« صاحب لوای کربلا »

“فردا پرچم را به دست کسی می‌دهم که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش هم او را دوست دارند؛ کسی که هرگز فرار نمی‌کند”(1)

این جمله، مژده‌ای بود که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خیبر به سپاه خسته و ناراضی مسلمین داد. سپاهیان اسلام پیش از آن، دو بار با پرچمداری ابوبکر و عمر برای رویارویی با دشمنان خدا رهسپار قلعه خیبر شده بودند؛ ولی آنچنان که از شواهد تاریخی و فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سم) بر می‌آید، هر دو بار به دلیل ترس و فرار پرچمداران خویش، بدون پیروزی بازگشته بودند.(2) تاریخ نویسان می‌نویسند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روز بعد، پرچم را به دست علی بن ابیطالب (علیه السلام) سپرد و او نیز همان ابتدا با فتح قلعه خیبر، رشادتی را به تصویر کشید که تا امروز زبانزد دوست و دشمن است.

پرچم در جنگ‌های تاریخ اسلام، یک عنصر مهم و سبب یکپارچگی رزمندگان و نشانه برپایی سپاه بوده است. تا هنگامی که پرچم در پیشاپیش سپاه در اهتزاز بود، از فروپاشی سپاه جلوگیری می‌کرد و نویدبخش پیروزی بود.

از این رو، پرچمداری یکی از مسئولیت‌های مهم و کلیدی به حساب می‌آمد و پرچم سپاه، همیشه به دست مردان دلیر و غیوری سپرده می‌شد که نه قدرت و مال و جاه، عزم پولادینشان را سست می‌کرد و نه حشمت و شوکت و عظمت دشمن در اراده آهنینشان خللی وارد می‌ساخت.

امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در جنگ صفین، در فرمایشی حکیمانه جهت آماده سازی و تشویق سپاه، به این مطلب مهم اشاره می‌کنند:

«از پرچمهایتان منحرف و جدا نشوید. آنها را فقط به دلاورانتان بسپارید؛ دلاورانی شکیبا و فداکار که باران مشکلات و سختی‌ها آنان را از پای درنیاورد. بدانید اینان حافظ و مدافع پرچم‌های خود هستند… این دلاوران همواره با پرچم‌ها هستند؛ به چپ و راست، جلو و عقب نمی‌روند؛ موجب خواری آن نمی‌شوند؛ با عقب ماندن، آن را به دشمن تسلیم نمی‌کنند و آن اندازه هم جلو نمی‌افتند که پرچم تنها بماند.»(3)

در جنگ‌ها رسم بر این بود که پرچمداران تا آخرین قطره خون خود ایستادگی می‌کردند تا پرچم‌هایشان همیشه در اهتزاز باشد و به دست دشمن نیفتد و ثبات و آرامش سپاه حفظ شود. تا پرچمدار کشته نمی‌شد و پرچمش بر زمین نمی‌افتاد، لشگر همچنان نبرد را ادامه می‌داد. اما اگر پرچمدار به خاک می‌افتاد و کسی نبود پرچم را بلند کند، آنگاه بود که موجی از دلهره و بی‌پناهی، رزمندگان جبهه حق را فرا می‌گرفت و جرأت و توان تعرض در سپاه دشمن بالا می‌رفت.

دشمن هم خوب می‌دانست که با کشتن پرچمدار و انداختن پرچم، موفقیت بزرگی کسب خواهد کرد و ضربه روحی کارسازی به سپاه مقابل وارد خواهد ساخت.

اکنون با این مقدمه، تا حدی به جایگاه ابوالفضل العباس (علیه السلام) و شجاعت و شرافت و نقش محوری آن بزرگوار در حفظ پایداری و نظام لشگر اندک حق در حادثه کربلا پی می‌بریم.

امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا پرچم را به عباس (علیه السلام) داد؛ زیرا او را برای این منصب از همگان باکفایت‌تر، باوفاتر و آشناتر به مبانی قیام  الهی خود یافته بود. ایشان قمر بنی‌هاشم (علیه السلام) را نسبت به اهل حرم از همه مراقب تر، در برابر حملات دشمن از همه پایدارتر و در صحنه نبرد از همه شجاع‌تر و باتجربه‌تر می‌دانست.

امام (علیه السلام) خود در پاسخ به عباس (علیه السلام)، آن هنگام که اذن میدان گرفت، فرموده بود که: “برادرم! تو صاحب پرچم من هستی؛ اگر تو بروی، سپاهم پراکنده خواهد شد!”(4) امام(علیه السلام) فرموده بود که هرگاه پرچم در اهتزاز او را می‌نگرد، گویی سپاه منسجم و منظم خود را می‌بیند که دشمن پلید، از اقتدار و صولتش در هراس است.

این‌ها همه حاکی از آن بود که قمر بنی‌هاشم (علیه السلام) برای امام حسین (علیه السلام) گرانمایه‌ترین ذخیره و بهترین یار و یاور محسوب می‌شد و آرامش روحی اهل بیت سید الشهدا(علیه السلام)، به وجود آن بزرگوار و پرچم افراشته‌اش وابسته بود.

اما پس از آنکه عباس (علیه السلام) مورد اصابت قرار گرفت و بدون دست، از اسب بر زمین افتاد و امام حسین (علیه السلام) صدای فریاد برادر را از کنار شریعه فرات شنید، ناگاه آثار شکستگی در چهره آن حضرت نمایان شد و پس از آن بود که فرمود: “اکنون کمرم شکست و چاره‌ام گسست و دشمنم مرا به شماتت گرفت”(5)

آری! آنجا دیگر همه فهمیدند که اهمیت عباس در نزد امام حسین (علیه السلام) تا چه اندازه بوده است.

سیدالشهدا (علیه السلام) بعد از برادر، گویی دیگر جان و رمقی در بدن نداشت. سر شکافته پرچمدار دلیر خود را در دامن گرفته بود و به چشمان غرق در خونش می‌نگریست و آن شاعر، چه نیکو زبان حال آن حضرت را بر بالین پرچمدار خود سروده است که:

ای عباس!

چشم‌هایی که از صلابت وجود تو خواب راحت نداشتند، از امروز آسوده خواهند خفت؛

و چشم‌های دیگری که در سایه امن حضور تو می‌خفتند، دیگر خواب راحت نخواهند کرد!(6)

(برگرفته از کتاب “العباس (علیه السلام)”، تألیف: آیت‌الله سید عبدالرزاق موسوی مقرم، (همراه با اضافات))(7)

سایت رشد، فرا رسیدن تاسوعای حسینی، روز بزرگداشت پشتیبان اهل بیت نبوت و پرچمدار جبهه حق و حقیقت حضرت عباس بن علی (علیهما السلام) را به تمامی دوستداران و ارادتمندان آن حضرت، به خصوص شما دوست گرامی تسلیت می‏گوید.

پاورقی ها:

1- حدیث خیبر: “لأعطینّ الرایة غداً رجلاً یحبّ الله و رسوله و یحبّه الله و رسوله، کرّاراً غیر فرّار (لیس بفرّار)”

مدارک اهل سنت: سنن نسائی، جلد 7، صفحه 411- طبقات ابن سعد (متمم الصحابة)، جلد 1، صفحه 358 (به نقل از صحیح بخاری)- سیره ابن هشام، جلد 2، صفحه 334 و …

مدارک شیعه: اصول کافی، جلد 8، صفحه 351- ارشاد مفید، جلد 1، صفحه 64- امالی طوسی، صفحه 546 و …

2- شکست و فرار خلیفه اول و دوم از نبرد خیبر، همچنان که از فرمایش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در حدیث خیبر بر می‌آید، در پاره‌ای از منابع تاریخی اشاره شده است:

مدارک اهل سنت: مستدرک حاکم، جلد 3، صفحه 39 و 40- تاریخ دمشق ابن عساکر، جلد 42، صفحه 97- مسند البزار، جلد 11، صفحه 327 و …

مدارک شیعه: افصاح مفید، صفحه 86- الخرائج راوندی، جلد 1، صفحه 159- اعلام الوری طبرسی، جلد 1، صفحه 207 و …

3- اصول کافی، جلد 5، صفحه 39- وسائل الشیعه، جلد 15، صفحه 95- نهج البلاغه صبحی صالح، صفحه 180، خطبه 124 (با اندکی اختلاف)- تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 17 (با اختلاف)

4- “یا أخی! أنت صاحب لوائي و إذا مضیتَ تفرّق عسکري” (نفس المهموم، صفحه 306- منتهی الآمال، جلد 1، صفحه 687- بحارالأنوار، جلد 45، صفحه 41)

5- “الآن انکسر ظهري و قلّت حیلتي و شمت بي عدوّي” (نفس المهموم، صفحه 306)

6- “الیوم نامت أعین بک لم تنم – و تسهّدت أخری فعزّ منامها” (سروده شیخ محمد رضا أزری؛ ادب الطف، جلد 6، صفحه 265)

7- متن فوق از ترجمه فارسی کتاب مذکور که توسط آقای پرویز لولاور صورت گرفته، استخراج گردیده است.