه همه آنها را برطرف می‌کند، آیا به آنجا نمی‌روی تا خودت را از آن آلودگی ها پاک کنی؟ یا این که (دوست داری) به گرمابه نروی تا آن آلودگی ها بر بدنت باقی بمانند؟”

عرض کرد: آری ای فرزند پیامبر خدا، دوست دارم خود را پاک گردانم.

امام (علیه السلام) در ادامه فرمود: “پس مرگ نقش همان گرمابه را دارد و آخرین چیزی است که از غربال کردن گناهانت و پاکیزه ساختن تو برایت مانده؛ پس چون به آن رسیدی و از آن گذر کردی، یقینا از هر غصه و اندوه و آزاری رسته ای و به همه خوشی ها و شادکامی ها رسیده ای.”

بر اثر موعظه امام هادی (علیه السلام) آن مرد آرام شد و تسلیم مرگ گردید و شادمانی کرد و طولی نکشید که دیده فروبست و جان به جان آفرین تسلیم نمود[1].

بنابر این کسی که در طول عمر خود از تعالیم انسان ساز الهی اطاعت کرد و وظایف انسانی خود را در قبال مردم و در همه احوال رعایت کرد و از صفات مذموم پرهیز نمود و به ملکات پسندیده انسانی متخلق گردید، این چنین شخصی دیگر همواره مهیای مرگ است و با امیدی که به رحمت الهی دارد، آماده انتقال یافتن به سرای جاودان خواهد بود.

(برگرفته از کتاب “معاد از نظر روح و جسم”، تالیف: “مرحوم حجة الإسلام محمدتقی فلسفی” (همراه با تلخیص))


پاورقی:

[1] معانی الأخبار، صفحه 290