زندگی اهل بیت(علیهم السلام) اسوه حیات طیبه و برتر است و زندگی یکایک ایشان الگوی كاملی است؛ گرچه آگاهی ما از ابعاد وجودی و اقدامات آنان محدود و ناقص است و هر شخص از زاویهای محدود به سیمای آنان نظاره میكند و بر اساس نیازهای جامعه در هر عصر، یكی از ویژگیهای آنان بیشتر میدرخشد.
این دیدگاه كه مجموعه معصومین (علیهم السلام) مقتدای كامل بشریت هستند، ولی هر كدام فقط در میدانی مشخص، اسوهای شایسته و نیكویند، نه اسوهای جامع و تمام عیار، اندیشهای ناتمام است. نتیجه مستقیم این نوع نگرش این است که برای مثال امام حسین (علیه السلام) فقط اسوه جهاد و مبارزه است و امام حسن (علیه السلام) فقط اسوه حلم، نرمش و بردباری! و امام صادق (علیه السلام) فقط اسوه دانشوری و امام هشتم (علیه السلام) الگوی رضا به رضای الهی هستند.
شیعه حقیقی، این تحلیل و تفكر را نادرست میداند؛ چرا که معتقد است همه ائمه (علیهم السلام) به اذن الهی در تمام ابعاد زندگی، برترین انسان روزگار خویش بودهاند و علم و عصمت آنان، ضامن نقش هدایتگری در كل آفاق گیتی، در تمام اعصار و در جمیع ابعاد زندگی انسان است. از باب نمونه تنها امام حسین (علیه السلام) نماد عزتمندی و عزتگرایی و عزتگستری نبوده و نیست؛ بلکه سبط اكبر پیامبر (صلوات الله علیه)، یعنی امام حسن (علیه السلام)، هم نمونه کامل عزت و سرافرازی است. به عبارت دیگر اگر امام مجتبی (علیه السلام) در شرایط سیدالشهداء (علیه السلام) قرار میگرفت همان کاری را انجام میداد که ایشان انجام داد و یا بالعکس. لذا پیشاپیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در گفتار ظریفی به این موضوع اشاره و معیار امامت را از اندیشههای سطحی فراتر ترسیم کرده است: “این دو فرزندم [امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)] امامند؛ چه قیام نمایند و چه صلح اختیار کنند.[1]
به عنوان نمونه شاید مسأله صلح امام مجتبی (علیه السلام) جلوه بارزتری در زندگی ایشان باشد که توجه افراد را بیشتر به سمت خود جلب مینماید و این همان شرایط خاص عصر زندگی هر امام میباشد که پیش از هر چیز باید زمینهها و دلایل ایجاد آن مورد بررسی قرار گیرد.
شرایطی كه به كنارهگیری امام مجتبی (علیه السلام) و صلح تحمیلی بر آن بزرگوار انجامید، از تلخترین حوادث تاریخ اسلام است. صلح با معاویه[2]، درد بزرگی بود كه فرزند حضرت زهرا (علیها السلام) برای پاسداری از دین خدا و حفظ خون مسلمانان متحمل گردید و محرومیت جامعه اسلامی از حكومت الهی و آزادیبخش و عزت آفرین اهل بیت (علیهم السلام) را در پی داشت.
این محرومیت به هیچ وجه مولود ناآگاهی، ضعف روحی، سستی و راحتطلبی و عدم مدیریت و رهبری امام مجتبی (علیه السلام) نبود؛ بلكه عوامل این “درد جانكاه تاریخی” را باید در اوضاع فكری، فرهنگی، اخلاقی و اعتقادی مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامی از یك سو و در تلاشهای نظامی، اقتصادی و دسیسههای تبلیغاتی معاویه جستجو كرد. باید توجه داشت كه تنها “رهبری صالح و شایسته” برای دستیابی به استقلال و آزادی و اجرای قوانین الهی كافی نیست، بلکه یارانی بیدار و فداكار و متحد و ملتی كه از نظر روحی و عقیدتی، آخرت را بر دنیا و ارزشها را بر رفاه، ترجیح دهند نیز شرطی لازم است. هجوم فرهنگی در عصر معاویهای که تنها چندی قبل از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و بر حسب ظاهر اسلام آورده بود[3]، سبب شد تا برخی از یاران امام و سران قبایل، با اندیشه دنیا طلبانه و در آرزوی رفاه و زندگی بهتر، به معاویه بپیوندند. برخی مدال گرفتند و برخی مقام و برخی زن و عدهای دیگر نیز به انواع مطامع دنیوی دیگر مشغول شدند.
آری این چنین بود که فساد فرهنگی، اخلاقی و دنیازدگی خواص و جهل و غفلت عامه مردم از یک طرف و سیاست مزورانه و پلید معاویه از طرفی دیگر، به بزرگترین مشكلات فرا روی امام مجتبی (علیه السلام) تبدیل گردید و مجموعه این مشکلات باعث شد تا صفت صبر و حلم و شکیبایی در کنار مظلومیت، در گستره زندگی امام مجتبی (علیه السلام) تجلی بارزتری پیدا کند.
«برگرفته از کتاب: “از مجتبی (علیه السلام)بیاموزیم”، تالیف: “حجت الاسلام محمود مهدیپور” (همراه با اضافات و تلخیص)»
برچسب خورده:اذن الهی_امام حسن مجتبی_پاسداری از دین خدا_تجلی صبر و مظلومیت_جهل و غفلت عامه_حفظ خون مسلمانان_سیاست امام حسن مجتبی ع_صلح تحمیلی
پاورقیها:
[1] (کفایة الأثر، صفحه 38؛ ارشاد، جلد 2، صفحه 30؛ مناقب، جلد 3، صفحه 367 و… با اندکی اختلاف در نقل)
[2] پس از شهادت امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) در کوفه، معاویه بر علیه جانشین صالح او، یعنی امام حسن (علیه السلام) شورش کرد و لشکری را برای جنگ با ایشان به کوفه گسیل کرد. پس از مدتی به دلایلی که به اجمال در متن بالا اشاره شد، امام حسن (علیه السلام) پیشنهاد معاویه را پذیرفت و با نگارش عهدنامه و قراردادن شروطی ناگزیر به ترک مخاصمه با معاویه گردید. بدینسان امام (علیه السلام) تا پایان عمر در مدینه زندگی فرمود. این واقعه در سال 41 هجری قمری رخ داد
[3] ماجرای اسلام آوردن ظاهری ابوسفیان و معاویه به ایام فتح مکه (سال هشتم هجری) باز میگردد