باسمه تعالی
چون مأمون[1]تصمیم گرفت، دخترش امالفضل را به همسری ابو جعفر محمد بن علی (علیه السلام) در آورد، بنیعباس از این تصمیم آگاه شدند، پس بر او تندی کردند و این تصمیم او را زشت شمردند و ترسیدند که عاقبت کار با جواد (علیه اسلام) به جایی رسد که با امام رضا (علیه اسلام) رسید. پس در این باره بسیار اندیشه و مشورت کردند. پس خویشان مأمون نزد او رفته، گفتند: … ما بیم آن داریم که تو با این کار حکومتی را که خداوند به ما سپرده، از اختیار ما بیرون کنی و جامه عزتی که خدا ما را پوشانده، از تن ما برون آوری. تو نیک میدانی میان ما و آل علی از دیر باز تا کنون چه ماجراهایی بوده است و میدانی که خلفای راشدین پیش از تو نیز آنان را همواره تبعید میکردند، یا بدانها اعتنایی نشان نمیدادند …
پس مأمون بدیشان پاسخ داد: اما آنچه میان شما و آل ابوطالب گذشت، شما خود سبب آن همه ماجرا بودید. و اگر به آنان انصاف میدادید، ایشان سزاوارتر از شما بودند….
سپس آن جماعت گفتند: … آیا دختر و نور چشمت را به همسری کودکی میدهی که در دین خدا بینا و فهیم نشده است و حلال را از حرام و واجب را از مستحب نمیتواند بازشناسد… به او فرصت ده تا ادب بیاموزد و قرآن بخواند و در دین تفقه کند و حلال را از حرام بازشناسد …
مأمون در پاسخ گفت: وای بر شما! من از شما نسبت به این جوان داناترم. او در دین فقیهتر از شماست و از شما نسبت به خدا و رسول او و سنت و احکامش داناتر است و از شما به قرآن خواناتر است و به محکم متشابه و ناسخ و منسوخ[2]و ظاهر و باطن و خاص و عام و تنزیل و تاویلش آگاهتر است.
« برگرفته از کتاب سیره معصومان، نوشته سید محسن امین (با اندکی تغییر) »
پاورقی ها:
[1] مأمون خلیفه عباسی است. او امام رضا (علیه اسلام) را مظلومانه به شهادت رساند. این ماجرا مؤید آنست که با وجود شناختی که او از فضائل و برتریهای ائمه اطهار (علیهم السلام) داشت، رویه پدران خویش در ظلم و ستم به این بزرگواران و پایمال نمودن حق آنان را به نحوی مرموزانه و پنهان ادامه داد، تا جایی که جهت رعایت ملاحظات سیاسی و تحت کنترل درآوردن پیشوای شیعیان، دختر خود را به همسری ایشان درآورد
[2] این اصطلاحات مربوط به علوم قرآنی هستند