رمز گشایی از یک راز

باسمه تعالی

آخرین روزهاى زندگانى پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از فصول بسیار حساس و دقیق تاریخ اسلام است. اسلام و مسلمانان در آن روزها، ساعات دردناکى را مى‏گذراندند. مخالفت علنى برخى از صحابه و سرپیچى آنان از شرکت در سپاه اسامه، حاکى از یک سلسله فعالیت‏هاى پنهانی و تصمیماتی جدى بود.

در این حال، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) با تبى شدید، وارد مسجد شد و در کنار منبر ایستاد و با صداى بلند، به طورى که صداى وى از بیرون مسجد شنیده مى‏شد، رو به مردم کرد و گفت: «اى مردم! آتش [فتنه‏] بر افروخته شده و فتنه مانند پاره‏هاى شب تاریک، روى آورده و شما هیچ نوع دست‏آویزى بر ضد من ندارید؛ من حلال ننمودم مگر آن‏چه را که قرآن حلال کرده و تحریم ننمودم، مگر آن‏چه را که قرآن تحریم کرده است.»[1]

این جمله، حاکى از نگرانى شدید آن حضرت از آینده و سرنوشت اسلام پس از درگذشت وى بود. براستی مقصود از آتشى که “شعله ور” شده، کدام آتش است؟ آیا جز آتش فتنه و دو دستگى است که در کمین مسلمانان قرار گرفته بود و پس از درگذشت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) شعله‏ور گردید و زبانه کشید و هنوز که هنوز است، شعله‏هاى آن خاموش نگشته است؟

آنگونه که گروهى از محدثان و مورخان سنى و شیعه نقل کرده و از نظر فن حدیث‏شناسى، آنرا در زمره روایات معتبر و صحیح دانسته اند، در همین ایام، روزى که سران صحابه براى عیادت آمده بودند، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) کمى سر به زیر افکند و مقدارى فکر کرد؛ سپس رو به آنان کرد و فرمود: «کاغذ و دواتى براى من بیاورید تا براى شما چیزى بنویسم که پس از آن گمراه نشوید.» [2]و[3]در این لحظه، خلیفه دوم سکوت مجلس را شکست و گفت: “بیمارى بر پیامبر غلبه کرده، قرآن پیش شما است، کتاب آسمانى، ما را کافى است.”[4]

در این هنگام میان حاضرین درباره نظر خلیفه گفتگو شد؛ گروهى با وى مخالفت کرده، گفتند حتما باید دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) اجرا گردد؛ بروید قلم و کاغذى بیاورید تا آن‏چه مورد نظر اوست، نوشته شود. اما برخى جانب خلیفه را گرفتند و از آوردن قلم و دوات جلوگیرى کردند. لذا رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از اختلاف و سخنان جسارت‏آمیز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخیزید و خانه را ترک کنید …»

ابن عباس -دانشمند معروف اسلام- در حالى که دانه‏هاى اشک بسان مروارید بر روى گونه‏اش مى‏غلتید، مى‏گفت: “روز پنجشنبه چه روز دردناکى بود؟ هنگامى که پیامبر فرمود: براى من کاغذ و دواتى بیاورید …”[5] سپس مى‏گوید: “بزرگ‏ترین مصیبت براى اسلام، این بود که اختلاف و مجادله گروهى از صحابه، مانع از آن شد که پیامبر نامه مورد نظر خود را بنویسد.”[6]

اکنون که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) موفق به املاى چنین نامه‏اى نشد، آیا مى‏توان از روى قراین قطعى حدس زد که منظور آن حضرت از این نامه چه بود؟

پاسخ این سؤال روشن است، اگر خوب بیاندیشیم، آن حضرت درباره نامه‏اى که مى‏خواست بنویسد، چنین فرمود: این نامه را براى آن مى‏نویسم که پس از من گمراه نشوید. از سوی دیگر در حدیث «ثقلین»[7] عین همین جمله را فرموده و علت پیروى از کتاب و اهل بیت خود را این دانسته که پیروى از این دو، سبب مى‏شود که هیچ‏گاه گمراه نشوید.[8]

آیا با ملاحظه کلمات این دو حدیث و تشابهى که میان آن‏ها حکم فرماست، نمى‏توان حدس قطعى زد که هدف رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) از خواستن قلم و کاغذ، نوشتن مضمون حدیث ثقلین و یا قدرى هم بالاتر از آنچه حدیث ثقلین آن را مى‏رساند؛ بوده است یعنی همان، تحکیم ولایت و وصایت وصى بلافصل؟

از این رو، هنگامى که برخى به عنوان جبران بدرفتارى، به آن حضرت عرض کردند آیا مى‏خواهید که قلم و کاغذ بیاوریم، چهره او برافروخت و سخت برآشفت و فرمود:«پس از آن همه گفت و گوها مى‏خواهید قلم و کاغذ بیاورید؟ همین اندازه توصیه مى‏کنم که با عترت من به نیکى رفتار کنید.» این را گفت سپس چهره از حضار برتافت و آنان نیز جز على(علیه السلام) و عباس و فضل، همگى برخاستند و متفرق شدند.[9]

از سوی دیگر، مخالفت علنى برخى از صحابه، اگرچه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) را از نوشتن نامه منصرف ساخت، ولى مقصود خود را در حالى که رنج و درد بیمارى سخت او را مى‏فشرد، از طریقی دیگر ابلاغ کرد. ابن حجر عسقلانى(از علمای بزرگ اهل سنت)، مى‏گوید: “پیامبر در یکى از روزهاى بیمارى خود در حالى که اطراف بستر او را یاران احاطه کرده بودند، رو به آن‏ها نمود و فرمود: «مردم! اجل من فرا رسیده و به همین زودى از میان شما مى‏روم. آگاه باشید، در میان شما کتاب خدا و عترت و اهل بیت خود را ترک مى‏گویم.» سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: «على با قرآن است، و قرآن با على همراه است، هرگز میان این دو، تا روز رستاخیز جدایى نیست.»[10]

آری، رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، پیش از بیمارى خویش، در مواقع مختلفى حدیث ثقلین را به الفاظ گوناگون بیان نموده و توجه مردم را به اهمیت قرآن کریم و عترت جلب کرده بود، ولى از این‏که در بستر بیمارى بار دیگر به همبستگى کتاب و عترت توجه فرمود و در حضور همان افرادى که با نوشتن نامه وى مخالفت ورزیده بودند، اهمیت این دو را یادآور گردید؛ مى‏توان حدس زد که هدف از این تکرارها، جبران نامه‏اى بود که آن حضرت موفق به نوشتن آن نگردید …

براستی که رسول مهربانی حتی در آخرین لحظات حیات نیز به آینده امت اسلامی می‌نگریست و دغدغه هدایت امت خویش را در سر داشت …

(برگرفته از کتاب “فروغ ابدیت”، تألیف: “آیت الله جعفر سبحانی”)

 


پاورقی ها:

[1] (‏سیره ابن هشام، جلد 2، صفحه 654 – طبقات الکبرى، جلد 2، صفحه 216)

[2]ایتونى بداوة و صحیفة أکتب لکم کتابا لا تضلّون بعده.”

[3] ناگفته پیدا است منظور این بود که نامه را املا کند و یکى از دبیران آن حضرت بنویسد، و گر نه پیامبر اسلام تا آخرین لحظه زندگى قلم بدست نگرفته و خطى ننوشته بود.

[4] به طور مسلم چنین جمله زشت و زننده‏اى از هر شخصیتى سر بزند، هرگز قابل عفو و بخشش نیست، زیرا پیامبر به تصریح قرآن از هر نوع اشتباه و خطا مصون بوده و جز از طریق وحى سخنى نمى‏گوید. لذا برخى از بزرگان اهل سنت هنگامى که مى‏خواهند متن عبارت خلیفه را نقل کنند، براى حفظ مقام او از تصریح به نام وى خوددارى کرده‏ اند (نظیر: صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 14 – مسند احمد، جلد 1، صفحه 355) اما گروهى دیگر نیز در ظاهر براى مخالفت خلیفه عذرهایی را تراشیده‏اند. (کنز العمال، جلد 3، صفحه 138 و طبقات الکبرى، جلد 2، صفحه 244)

[5] مسند احمد، ج 1، ص 355

[6] صحیح بخارى، جلد 1، صفحه 22، و جلد 2، صفحه 14- صحیح مسلم، جلد 2، صفحه 14- مسند احمد، جلد 1، صفحه 325- طبقات الکبرى، جلد 2، صفحه 244

[7] حدیث ثقلین، از روایات مورد اتفاق جامعه محدثان از اهل تسنن و شیعه مى‏باشد. این حدیث به بیش از شصت طریق از صحابه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل گردیده است. به عنوان نمونه، ابن حجر عسقلانى (از علمای بزرگ اهل سنت)، مى‏نویسد: “پیامبر توجه مردم را به همبستگى کتاب و عترت در موارد مختلفى در روز عرفه، روز غدیر، پس از بازگشت از طائف و حتى در بستر بیمارى جلب نموده است‏.” (صواعق المحرقة، صفحه 136)

[8] من در میان شما، دو چیز گرانبها مى‏گذارم، تا از آن دو پیروى مى‏کنید هرگز گمراه نمى‏شوید. این دو چیز گرانبها عبارتند از: کتاب خدا (قرآن) و عترت و اهل بیت من.»

[9] بحار الانوار، ج 22، ص 469، به نقل از: ارشاد و اعلام الورى‏

[10] الصواعق المحرقة، باب 9 از صفحه 57 – کشف الغمة، صفحه 43

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *