« توطئه خلیفه »

« توطئه خلیفه »

همانند دزدها، از چراغ و روشنایی روز می‌ترسید. معلوم بود که از وجود پر برکت امام کاظم (علیه السلام) که همانند آفتاب در میان مردم، درخشندگی و جلوه دارد، بسیار هراسناک است. از این رو، او تصمیم به بازداشت امام کاظم (علیه السلام) گرفت…

قدرتمندترین خلیفه وقت عباسی، یعنی هارون الرشید، برای رسیدن به هدف شومش و همچنین عوام فریبی مردم به بهانه ی شروع حج، وارد مدینه شد.

مردم اطراف مدینه به استقبال او آمدند.

در آن هنگام، امام کاظم )علیه السلام( در مسجد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مشغول عبادت بود.

هارون پس از وارد شدن به مسجد النبی، ابتدا به زیارت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و وارد روضه ی مطهره شد. او اولین مرحله نقشه اش را این گونه آغاز کرد: در مقابل ضریح مطهر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ایستاد و با صدای بلند گفت:‌ ای رسول خدا، من قبل از آن که تصمیم ام را نهایی کنم، از شما عذر می‌خواهم… من تصمیم گرفته ام موسی بن جعفر را (که فرزند شماست) زندانی کنم. او می‌خواهد در میان مردم تفرقه ایجاد کند و خونریزی به وجود آورد. من ناچارم برای حفظ امنیت مردم او را به زندان بیافکنم.

او جملاتش را طوری بلند گفت که افراد دیگری که در مسجد بودند، صدای او را بشنوند. رعب و وحشت مردم از خلیفه عباسی، آن‌ها را وادار به سکوت کرد. به همین خاطر وقتی از طرف مردمی که داخل مسجد بودند، عکس العملی ندید، فهمید که شرایط برای دستگیری امام کاظم (علیه السلام) فراهم است.

این طور بود که هارون جرأت کرد و دومین مرحله از نقشه خود را به اجرا گذاشت و از رعب و وحشت حاکم در میان مردم، کمال استفاده را کرد و دستور دستگیری امام (علیه السلام) را صادر داد. با دستور او ملازمین هارون الرشید، امام (علیه السلام) را که در حال خواندن نماز بود، با بی احترامی تمام دستگیر کردند. این بی حرمتی ماموران، به فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تا حدی بود که حتی به ایشان اجازه تمام کردن فریضه الهی را ندادند و ایشان را در همان حال به بیرون از مسجد هدایت کردند.

هارون که همچنان از طرفداران امام موسی بن جعفر (علیه السلام) بیم و ترس داشت، مرحله بعدی توطئه خود را عملی کرد. لذا برای آن که کسی متوجه مکان حبس امام نشود و همچنین برای گمراه کردن مردم، دستور داد تا دو هودج[1].آماده کنند. امام (علیه السلام) را در یکی از آن‌ها سوار کردند. یک هودج به سمت بغداد و دیگری که امام (علیه السلام) در آن بود، به سمت بصره حرکت کرد.

هدف نهایی هارون این بود که مردم دیگر نتوانند از وجود امامشان بهره مند شوند و از وجود پر برکت ایشان، تاریکی ها و ظلمت ها را روشن کنند. از همین رو، هارون الرشید که در آن زمان حیطه حکومتش بسیار گسترده بود و قسمت عمده جهان را در بر می‌گرفت،حتی از بودن امام کاظم (علیه السلام) در بین مردم نیز هراسناک بود. از این رو امام (علیه السلام) را در شهر بصره به زندان افکند.

موسی بن جعفر (علیهما السلام) حدود یک سال در آن جا زندانی بود. پس از آن، امام (علیه السلام) را از بصره به زندان فضل بن ربیع[2] در بغداد منتقل کردند. مدتی را ایشان در زندان بغداد بود. تا این که به خلیفه پیام رساندند که فضل بن ربیع، امام را در آسایش قرار داده و ایشان در زندان فضل از عذاب و ناراحتی به دور است. لذا امام کاظم(علیه السلام) را از او تحویل گرفتند و به فضل بن یحیی سپردند. مدتی را نیز امام (علیه السلام) در زندان او بود.

این جابجایی امام کاظم (علیه السلام) از یک زندان به زندان دیگر، سال‌های متمادی به طول انجامید. سرانجام ترس هارون از وجود آن حضرت، او را به جایی رساند که تصمیم گرفت هدف نهایی خود را عملی سازد. هارون ایشان را به زندان سندی بن شاهک یهودی مذهب که رئیس گماشتگان حکومت در بغداد بود و هیچ بویی از انصاف و انسانیت نبرده بود، سپرد. در این زندان، امام کاظم (علیه السلام) در بدترین شرایط قرار گرفت. سندی بن شاهک، امام (علیه السلام) را در حالی که در غل و زنجیر قرار داده بود، بسیار آزار و شکنجه می‌داد.

در نهایت، هارون پس از اذیت‌های فراوان، دستور داد تا مرحله آخر برنامه اش را به اجرا گذارند و بدین سان، مردم را از وجود پربرکت امام (علیه السلام) محروم سازند. لذا او به سندی دستور داد تا آن حضرت را مسموم کند.

سرانجام امام کاظم (علیه السلام) در تاریکی سیاه چاله ی زندان، با تحمل رنج و اندوه بسیار و شکنجه‌های فراوان، توسط یکی از بی رحم ترین افراد زمانه، در اثر زهری که به ایشان خوراند، از این دنیا به سوی پروردگار خویش رحلت نمود.

 «برگرفته از کتاب “عطر گل محمدی”، تالیف “آیت الله سید محمد ضیاء آبادی” (همراه با تلخیص و اضافات)»


پاورقی:

[1] هودج، جایگاهی بود که افراد در آن قرار می‌گرفتند و از خارج، داخل آن مشخص نبود

[2] یکی از وزیران هارون الرشید