این گونه یتیم شدیم …

باسمه تعالی

همان گونه که نشسته بودم، خواب چشمانم را ربود، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیدم، پس گفتم ای رسول خدا، از امّت تو چه تلخی‌ها دیدم و از لجبازی و دشمنی آنها چه کشیدم. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نفرینشان کن.[1]

حال علی می‌خواهد نفرین کند، یعنی چه خواهد گفت؟ در مقابل این همه بدی چگونه تلافی می‌کند؟ دست به دعا برداشت که: “خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جای من، بدتر از من را بر آنها مسلّط گرداند.”[2][3] یعنی خدایا، دیگر علی را پیش خودت ببر …

در ماه رمضان آن سال، پیوسته از شهادت خود خبر می‌داد.[4] صحابه آن حضرت می‌گفتند: “او با سخنانش خبر از مرگ خود می‌دهد، ولی ما آن را درک نمی‌کنیم.”[5] به همین جهت، آن حضرت در روزهای آخر عمر خویش، هر شب به منزل یکی از فرزندان خود می‌رفت و افطار مهمان آنان بود، اما بیش از سه لقمه، غذا تناول نمی‌کرد. یکی از فرزندانش سبب کم خوردن او را پرسید. امام (علیه السلام) فرمود: “امر خدا می‌آید و من می‌خواهم شکمم تهی باشد. یک شب یا دو شب بیشتر نمانده است.”[6]

در شب شهادت، افطار را میهمان دخترش ام کلثوم بود. در هنگام افطار سه لقمه غذا خورد و سپس به عبادت پرداخت. گاهی به آسمان نگاه می‌کرد وحرکات ستارگان را در نظر می‌گرفت. در آن شب می‌فرمود: “به خدا قسم، نه من دروغ می‌گویم و نه آن کسی که به من خبر داده دروغ گفته است، این است شبی که مرا وعده شهادت داده‌اند.”[7]

این وعده را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به او داده بود. علی (علیه السلام) خود نقل می‌کند که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در پایان خطبه‌ای که در فضیلت و احترام ماه رمضان بیان فرمود، گریه کرد. گفتم: چرا گریه می‌کنید؟

فرمود: “برای سرنوشتی که در این ماه برای تو پیش می‌آید؛ گویا می‌بینم که تو مشغول نماز هستی و شقیترین مردم جهان، که همتای کشنده ناقه ثمود است، قیام می‌کند و ضربتی بر فرق تو فرود می‌آورد و محاسنت را با خون رنگین می‌سازد.”[8]

بالاخره آن شب هولناک به پایان رسید و علی (علیه السلام) در تاریکی سحر برای ادای نماز صبح به سوی مسجد حرکت کرد. امام (علیه السلام) وارد مسجد شد و به نماز ایستاد و تکبیر گفت و پس از قرائت به سجده رفت.[9] در این هنگام، ابن ملجم با شمشیر زهر آلود ضربتی بر سر مبارک علی (علیه السلام) وارد آورد. از قضا این ضربت بر محلی اصابت کرد که سابقا در جنگ خندق، شمشیر عمرو بن عبد ود بر آن وارد شده بود[10] و فرق مبارک آن حضرت را تا پیشانی شکافت.

آری! علی در سجده بود که پرواز گلگونش آغاز شد. خون از سر أمیرالمؤمنین (علیه السلام) در محراب جاری شد و محاسن شریفش را رنگین کرد. در این حال آن حضرت فرمود: “به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم”. سپس این آیه را تلاوت فرمود: “از این (زمین) شما را آفریده‌ایم و در آن شما را باز می‌گردانیم و بار دیگر (در قیامت) شما را از آن بیرون می‌آوریم‌.”[11]

مردم ابن ملجم را گرفتند و زندانی کردند. حسنین (علیهما السلام) به اتفاق بنی هاشم، امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در گلیمی گذاشتند و به خانه بردند … قدری شیر برای آن حضرت آوردند. کمی از آن شیر را نوشید و فرمود به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.

هنگامی که امام (علیه السلام) ضربت خورد، پزشکان کوفه به بالین وی گرد آمدند. ماهرترین آنها پس از معاینه گفت: یا علی وصیتهای خود را بکن، زیرا این ضربت به مغز رسیده و دیگر معالجه مؤثر نیست. در این هنگام آن حضرت کاغذ و دواتی خواست و وصیت خود را خطاب به دو فرزندش حسن وحسین (علیهما السلام) نوشت.[12]

امام در پایان این وصیت از هوش رفت و چون مجدداً چشمان خود را باز کرد، فرمود: “ای حسن! با تو سخنی چند دارم. امشب، شب آخر عمر من است. چون درگذشتم با دست خود مرا غسل بده و کفن کن و خود شخصاً مباشر اعمال کفن و دفن من باش و بر جنازه من نماز بخوان و در تاریکی شب، جنازه مرا دور از شهر کوفه مخفیانه به خاک بسپار تا کسی از آن با خبر نشود.”

امیرالمؤمنین (علیه السلام) پس از ضربت ابن ملجم، 2 روز بیشتر زنده نبود و سرانجام در شب جمعه، شب بیست ویکم ماه رمضان سال 40 هجری، در سن 63 سالگی بدرود حیات گفت. مردان و زنان عزادار فوج‌ فوج به منزل آن‌ حضرت می‌رفتند. غوغای عظیمی بر پا شد و کوفه به لرزه‌ در آمد. این روز همچون روز رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود …

امام حسن، امیرالمؤمنین (علیهما السلام) را با دست خود غسل داد و بر او نماز خواند و آن حضرت در کوفه در جایی بنام “غَری” (نجف اشرف فعلی) دفن شد. محل آرامگاه آن حضرت، تا دوران امام رضا (علیه السلام) از دیده ها نهان بود؛[13] زیرا بیم آن می‌رفت که خوارج و بنی امیه مرقد مطهر آن‌ حضرت را مورد تهاجم‌ خویش قرار دهند.

بدین طریق شعله‌های پر فروغ حیات انسان والایی که در کعبه زاده شد و در مسجد به شهادت رسید، خاموش شد؛ انسانی که پس از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جهان برای او همتایی ندیده و نخواهد دید …

« برگرفته از کتاب “فروغ ولایت”، تألیف: آیت الله جعفر سبحانی (با اندکی اضافات)»

برچسب خورده:این گونه یتیم شدیم_تشییع و تدفین امیرالمومنین (ع)_شرح واقعه شهادت امیرالمومنین (ع)


پاورقی‌ها:

[1] اگر چه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، رحمت فراگیر الهی هستند، اما گاه ناسپاسی و طغیانگری گروهی از مردم، به جایی می‌رسد که تمام روزنه‌های رحمت را به روی خود می‌بندند و جایی جز برای عذاب و سلب نعمت باقی نمی‌ماند. در چنین مواردی، نفرین، عین حکمت است. به همین دلیل در تاریخ انبیا می‌خوانیم که با تمام صبر و شکیبایی و لطف و رحمتی که داشتند، گاه راه را منحصر به نفرین می‌دیدند.

[2] در زبان عربی صفت تفضیلی کاربردهای مختلفی دارد. لذا به عنوان مثال تنها برای اینکه خوبتر و خوبترین را معرفی کنیم، از آن استفاده نمی‌کنیم بلکه در زبان عربی به عنوان نمونه گاهی اوقات حتی برای مقایسه یک چیز خوب با یک چیز بد نیز از صفت تفضیلی استفاده می‌شود. (این مورد در قرآن کریم هم مثالهای متعددی دارد. مانند کاربرد کلمه خیر در آیه 15 سوره فرقان) در اینجا نیز مفهوم این جمله، آن نیست که امام (علیه السلام) بد بوده و حضرت شخص بدتری را در نفرین خود، برای حکومت بر مردم تقاضا می‌کند، بلکه‌ در حقیقت آن حضرت از خداوند می‌خواهد تا شخص بدی را بر این مردم پیمان شکن و ناجوانمرد مسلط گرداند.

[3] نهج البلاغه، خطبه 69.

[4] (ارشاد شیخ مفید، جلد 1، صفحه 14-‌ روضة الواعظین، جلد 1، صفحه 135)

[5] ارشاد شیخ مفید، جلد 1، صفحه 14-‌ روضة الواعظین، جلد 1، صفحه 135.

[6] ارشاد شیخ مفید، جلد 1، صفحه 14-‌ روضة الواعظین، جلد 1، صفحه 135

[7] روضة الواعظین، جلد 1، صفحه 136.

[8] عیون اخبار الرضا، جلد 1، صفحه 297.

[9] (أمالی شیخ طوسی، صفحه 365)

[10] کشف الغمة، جلد 1، صفحه 437.

[11] (سوره طه، آیه 55)

[12] این وصیت، گرچه خطاب به حسنین (علیهما السلام) است، ولی در حقیقت برای تمام بشر تا پایان عالم است.

[13] کشف الغمة، جلد 1، صفحه 434.