“شناخت حق و عدم پیروی از آن”

  1. خانه
  2. »
  3. امام حسن مجتبی (علیه السلام)
  4. »
  5. “شناخت حق و عدم پیروی از آن”

انسان­ ها در زندگی علاقه ­مند به تامین سعادت خویش هستند و  عموماً برای دستیابی به آن نهایت تلاش خود را به کار می­گیرند. دستیابی به سعادت بر دو مرحله استوار است: ابتدا شناخت حق و در مرحله بعد عمل در مسیر حق از طریق راه­ های صحیح و شایسته.

گاهی حق و مصادیق آن روشن است؛ اما فرد به دلایل مختلف مانند منافع مادی، هوای نفس، تشخیص نادرست مسیر و… از مسیر اصلی منحرف شده و خود را در جبهه یاران باطل و دشمن حق جای می­دهد. در آیات قرآن اشاره به این مطلب شده است که برخی از منکرین پیامبران، دلیل اصرار بر افکار و اندیشه­­های باطل خود را ـ علی­رغم روشن بود حق برایشان ـ تبعیت از آراء و رویه پدران خویش معرفی می­نمودند و بدین طریق در گمراهی فرو می­رفتند[1].

پيروى وقتى نيكو و بجاست، كه پيروى شدگان بر حق باشند و اگر آنان، خود باطل باشند، متعاقباً پيروى از ایشان افراد را به شقاوت و عذاب می­کشاند. هم­چنین بهانه ­های افراد برای عدم تبعیت از حق نیز متناسب با زمان و شرایط، صورت­های گوناگونی به خود می­گیرد و بعضاً فضای خانواده، دوستان یا جامعه، شهوت ­­پرستی، شهرت­ طلبی، ثروت اندوزی و… مانع پیروی از حق می­شوند.

داستان زیر از زندگانی امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر همین نکته تاکید دارد که اگر چه حقانيت و فضائل اهل­بیت (علیهم السلام) هم­چون آفتاب، روشنایی و درخشندگی دارد و اعتراف به این برتری نزد عموم افراد وجود داشته، اما  این شناخت لزوماً به قدم گذاشتن در مسیر ایشان نمی­انجامد.

«رجاء بن ربیعه» گوید:

در مدینه، مسجد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در میان حلقه­ای که در آن ابوسعید و عبدالله بن عمروعاص[2] بودند، نشسته بودم. ناگهان حسن بن علی (علیه السلام) از کنار ما عبور نمود و سلام کرد. همگی پاسخ سلام او را گفتند جز عبدالله بن عمرو که ساکت ماند. او فوراً به دنبال امام حسن (علیه السلام) رفت و عرض کرد: “درود و رحمت خداوند بر شما باد”، و پس از آن به ما گفت: “او محبوب­ترین اهل زمین در نزد اهل آسمان­ هاست، به خدا سوگند از شب­های صفین[3]تا کنون با او سخن نگفته­ام!”

ابو سعید رو به عبدالله  گفت: “آیا نمی­آیی با هم نزد او رویم و از او عذرخواهی کنی؟”

گفت: “آماده­ام” و از جا برخاست. ابوسعید بر آن حضرت وارد شد و اجازه خواست. به او اجازه فرمود و سپس برای عبدالله بن عمرو اجازه طلبید. به او هم اجازه فرمود و وارد شد.

ابوسعید به عبدالله بن عمرو گفت: “آن گفتاری را که هنگام عبور حسن بن علی (علیه السلام) برای ما گفتی اکنون بازگو”.

گفت: “آری؛ من گفتم او محبوب­ترین انسان روی زمین در نزد اهل آسمان است.”

امام حسن (علیه السلام) گفت: “اگر می­دانستی که من از همه اهل زمین در نزد اهل آسمان محبوب­ترم، پس چرا به جنگ ما آمدی یا باعث زیاد شدن دشمنان ما در جنگ صفین شدی؟”

عبدالله گفت: “به خدا سوگند نه به خاطر سیاهی لشکر آمدم و نه همراه آن­ها شمشیری زدم. بلکه به همراه پدرم حاضر شده بودم.”

امام حسن (علیه السلام) گفت: “آیا نمی­دانی هیچ مخلوقی در فرمانی که به معصیت خداوند می­دهد نباید اطاعت شود؟” (اطاعت از هر کسی باید دائر بر مدار اطاعت خدا باشد و خارج از محدوده اطاعت خدا، از هیچ کس نباید اطاعت کرد[4].

«برگرفته از کتاب: “امام مجتبی (علیه السلام)، روح قلب مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)”، نوشته: “مرحوم آیت الله احمد رحمانی همدانی” (با اضافات) [5]».

برچسب خورده: امام حسن مجتبی_تامین سعادت_شناخت حق و عدم پیروی از آن_عبدالله بن عمر_عمل در مسیر حق_مدینه_مسجد رسول خدا

 

پاورقی:

[1] سوره لقمان، آیه 21

در تفسیر قمی در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) نقل شده که این آیه در مورد «نضر بن حارث» نازل شده است. او با نقل داستان­های شاهان ایران قصد داشت با قرآن مقابله کرده و مردم را از اطراف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پراکنده سازد.

[2] عبدالله ابن عمروعاص» یکی از کسانی است که در جنگ صفین در سپاه معاویه بوده است. این بیت شعر “فقالوا لنا إنا نرى أن تبايعوا *** علياً فقلنا، بل نرى أن تضاربوا؛ به ما گفتند نظرمان آن است كه با على بيعت كنيد *** اما نظر ما آن است كه شما را بكشيم”، از وی در کتب اهل سنت مانند  المصنف تالیف ابن أبي شيبة، جلد 6، صفحه 179؛ المستدرك على الصحيحين، جلد 3، صفحه 527؛ مجمع الزوائد، جلد 7، صفحه 240؛ أسد الغابة، جلد 4، صفحه 328  آمده است. پدرش عمروعاص یکی از نزدیک­ترین و زیرک­ترین افراد در دستگاه معاویه بود که برای خاتمه جنگ ماجرای حکمیت و بر سر نیزه کردن قرآن­ها را به راه انداخت.

[3] در سال 37 هجری نبردی میان امیرالمؤمنین (علیه السلام) و معاویه در محلی به نام صفین رخ داد. در آغاز خلافت امیرالمؤمنین (علیه السلام)، ایشان معاویه را از کارگزاری شام معزول و شخصی را جانشین وی کرد. اما معاویه نپذیرفت و به جنگ با حضرت پرداخت.

همین که سپاه امام (علیه السلام) در شرف پیروزی قرار گرفت، با پیشنهاد “عمروعاص”، سپاه معاویه قرآن‌ها را بر سر نیزه کرده و خواستار حکمیت شدند. با دیدن این صحنه گروهی از سپاه عراق جنگ را ترک کردند. امام (علیه السلام) “مالک اشتر” و یا “عبدالله بن عباس” را برای نمایندگی و حکمیت انتخاب نمود؛ اما گروهی که جنگ را ترک کرده بودند، نپذیرفتند و “ابوموسی اشعری” را برگزیدند. بنابراین تعیین خلیفه به حکمیت میان عمروعاص و ابوموسی اشعری سپرده شد، لکن با بی کفایتی ابوموسی و زیرکی عمروعاص خلافت به معاویه سپرده شد و امیرالمؤمنین (علیه السلام) از آن عزل گردید.

از آن پس خوارج با دست مایه قرار دادن این ماجرا که زمینه ساز جنگ نهروان گردید، مدعی این مطلب شدند که “حکمیت تنها سزاوار خداوند است.” آن‌ها از امام خواستند تا با رها کردن مسأله حکمیت که به پندار آنان منجر به کفر شده، توبه کند. امام نیز با استناد به آیه «اوفوا بالعقود» فرمودند: “ما چیزی را که پذیرفته‌ایم نقض نمی‌کنیم. من از آغاز با این حکمیت مخالف بودم، بعد نیز که به اجبار مردم به آن تن دادم، شرط کردم که اگر آنها به کتاب خداحکم کردند، به حکم آنها پایبند باشم، زیرا ما حکمیت قرآن را پذیرفته ایم نه حکمیت رجال را.” (أنساب الاشراف، صفحه 349؛ ارشاد، جلد 1، صفحه 270، مناقب جلد 3، صفحه 189)

[4] مجمع الزوائد، جلد 9، صفحه 176؛ ملحقات احقاق الحق، جلد 33، صفحه 545

[5] متن فوق برگرفته از ترجمه فارسی این کتاب توسط آقایان محمد ظریف و غلامرضا توکلی می­باشد