الگوی سادگی

از عواملى كه در سعادت انسان مؤثر و پشتوانه‌ی تصميم‏‌گيرى نيكوست، سادگى زندگى و دورى انسان از قيد و بندهاى اسارت‌آفرين مادی است. چه بسيارند وسايل و ابزارى كه به ظاهر عامل رونق زندگى به حساب مى‏‌آيند ولى در نهايت فكر و انديشه را براى تهيه و حفظش مشغول مى‏دارند. زرق و برق ‏ها در مواردى بلاى جانند و انسان را به پاسبانى و خدمتكارى خود مى‏‌خوانند.

اصل اين است که ابزار زندگى در اختيار و در خدمت انسان در جهت تعالی روح و اندیشه باشد، نه انسان در خدمت ابزار. اتومبیل یا بقیه لوازم زندگی بايد مايه‌ی راحت و رشد ما باشند و نه ما در خدمت این ابزارهای زندگی.

فاطمه (سلام الله علیها) در طول حیات نورانی خود، به خصوص در زندگی مشترک با على (علیه السلام) اين چنين بود. این خانواده، خود را از بند قيود مادى رهانیده بودند و بنده و برده ابزار زندگى نشدند.

خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها) از نظر ظاهر و از ديد وسايل و ابزار، (حتی با استاندارهای زمان خود) خانه‌ی محرومى است و در آن چند وسيله‌ی ساده به چشم مى‏‌خورد. زیر اندازی از پوست گوسفند، بالشی از ليف خرما، مشک آب، الک، حوله و ظرف[1] كه در حد رفع ضرورت‏‌هاى اساسى تهيه شده‌‏اند.

آنها مى‏‌توانستند براى خود خانه و وسايل اشرافى تهيه كنند ولى تكيه‏‌گاه‏شان را آرمان الهى قرار دادند نه اشرافيت مادى. در اين خانه، زن و شوهر براى وصول به منتهاى اوج رشد خود زندگى کردند در حالیکه حتى لباس‏شان وصله‏‌دار بود[2].خانه از شرايط عادى هم محدودتر بود ولى همت‏‌ها، بلند و انديشه‏‌ها در كمال بود. توقع زن از شوهر محدود و حيا مانع آن می‌شد از همسر چيزى بطلبد. او در پاسخ همسرش علی (علیه السلام) که از او می‌خواست تا چیزی از وی طلب کند، می‌فرمود: “من از خداى خود شرم دارم كه از تو چیزى را در خواست نمایم و تو توان تهیه‌ی آن را نداشته باشى[3]

این چنین است که از پس قرون، این خانه نه به خاطر زرق و برق مادی آن، بلکه به خاطر بلندی ایمان و شرافت ساکنانش هنوز می‌درخشد و فاطمه (سلام الله علیها) الگویی تام و تمام گردیده است…

(برگرفته از کتاب “در مکتب فاطمه”، تألیف: ” دکتر علی قائمی ” (با تلخیص و اضافات))

 

برچسب خورده: آرمان الهى الگوی سادگی_حضرت فاطمه زهرا_حیات نورانی _خانه‌ی فاطمه (سلام الله علیها)_خانواده_ ساده زیستی

 

پاورقی‌ها:

[1] أعیان الشیعة، جلد 2، صفحه287

[2] الدروع الواقیة، صفحه 74

[3] (تفسیر فرات کوفی، صفحه 83)