زندگی‌نامه‌ی امام حسین (علیه السّلام)

  1. خانه
  2. »
  3. امامت
  4. »
  5. زندگی‌نامه‌ی امام حسین (علیه السّلام)

بخش اوّل

طلوع مهر

صبح روز سوم شعبان سال چهارم هجری(1)، شهر مدینه میزبان کودک نورسیده‌ای بود که در خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السّلام) چشم به جهان گشود و بعدها به “سیّد الشهداء”(2) ملقّب شد. این طفل نورسیده، دومین فرزند خانواده‌ای است که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پس از نزول آیه‌ی تطهیر(3)، بارها آن‌ها را با عنوان “اهل بیت نبوّت” مورد خطاب قرار داده و بر آن‌ها سلام کرده بود.(4) مادر او فاطمه (سلام الله علیها)، دختر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یکی از برترین زنان تاریخ است که به جهت بلندی معرفت، فضایل اخلاقی و پاکی و طهارت، زبانزد خاصّ و عام بوده و خداوند در بیان شأن و جایگاه رفیعش، در قرآن مکرّر سخن گفته است.(5) علی (علیه السّلام) نیز که دومین فرزند پسر خود را در آغوش می‌گرفت، اوّلین مسلمان(6)، برترین دانای دین(7)، وصیّ پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) (8)، شه‌سوار اسلام(9) و بالاترین سخنور عرب(10) است که سوابقی بی نظیر در ایثار و دفاع از دین خدا در سراسر دوران ظهور و گسترش دین اسلام دارد؛(11) تا آن‌جا که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دستور حضرت حق، بارها و بارها از او سخن گفته، او را ستوده و سرانجام او را به عنوان جانشین خود معرّفی کرده بود.(12)

نام گذاری

در آن روز فرخنده، طفل را به محضر رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آوردند. علی (علیه السّلام) آن‌چنان که وظیفه داشت و نیز به رسم ادب و احترام، از ایشان خواست که همچون فرزند نخست، نام گذاری این نورسیده را نیز بر عهده گیرند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم به امر الاهی(13) او را به نام فرزند هارون، “حسین” خواند.(14) نامی که معرّب نام عبری “شَبیر”، نام پسر کوچک‌تر هارون؛ جانشین موسی (علیه السّلام)؛ بود. محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و موسی، علی و هارون، شبر و حسن، شبیر و حسین؛ تشابهی که پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعدها آن را در یک واقعه‌ی بسیار مهمّ تاریخی یادآوری کرد و خطاب به علی (علیه السّلام) فرمود: “یا علی! جایگاه تو نسبت به من، نظیر جایگاه هارون نسبت به موسی است؛ با این تفاوت ‌که سلسله‌ی پیامبران با من خاتمه می‌یابد.”(15)

ریحانه‌ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)

حسین (علیه السّلام) دوران کودکی را در دامان پر مهر فاطمه (سلام الله علیها) و علی (علیه السّلام) و بیش از آن دو، در آغوش پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذراند. علاقه و توجّه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حسین (علیه السّلام) چنان بود که همه‌ی اصحاب، از آن آگاه بودند. بارها و بارها این ابراز محبّت را به چشم خویش دیده و جملات ایشان را به گوش خود شنیده بودند.(16) در کتب حدیثی و تاریخی مختلف نیز گزارش‌های فراوانی در این باره نقل شده است.

از جمله آمده است که روزی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) سجده‌ی نماز را بر خلاف معمول طولانی کرد. بعد از نماز مردم علّت طولانی شدن سجده را از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) جویا شدند و پرسیدند: “آیا از طرف پروردگار وحی نازل شده بود یا دستوری رسیده بود؟” پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: “خیر، فرزندم حسین (علیه السّلام) بر پشتم سوار بود. دوست نداشتم او را پایین بیاورم. صبر کردم تا او به میل خود فرود آید”.(17) این نمونه‌ای از رفتارهای سراسر لطف و مهربانی بهترین بنده‌ی خدا در بهترین حالات بندگی، با حسین (علیه السّلام) است.

اصحاب، بارها رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را دیده بودند که با کودکان خود، حسن (علیه السّلام) و حسین (علیه السّلام)، مشغول بازی است و حتّی گاهی آن‌ها را بر دوش خود سوار می‌کند.(18) پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها لب‌های حسین (علیه السّلام) را می‌بوسید(19) و یا می‌فرمود: “حسین از من است و من از اویم. خداوند دوست بدارد کسی را که او را دوست می‌دارد”(20) و باز از ایشان نقل شده که فرمودند: “حسن و حسین دو گل خوشبوی من از این دنیا هستند.”(21)

در این میان بسیاری می‌دانستند که محبّت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به این دو کودک و مخصوصاً به حسین (علیه السّلام)، تنها یک محبّت عادی نَسَبی و فامیلی نبود. زیرا از طرفی پیامبر خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فردی عادی مانند سایر مردم نیست. بنا به فرموده‌ی قرآن، هیچ رفتار یا گفتار پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از سر خواسته‌ی شخصی و هوی و هوس نیست؛(22) و از همین روست که خداوند می‌فرماید: “شایسته است که رفتار و حرکات ایشان سرمشق و الگوی اهل ایمان باشد.”(23) از سوی دیگر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) خود دختران، دختر خوانده‌ها و حتّی فرزندان پسر دیگری نیز داشتند(24)، امّا این گونه ابراز محبّت و توصیه‌های مؤکّد، فقط در مورد حسن و حسین (علیهما السّلام) دیده می‌شد.

علاوه بر این‌ها سفارش‌های پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مورد حسین (علیه السّلام)، سخنانی محبّت آمیز و عادی نبود؛ بلکه خبر از یک حقیقت بزرگ می‌داد. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بارها سعادت مردم را نیز در گرو دوستی با حسین (علیه السّلام) اعلام کرده بود.(25) عمر بن خطّاب از قول پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند که ایشان فرمود: “حسن و حسین (علیهما السّلام) در عین جوانی سرور اهل بهشتند.(26) هرکه آنان را دوست بدارد، مرا دوست داشته و کسی که با آن‌ها دشمنی کند، با من دشمنی کرده است.(27) همچنین در جای دیگری می‌فرمود: “به واسطه‌ی من به آگاهی رسیدید؛ با علی (علیه السّلام) راه درست را یافتید و هدایت شدید؛ نیکی‌ها به واسطه‌ی حسن (علیه السّلام) به شما اعطا شده ولی سعادت شما با حسین (علیه السّلام) است. آگاه باشید که حسین (علیه السّلام) دری از درهای بهشت است. هر کس با او دشمنی کند، ممکن نیست وارد بهشت شود.(28)

در آیینه‌ی کتاب خدا

حسین (علیه السّلام) هنوز کودک بود که منظور چندین آیه‌ قرآن قرار گرفت. در روز مباهله‌‌ی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) با مسیحیان نجران، حسین (علیه السّلام) و خانواده‌اش، تنها همراهان رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بودند. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) بنا به دستور الاهی در آیه‌ی مباهله، حسن و حسین (علیهما السّلام) را به عنوان فرزندان خویش با خود برای مباهله همراه کرد.(29) (30)

باز هم یک بار دیگر هنگامی که آیه‌ی تطهیر نازل شد، یکی از پنج تنی که این آیه در مورد آن‌ها نازل شده بود، حسین (علیه السّلام) بود.(31) او به همراه پدر، مادر و برادر خود زیر رو انداز پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) قرار گرفتند و خداوند این آیه را درباره‌ی آن‌ها نازل کرد: “همانا خداوند می‌خواهد پلیدی را تنها از شما اهل بیت دور گرداند و اراده کرده است شما را پاکیزه سازد”.(32) این خود گواهی روشن و سندی گویا بر عصمت این خانواده و دوری ایشان از هر گونه گناه، خطا و پلیدی است.

در سوره‌ی شورا نیز خداوند دوستی و محبّت نزدیکان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به تمام مسلمانان سفارش می‌کند و به پیامبرش می‌فرماید: “به مردم بگو: هیچ پاداشی به عنوان مزد رسالت و پیامبری از شما نمی‌خواهم، مگر این که اهل بیت مرا در کانون محبّت و دوستی خود قرار دهید”.(33) هنگامی که از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) درمورد مقصود خداوند از این نزدیکان سؤال شد، فرمود: “آن‌ها علی (علیه السّلام) و فاطمه (سلام الله علیها) و دو فرزند آن‌هایند”.(34) این بدان معناست که نه تنها آن‌ها را دوست داشته باشید؛ بلکه آن‌ها را ملاک و معیار دوستی و دشمنی، در کلّ زندگی خود قرار دهید.(35)

از نوجوانی تا جوانی

امّا سالیان خوش کودکی حسین (علیه السّلام) به زودی به پایان رسید. حدوداً هفت ساله بود که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مسلمانان را با انبوهی از سفارش‌ها، توصیه‌ها و دستورات قاطعی در مورد اهل بیت خود تنها گذاشت و جهان اسلام را غرق در ماتم کرد.(36)

هنوز مراسم دفن پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) انجام نشده بود که فتنه‌ها برای دستبرد به “ولایت امر”، ظهور کرد و دستورات اکید و توصیه‌های مکرّر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به فراموشی سپرده شد. واقعه‌ی بزرگی همچون غدیر(37) در پرده‌ی غفلت و تغافل رفت و علی رغم معرّفی مکرّر علی (علیه السّلام) به عنوان جانشین و وصیّ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، توصیه‌های اکید ایشان در مورد او نادیده گرفته شده، حکومت اسلامی غصب گردید.(38) حتّی فدک (دهستان حاصلخیز اهدایی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به دختر خود)، به وسیله‌ی حکومت وقت به زور گرفته شد.(39) ریحانه‌ی رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) هفت ساله بود(40) که مادر خود را نیز بر اثر جراحات و صدمات وارده از غائله‌ی بیعت، از دست داد.(41) داغ رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مادر از یک سو و ستمی که بر پدر رفته و فشارهای حکومت از دیگر سو، روح پاک حسین (علیه السّلام) را سخت می‌آزرد. این دوران مصادف بود با زمان حکومت خلفای سه گانه. امّا این تمام ناراحتی‌ها نبود. ماجرایی دیگر نیز او را بیشتر و عمیق‌تر آزرده خاطر می‌ساخت. او نگران انحراف اسلام از مسیر حقیقی خویش بود.

در این مدّت حسین (علیه السّلام) به عنوان یک مسلمان و مأموم، پیوسته بر مسیر حرکت علی (علیه السّلام) راه می‌سپرد. از هر فرصتی برای دفاع از حق استفاده می‌کرد و به مردم در مورد تحریف اسلام هشدار می‌داد. در زمان خلافت خلیفه‌ی دوم، روزی مسجد پر از جمعیّت بود و حسین (علیه السّلام) که ده سال بیشتر نداشت در مسجد نشسته بود. خلیفه بالای منبر رفت و ضمن گفتاری خود را اولی و برتر از جان مؤمنان، یعنی صاحب اختیار(42) آنان، خواند. در این وقت حسین (علیه السّلام) از میان انبوه جمعیّت برخاست و فریاد زد: “از منبر پدرم رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) پایین بیا؛ این منبر، منبر پدر تو نیست”. عمر در پاسخ گفت: “سوگند به جانم، این منبر، منبر پدر تو است. پدر من منبری نداشت …”. امّا گفتگو میان آن دو هم‌چنان ادامه یافت تا عمر از منبر پایین آمد.(43) زمانه بر همین منوال ادامه پیدا کرد و بارها اتّفاقات ناگواری پیش آمد که دل حسین (علیه السّلام) را به درد آورد.

در دوران جوانی، وقتی خلیفه‌ی سوم، ابوذر (رحمة الله علیه)، یار نزدیک پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) را به جرم اعتراض نسبت به انحرافات حکومت وقت از مسیر پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، تبعید کرد و مشایعت او را ممنوع نمود، حسین (علیه السّلام) به همراه پدر و برادر، علی رغم حکم خلیفه و به نشانه‌ی اعتراض، به بدرقه‌ی او رفتند. حسین (علیه السّلام) هنگام وداع به ابوذر (رحمة الله علیه) فرمود: “ای عمو جان، پروردگار بزرگ قادر و تواناست. او می‌تواند هرچه را که بر تو وارد شده تغییر دهد. این مردم، دنیا و زندگی و آسایش را از تو گرفتند؛ امّا تو دینت را از دستبرد آنان حفظ کردی. به راستی که تو از دنیا و دنیاداران بی نیازی و دنیای مردم پیش چشمت ناچیز است؛ ولی این مردم به راه و روش تو بسیار نیازمندند. دل قوی دار و از حرص و ذلّت دوری کن. خود را مباز و به خدا پناه ببر؛ زیرا مقاومت نشانه‌ی دینداری و بزرگواری است.”(44)

حسین (علیه السّلام) یاور پدر

حسین (علیه السّلام) تقریبا سی و یک سال داشت که اداره‌ی امور مسلمین به جایگاه اصلی خود بازگشت و با بیعت مردم، علی (علیه السّلام) حاکم جامعه اسلامی گردید.(45) بعد از جنگ جمل امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، به همراه فرزندان خود به کوفه هجرت کرد و آن‌جا را مرکز حکومت اسلامی قرار داد.(46) در این مدّت حسین (علیه السّلام) در تمام صحنه‌های نظامی و سیاسی، یار و یاور نزدیک امام و پدر خود بود و در نهایت احترام، فرمان‌های پدر را اطاعت می‌کرد.

حسین (علیه السّلام) تربیت شده‌ی دستِ بزرگ مدافع اسلام بود و شجاعت و شهامت را به خوبی از پدر آموخته بود. او در هر سه جنگی که در این دوران پیش آمد، حضوری فعّال داشت. در جنگ جمل فرماندهی جناح چپ سپاه امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عهده‌ی ایشان بود.(47) در جنگ صفّین چه از راه سخنرانی‌های پرشور و تشویق یاران علی (علیه السّلام) در جنگ(48) و چه از رهگذر پیکار با دشمنان، نقش فعّالی داشت.(49) شریعه‌ی فرات در این نبرد به یاری او و یارانش آزاد شد.(50) در جریان حکمیّت نیز ایشان یکی از شاهدان از سوی پدر بود.(51)

همگام برادر

پس از شهادت امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، امام حسن (علیه السّلام)، به دستور الاهی و سفارش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم)، امامت امّت، هدایت جامعه مسلمین و ادامه‌ی راه تبیین و نشر دین خدا را به عهده گرفت.(52)

در دوران امامت برادر، حسین (علیه السّلام) نیز همانند سایر شیعیان، مطیع و سر سپرده‌ی کامل برادر خود به عنوان امام شیعیان بود و در اطاعت اوامر او ذرّه‌ای سستی نمی‌کرد(53)؛ چنان که ادب و اطاعت او از برادر مثال زدنی شد. امام باقر (علیه السّلام) در این زمینه می‌فرماید: “امام حسین (علیه السّلام) به خاطر احترام و بزرگداشت مقام برادرش، امام حسن (علیه السّلام)، هرگز در سخن گفتن از او پیشی نگرفت.”(54)

حسین (علیه السّلام) در تمامی مواضع سیاسی و در مهم‌ترین آن‌ها، ماجرای جنگ امام حسن (علیه السّلام) با معاویه و توقّف آن، پشتیبان و مطیع امر امام خویش بود. در این واقعه حسین بن علی (علیهما السّلام) به عنوان یکی از شخصیّت‌های جهان اسلام، علی رغم این که اکثریّت قریب به اتّفاق مسلمانان، امام حسن (علیه السّلام) را تنها گذاشتند(55)، کاملاً مدافع متارکه‌ی جنگ بود و سرسختانه از موضع و تصمیمات برادر حمایت می‌کرد؛ چرا که او نیز حفظ اسلام را در این کار می‌دید. (56)

پس از این جریان، حسین (علیه السّلام) به همراه برادر از شهر کوفه به مدینه، زادگاه خود، بازگشت و در کنار مرقد رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به وظیفه‌ی تربیت، ارشاد مردم و تبیین و تفسیر احکام الاهی پرداخت.(57) امّا دیر زمانی نگذشت که امام حسن (علیه السّلام) با حیله‌ی معاویه مسموم شد و به شهادت رسید(58) و حسین (علیه السّلام) جانشین برادر و امام مسلمین گردید.(59)

بدین ترتیب دوران امامت حضرت که شامل فراز و نشیب‌های بسیاری بود آغاز گردید. خطرات جدّی جامعه‌ی اسلامی را تهدید می‌کرد و ….

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *