از محمّد بن عبد اللَّه خراسانى خادم حضرت رضا (علیه السلام) نقل شده است که روزى گروهى نزد امام رضا (علیه السلام)حضور داشتند که یکی از منکرین خداوند بر آن حضرت وارد شد. آن فرد از امام (علیه السلام) پرسید: “برایم بیان کن که خدا چگونه است و کجاست؟”
حضرت فرمود: “واى بر تو! آنچه تو گمان کرده اى خطا است. او خود جا و مکان را ایجاد کرده است. او وجود داشته است؛ در حالی که هیچ جا و مکانى وجود نداشت و چگونگی را خودِ او ایجاد کرده است. او بود در حالی که هیچ چگونگى و کیفیتى وجود نداشت. لذا با هیچ کیفیتی و جا و مکانی شناخته نمیشود و توسط هیچ حسی درک نمیشود و با هیچ چیز نیز مقایسه نمیشود.”
مرد گفت: “حال که با هیچ حسّی از حواس قابل درک نیست، پس اصلًا وجود ندارد!”
حضرت فرمود: “واى بر تو! چون حواسّت از درک او عاجز است، ربوبیت او را انکار مىکنى؟ و حال آنکه وقتى حواسّ ما از ادراکش عاجز مىشود، یقین مىکنیم که او، پروردگار ما است و او چیزى است بر خلاف سایر اشیاء.”
مرد پرسید: “چه دلیلى بر وجود خدا هست؟”
حضرت فرمود: “وقتى به بدنم مى نگرم و مى بینم نمى توانم در عرض و طول، چیزى از آن کم کنم یا بر آن بیفزایم و سختى ها را از آن دفع کنم و چیزى به سود آن انجام دهم، مى فهمم که این ساختمان،بناکننده اى دارد و به او اقرار میکنم. همچنین وقتی چرخش فلک را به قدرت او و ایجاد ابرها و گرداندن بادها و حرکت ماه و خورشید و ستارگان و دیگر نشانههای شگفت آور و استوار را مىبینیم، پی میبرم که اینها همه تقدیرکننده (برنامه ریز) و پدیدآورنده دارد.
مرد پرسید: “پس چرا چشم او را نمىبیند؟”
فرمود: “براى اینکه فرقى باشد بین او و بین آفریدههایش ـ که با چشم قابل رؤیت مى باشند ـ گذشته از این، او بالاتر از این است که دیدهای او را ببیند و یا فکری او را درک نماید یا عقلی او را دریابد.”
مرد گفت: “پس حدّ و چارچوب او را برایم بیان کن!”
امام فرمود: “حدّی ندارد.”
مرد پرسید: “چرا؟”
فرمود: “زیرا هر چیزى که حدّى دارد، وجودش متناهی است. اگر چارچوب بپذیرد، فزونی را هم قبول خواهد کرد و اگر فزونی بپذیرد، نقص هم قابل طرح است. با آنکه او غیر محدود، زیاده ناپذیر، کمیت ناپذیر و غیر قابل تجزیه است و با فکر، درک نمى شود.”
مرد پرسید: “شما که مى گویید: او لطیف (ظریفکار و دقیق)، سمیع (شنوا)، حکیم، بصیر (بینا) و علیم است یعنى چه؟ آیا کسى مىتواند بدون گوش، شنوا باشد؟ یا بدون چشم، بینا باشد؟ یا لطیف (ظریفکار و دقیق) باشد، ولى با دست کاری انجام ندهد؟ و یا حکیم باشد ولى صنعتگر و سازنده نباشد؟”
حضرت فرمود: “لطیف (ظریفکار و دقیق) در بین ما مخلوقات، بهکسی اطلاق میشود که کارى انجام دهد. آیا ندیدهاى وقتى کسى چیزی را پردازش میدهد و در پردازش خود ظریفکاری میکند، مىگویند فلانى چقدر دقیق است و کار را با ظرافت انجام میدهد؟
پس چطور خداوند بزرگ را لطیف نخوانیم در حالیکه که آفریدهای ظریف و بزرگ آفریده و در جانوران روح قرار داده و هر جنسى را با جنس خود، در شکل گوناگون آفریده، بهگونهای که پارهای همگون پارهای دیگر نیست و هر کدام در پردازش چهرهاش نشانی از ظریفکاری خداوند لطیف و آگاه دارد؟ پس به درختان و بارهای خوش آنها، از خوراکى گرفته تا غیر خوراکى نگریستیم و آن وقت گفتیم پروردگار ما لطیف است؛ ولى نه مانند لطیف بودن مخلوقات در کارهایشان.
میگوییم او شنونده است؛ چرا که صداى هیچ یک از خلایق از عرش تا فرش از مورچه هاى ریز گرفته تا بزرگتر از آن، در دریا و خشکى بر او پوشیده نیست و زبان آنها را با هم اشتباه نمىکند. در این موقع میگوییم او شنوا است به غیر گوش.
میگوییم او بیننده است ولى نه با چشم؛ زیرا که در شب تاریک جای پای مور سیاه را بر روى سنگ سیاه مىبیند و نیز حرکت مورچه را در شب تاریک مى بیند و سودآوری و زیان آوری او، نشان جفتگیری او، تخم او، نسل او را میبیند. چنین است که میگوییم او بینا است، امّا نه مانند بینا بودن مخلوقات.”
راوى گوید آن فرد از بحث رها نشده تا آنکه مسلمان شد.
(برگرفته از کتاب “توحید”، تألیف: شیخ صدوق(ره))