باسمه تعالی
نمی توانیم بزرگی مصیبت شهادت امیرالمومنین (علیه السلام) را به درستی درک کینم؛ مگر آن که آن حضرت را بهتر و بیشتر بشناسیم. این چنین است که میفهمیم اصلا مصیبت از دست دادن این چنین بزرگمردی را نمیتوان درک کرد.
حقیقتا سخن گفتن از امیر المؤمنین(علیه السلام) کاری دشوار است؛ چرا که در فضائلش آن قدر گفتنی هست که نمیدانی کدام را بگویی! و عجب از کسی که فضایلش را دوستان از ترس و دشمنان از روی کینه و حسد پنهان کردند و با این همه، فضایلش عالم گیر شده است…
آری فضایل چنین کسی پنهان کردنی نیست و دشمن ترین دشمنان او هم به این امر معترف است.
به عنوان نمونه، شیعیان و اهل سنت، هر دو نقل کرده اند که ضِرار بن ضمرة کنانی بر معاویه وارد شد. معاویه به او گفت: علی را برایم وصف نما.
ضرار گفت: مرا از این کار معاف کن.
معاویه در جواب گفت:معافت نمیکنم.
ضرار گفت: “بنابراین چاره ای نیست؛ (پس او را برایت توصیف میکنم.) او فراتر از حد درک مردم و بسیار پرتوان بود. کلامش صحیح و تعیین کننده بود ( حرف آخر را می زد) و به عدالت حکم مینمود؛ علم از جوانب او فوران میکرد و حکمت از نواحی او آشکار بود. از دنیا و رونق آن بی زار و به شب و تاریکی آن مأنوس؛ به خدا سوگند او بسیار اشک ریز و بسیار در تفکر بود، … از لباس – از نظر تعداد – به کم آن و – از نظر کیفیت– به ساده اش بسنده می کرد. – به جای غذای نرم و لذیذ – غذای درشت و غلیظ و بدون خورش را اختیار می نمود.
به خدا سوگند همانند یکی از ما بود؛ هنگامی که پیش او میرفتیم نزدیک ما میشد و هر زمان که از او درخواست میکردیم، جواب ما را میداد و با این که به ما نزدیک بود و مقرب نزد ما بود، از هیبتی که داشت با او سخن نمیگفتیم. اگر تبسم مینمود، همچنین لؤلؤ به رشته کشیده شده بود، اهل دین را تنظیم مینمود و مساکین را دوست میداشت. افراد قوی در امر باطل خود به او طمع نداشتند، و ضعیفان از عدل او مأیوس نبودند.
خدا را شاهد میگیرم که در بعضی حالات، در حالی که شب پرده های تاریکی خود را افکنده و ستارگان خود را غارت نموده بود، او را میدیدم که به سوی محراب خود میرفت؛ در حالی که محاسن خود را گرفته و همچون مار گزیده به خود میپیچد و همچون فردی حزین گریه مینمود؛ گویا الآن میشنوم که میگوید: یا ربنا، یا ربنا…
او به سوی خدا تضرع مینمود، سپس به دنیا میگفت: به من طمع داری، به من مشتاق شده ای؟ هرگز! هرگز! دیگری را مغرور کن و بفریب، هر آینه از تو سه مرتبه دور شدم. (تو را سه طلاقه کردم) که عمر تو بس کوتاه و زمان درنگ تو بس اندک و ارزش و اهمیت تو کم است، آه! آه! از کمی توشه و دوری مسافت و وحشت راه.”
پس اشکهای معاویه بر ریشش جاری شد و نتوانست خود را نگهدارد؛ لذا با آستین خود آنها را خشک مینمود و این در هنگامی بود که مردم به شدت گریه می کردند. سپس معاویه گفت: آری اینچنین بود ابو الحسن …[1]
(برگرفته از کتاب “اولین مظلوم روزگار”، تألیف: آیت الله وحید خراسانی – با اندکی تصرف–)
برچسب خورده: اعتراف دشمن بر فضایل امام علی(ع)_امیر المومنین_او چگونه بود_ روش تعامل با مردم_عظمت امام علی(ع)_مناجات و شب زنده داری امام علی(ع)
پاورقی:
[1] این جریان در منابع معتبر و متعدد شیعه و اهل سنت نقل شده است که به عنوان نمونه میتوان به موارد ذیل اشاره نمود:
منابع اهل سنت: تاریخ مدینة دمشق، جلد 24، صفحه 401- حلیة الاولیاء، جلد 1، صفحه 84- الاستیعاب ابن عبد البر، جلد 3، صفحه 1108 و …
منابع شیعه: خصائص الائمة، صفحه 70- مناقب امیر المؤمنین، جلد 2، صفحه 52- شرح الاخبار، جلد 2، صفحه 391- کنزالفوائد، صفحه 270- کشف الغمه، جلد 1، صفحه 76- العمدة صفحه 16 و …