«محبوب خلق»

«محبوب خلق»

امام کاظم (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال 148 هجری قمری، رهبری شیعیان را بر عهده گرفت و عمر شریف خود را در مدینه و بغداد گذراند. در میان شخصیت‌های علوی موجود در عصر آن حضرت، کسی را توان برابری با وی نبوده و از نظر علم و تقوا و زهد و عبادت سرآمد روزگار خویش به شمار می‌آمد. حتی علمای بزرگ اهل تسنن از فرق مختلف با وجود اینکه جایگاه الهی امامت ایشان را قبول ندارند، اما از آن امام به نیکی و بزرگی یاد کرده اند.

ابن ابی الحدید (عالم معتزلی مذهب سنی) درباره آن حضرت چنین می‌نویسد:

“فقاهت، دیانت، عبادت و بردباری و شکیبایی، همه در آن جناب جمع بود[1].”

ابن عماد (عالم حنبلی مذهب سنی) در شذرات الذهب می‌نویسد:

“(موسی بن جعفر) از صالحان، عابدان، سخاوتمندان و بردباران بود و شخصیتی بس بزرگ داشت.” همانجا از قول ابو حاتم نقل می‌کند که گفت: “آن جناب مورد وثوق و امامی از ائمه مسلمین است[2].”

یافعی (عالم سنی) می‌گوید:

“او همواره صالح، عابد، صبور،کریم و بخشنده بود[3].”

یحیی بن حسن بن جعفر (نسب‌شناس مشهور سنی) درباره آن حضرت می گوید:

“موسی بن جعفر به علت عبادت و اجتهادش، عبد صالح خوانده می‌شد[4]”.

در این زمینه ابن خلّکان (مورخ شافعی مذهب سنی) از قول خطیب، چنین آورده است:

“او بزرگوار و سخاوتمند بود و همیشه زرها را در کیسه‌های سیصد و چهار صد و دویست دیناری می‌گذاشت و میان اهل مدینه تقسیم می‌کرد و کیسه‌های زر وی معروف بود[5].”

ذهبی (رجالی مشهور سنی) درباره امام کاظم (علیه السلام) می‌نویسد:

“موسی بن جعفر از سخاوتمندان حکما و از بندگان پرهیزکار خداوند بود[6].”

به دلیل همین سجایای پاک اخلاقی بود که موسی بن جعفر، حضرت امام کاظم (علیه السلام) نزد مردم، محبوبیت فراوانی داشت و درباره او کرامات فراوانی قائل بودند. در این زمینه ابن جوزی (محدث و تاریخ نگار حنبلی مذهب سنی) و ابن حجر هَیتَمی ( فقیه شافعی مذهب سنی) روایت می کنند:

“شقیق بلخی از عرفای بنام در سال 149 هجری در سفر حج به موسی بن جعفر برخورد و چندین بار کوشید مطلبی از آن جناب بپرسد که هر بار ایشان با خواندن آیه‌ای ما فی الضمیر او را بر ملا کرد[7].”

به غیر از عالمان سنی، هارون الرشید خلیفه عباسی زمان امام کاظم (علیه السلام)، درباره آن حضرت به وزیر خود ربیع گفت:

“این مرد از راهبان بنی هاشم است.”

فضل بن ربیع گفت: “پس چرا او را زندانی کرده‌ای؟”

هارون پاسخ داد: “چاره‌ای جز این نیست[8].”

آری خلیفه عباسی و عوامل او که از قدرت معنوی و نفوذ امام در دل های مردم بیمناک بودند و با وجود این همه صفات نیک که خود به آن اعتراف می‌کردند؛ ایشان را در 25 ماه رجب سال 183 هجری در زندان بغداد مسموم ساخته و به شهادت رساندند.

(برگرفته از کتاب “حیات فکری و سیاسی امامان شیعه”، تألیف: “حجة الاسلام رسول جعفریان”‏ (با تلخیص و اضافات))


پاورقی‌ها:

[1] شرح نهج البلاغه، جلد 15، صفحه 273

[2] شذرات الذهب، جلد 1، صفحه 304

[3] مرآت الجنان، جلد 10، صفحه 394

[4] تهذیب التهذیب، جلد1، صفحه 339

[5] تاریخ بغداد جلد 13، صفحه 27 ـ وفیات الاعیان، جلد 5، صفحه 308

[6] میزان الاعتدال، جلد 4، صفحه 204

[7] صفة الصفوه، جلد 2، صفحه 103 ـ الصواعق المحرقه، صفحه 204

[8] عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحه 31