امام صادق (علیه السلام) از پدرش، امام محمدباقر (علیه السلام) نقل کرد که آن حضرت فرمود: روزی بر جابر بن عبدالله انصاری وارد شدم و بر او سلام کردم. جابر جواب سلام مرا داد و پس از آن پرسید: تو کیستی؟ در آن هنگام وی نابینا بود. گفتم: محمد بن علی بن حسین (علیه السلام) هستم. گفت: ای پسر خیر البشر! نزدیکتر بیا. من نزدیک او رفتم. مرا در آغوش گرفت و دستهایم را بوسید و افتاد که پاهایم را نیز ببوسد. من خود را دور کردم و مانع شدم. آنگاه به من گفت: رسول خدا، محمد مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) به تو سلام رسانید. گفتم: وَ علی رَسُولِ اللّهِ السَّلامُ وَ رَحْمةُ اللّهِ وَبَرَکاتُهُ.
سپس پرسیدم: قضیه چیست ای جابر؟ جابر گفت: من روزی با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بودم که آن حضرت به من فرمود: ای جابر! شاید آن قدر زنده بمانی تا ملاقات کنی مردی از فرزندان مرا که نامش محمد بن علی بن حسین (علیه السلام) است و خداوند متعال نور و حکمت را به وی عطا فرموده است. پس از جانب من به او سلام رسان.
جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام انصاری، صحابی جلیل القدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و از اصحاب بدر بود. وی در بسیاری از غزوات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و جنگهای امیرالمؤمنین (علیه السلام) حضور داشت و همواره پیرو مقام رسالت و امامت بود. از دوستی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آن حضرت فروگذار نکرده و پیوسته مردم را به محبت امیرالمؤمنین (علیه السلام) و اولاد گرام آن حضرت تحریص و تشویق میکرد. او همچنین نخستین زائر قبر امام حسین (علیه السلام) در کربلا است. در آخر عمر، چشمانش نابینا شده و در سن نود سالگی (به سال 78 هجری) وفات یافت. و روایت شده است که وی در مسجد رسول خدا مینشست و میگفت: «یا باقِرَ یا باقِرَ الْعِلْمِ.» مردم مدینه میگفتند: او هذیان میگوید. جابر میگفت: به خدا سوگند، من بیهوده و پریشان سخن نمیگویم. من از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم که به من فرمود: ای جابر! تو زنده میمانی تا ببینی مردی از اهل بیت مرا که نام او نام من و رخسار او رخسار من باشد، بشکافد علم را شکافتنی، هرگاه وی را دیدی، سلام مرا به او برسان. و این فرمایش رسول خدا است که مرا واداشت این سخن را بگویم.
« برگرفته از کتاب “خاندان عصمت (علیهم السلام)”، تالیف سید تقی واردی »