“مذهب جعفری “
در دوران امامت امام صادق(علیه السلام)، مدینه چهره دیگری یافته بود. قتل عام مردم این شهر توسط سربازان مسلم بن عُقبه در بازماندگان از کشتار حالتی شبیه به نومیدی پدید آورد، تا آنجا که سست اعتقادان برای زدودن این حالت خویش به خنیاگری روی آوردند و مدینه در سالهای 80-65 مرکزی برای صدور آوازخوانان شد. اما با گذشت زمان، آن حالت از میان رفت و دیگر بار مردم به مسائل مذهبی روی آوردند و محدثان و فقیهان روی کار آمدند.
از سوی دیگر، ضعیف شدن و سپس در هم ریختن حکومت مروانیان، چنان که آزادیهای سیاسی را فراهم آورد و در گوشه و کنار مقدمات قیام های دینی و دسته بندی علیه حاکمان آماده گردید، آزادی بحثهای علمی را در شاخه های گوناگون نیز موجب شد. لذا در روزگار امام باقر(علیه السلام)، اندکی گشایش پدید آمد و دوران امامت امام صادق(علیه السلام) (سالیان 148-114)،عصر انتشار فقه آل محمد(علیهم السلام) یا به تعبیر دیگر، روزگار تعلیم و تدریس فقه جعفری بود. این گشایشى که در آغاز دهه سوم سده دوم هجرى پدید آمد موجب شد مردم آزادانهتر به امام صادق (علیه السلام) روى آورند و گشودن مشکلات فقهى و غیر فقهى را از او بخواهند.
لذا آنگونه که صاحب کتاب کشف الغمه مینویسد، متفکرین از هیچ یک از اهل بیت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)به مقدار آنچه از امام صادق (علیه السلام) روایت دارند نقل نکرده اند، و هیچ یک از آنان شاگردانى به اندازه شاگردان او نداشتهاند و روایات هیچ یک از آنان برابر با روایتهاى رسیده از او نیست. اصحاب حدیث نام راویان از او را چهار هزار تن نوشت هاند. نشانه آشکار امامت او خردها را حیران میکند و اجازه هر نوع شبهه و طعنه را از مخالفان میگیرد[1].
بر همین اساس، مقام علمی آن حضرت حتی بر بزرگان اهل سنت نیز آشکار گردیده است.
ابن حجر در باره حضرتش نوشته است: “مردم از علم او چندان نقل کردند که آوازه آن به همه شهرها رسید. افراد بزرگی چون یحیى بن سعید، ابن جریح، مالک، سفیان بن عیینه، سفیان ثورى، ابو حنیفه، شعبه و ایوب سختیانى از او روایت کردهاند[2].
مالک بن انس،که یکى از چهار پیشواى مذهب هاى اهل سنت است،درباره امام صادق (علیه السلام)گفته است:”از فضل و علم و پارسایى از اوبرتر ندیده است[3].”
ابو حنیفه،یکى دیگر از چهار پیشواى اهل سنت، هر چند خود را فقیهی بزرگ میدانست، اما امام صادق (علیه السلام)را حرمت میداشته است. لذا ذهبى از قول ابوحنیفه، آورده است: “فقیهتر از جعفر بن محمد ندیدم[4].”همچنین، ابن شهر آشوب از حسن بن زیاد روایت کرده که از ابو حنیفه پرسیدند: “فقیهترین کس که دیدهاى کیست؟”
در جواب گفت: “جعفر بن محمد. چون منصور (خلیفه عباسی در آن زمان) او را خواست، پى من فرستاد و گفت: مردم فریفته جعفر بن محمد شده اند. چند مسئله دشوار براى پرسش از او آماده کن. من چهل مسئله فراهم کردم. منصور، جعفر بن محمد را که در حیره به سر مىبرد به مجلس خود خواست. من نزد منصور رفتم و جعفر را دیدم بر دست راست او نشسته است. هیبت او بیش از منصور بر دلم راه یافت. منصور به من رخصت نشستن داد. سپس خلیفه عباسی گفت: “این ابوحنیفه است!”جعفر بن محمد پاسخ داد: “او را مىشناسم.”سپس منصور به من گفت: “مسائلى را که در خاطر دارى، به ابو عبد الله (امام صادق (علیه السلام))بگو.” من یک یک را مىگفتم و او پاسخ مىداد که شما چنین مىگویید، مردم مدینه چنین مىگویند و ما چنین مىگوییم. در مسایلى گفته شما را مىپذیریم و در مسائلى گفته آنان را، و گاه راى ما، مخالف شما و آنان است تا آنکه هر چهل مسئله را گفتم و او هیچ یک را بى پاسخ نگذاشت. سپس ابو حنیفه گفت: آیا داناترین مردم داناتر آنان به اختلاف (آراء) نیست؟[5]”
در مجموع، آنکه در اخبار فقه شیعه تتبع کند خواهد دید روایتهاى رسیده از امام صادق (علیه السلام) در مسائل مختلف فقهى و کلامى مجموعه اى گسترده و متنوع است، و براى همین است که مذهب شیعه را مذهب جعفرى خوانده اند.
(برگرفته از کتاب “زندگانی امام صادق (علیه السلام)”، اثر مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی (با اندکی تصرف))
پاورقی:
[1] کشف الغمه، جلد 2، صفحه 166
[2] الصواعق المحرقه، صفحه 201
[3] مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 275
[4] تذکرة الحفاظ، جلد 1، صفحه 166
[5] مناقب ابن شهر آشوب، جلد 4، صفحه 255