« سرچشمه علوم الهی »

« سرچشمه علوم الهی »

عبداللَّه بن نافع بن ازرق یکی از سران فرقه خوارج بود که جزو سرسخترین دشمنان حضرت علی و خاندان وی (علیهم السلام) به شمار می‏رفت. وی ‏می‏گفت: اگر بدانم در زمین کسی هست که با من بر سر این نکته بحث کند که علی اهل نهروان را کشته و در این خصوص مرتکب ستمی نشده هرآینه به سوی او می‏شتابم.

از او سؤال شد: اگر در میان فرزندانش کسی باشد که این پرسش تو را پاسخ گوید چطور؟ عبداللَّه گفت: آیا مگر در میان فرزندان او دانشمندی وجود دارد؟ به وی گفته شد: این آغاز نادانی توست. آیا مگر این خاندان هیچگاه از وجود دانشمند تهی می‏ماند؟! عبداللَّه گفت: دانشمند امروز آنان کیست؟ پاسخ گفتند: محمّد بن علی بن الحسین بن علی.

عبداللَّه به همراه تنی چند از بزرگان یاران خویش به سوی امام باقر (علیه السلام) روانه شد و به مدینه در آمد. امام باقر (علیه السالم) نیز در پی فرزندان مهاجران، و انصار فرستاد و آنان را جمع کرد. سپس خود به سوی مردم رفت، گویی پاره‏ای از ماه بود. آن‏حضرت به سخنرانی ایستاد. خدای را ستود و بر پیامبرش‏ (صلی الله علیه و آله و سلم) درود فرستاد و آنگاه فرمود: سپاس خدا را که ما را به نبوّت گرامی داشت و به ‏دوستی خویش اختصاص داد. ای فرزندان مهاجران و انصار هر که منقبتی از علی بن ابی طالب (علیه السلام)به یاد دارد، برخیزد و بگوید.

مردم برخاستند و مناقب آن حضرت را بر شمردند. عبداللَّه گفت: من نیز این مناقب را از این مردم روایت می‏کنم، امّا من از کفر علی پس از تعیین حکمیت سخن می‏گویم. صحبت تا آنجا ادامه یافت که به حدیث خیبر رسیدند. یعنی حدیثی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جنگ خیبر خطاب به ‏مسلمانان فرموده بود: هر آینه فردا پرچم را به دست مردی خواهم داد که‏ خدا و رسولش را دوست می‏ دارد و خدا و رسولش هم او را دوست‏ می‏دارند. وی حمله‌کننده است نه گریزنده و باز نمی‏ گردد مگر آنکه ‏خداوند فتح را بر دستان او جاری سازد.

امام باقر(علیه السلام) خطاب به عبداللَّه گفت: درباره این حدیث چه می‏ گویی؟ وی پاسخ داد: این حدیث حق است و در آن تردید نتوان کرد، امّا علی بعداً اظهار کفر کرد. امام باقر(علیه السلام) با شنیدن این پاسخ به او گفت: مادرت به ‏عزایت بنشیند. به من بگو آیا روزی که خداوند علی بن ابی‏طالب(علیه السلام) را دوست می‏داشت، می‏دانست که وی روزی نهروانیان را می‏کشد یا نمی‏دانست؟ اگر بگویی نمی‏دانست، کفر ورزیده‏ای. عبداللَّه گفت: می‏دانست امام ‏فرمود: خداوند او را دوست می‏داشت چون اطاعتش می‏کرد یا چون نافرمانیش می‏کرد؟ عبداللَّه پاسخ داد: بنابر این که اطاعتش می‏کرد. پس ‏امام باقر(علیه السلام) به او فرمود: برخیز که شکست خوردی.

عبداللَّه برخاست در حالی که می‏گفت: تا بر شما رشته سپید از رشته سیاه صبح آشکار شود، خداوند خود نیک می‏داند که رسالتش را کجا قرار دهد[1].

« برگرفته از کتاب “هدایتگران راه نور – زندگانی امام محمّدباقر (علیه السلام)”، نوشته آیة الله سید محمد تقی مدرسی »


پاورقی:

[1] فی رحاب ائمّة اهل البیت، صفحه ‏9