همه ساکت شده بودند و دیگر صدایی شنیده نمیشد. مردم او را نگاه میکردند. در این لحظه طنین سخن او در فضا پیچید. سخنی کوتاه و قاطع! برخی با تعجب و حیرت به یکدیگر نگاه کردند! گویی انتظار سخن دیگری را داشتند! دیگر منتظر نماندند. به سوی خیمهاش هجوم بردند و هرچه در آن بود را به غارت بردند، حتی زیراندازی که بر روی آن بود را از زیر پایش کشیدند و ردا و پارچهای را هم که بر دوشش بود، ربودند و به یغما بردند. او باقی ماند و خیمهای غارت شده …
برخی در حیرت و افسوس بودند و نمیدانستند که چرا آنها با خلیفه و حاکمی که اندکی پیش، خودشان دستان او را به نشانه بیعت فشردند، این طور رفتار میکنند!؟ برخی دیگر هم به سرعت خود را به خیمه رساندند تا جلوی آنها را بگیرند. اما دیگر دیر شده بود، حسن بن علی با همان حالت از خیمهاش خارج شد و به همراه برخی از یارانش به سمت شهر حرکت نمود.
آنها در حالی که سوار بر اسب بودند، به سمت سایبانی که منتهی به شهر میشد، نزدیک گشتند؛ اما از قبل، فردی خود را در تاریکی همان سایبان، پنهان کرده بود و انگار انتظار ورود آنان را میکشید. هرچه به سایبان نزدیک و نزدیکتر میشدند، اضطراب او هم بیشتر و بیشتر میشد.
حسن بن علی به زیر سایبان رسید. دیگر وقتش بود. خنجر را در دستانش فشرد و در یک لحظه از کمین گاه خود به سوی او حمله کرد. تمام نیروی خود را جمع کرد و با خنجر کوچکی که در دست داشت، ضربه ای شدید را به او وارد ساخت، اما دستش به خطا رفت و به ران حسن بن علی اصابت کرد. شدت ضربه به قدری بود که خنجر به استخوان رسیده بود …
یاران حسن بن علی به سرعت وارد ماجرا شدند و آن مرد را کنار زدند. شدت ضربه، امام را از حال برد و او را با همان حالت به منزلی در شهر مدائن رساندند.(1)
چند ماهی از این ماجرا گذشت تا کم کم حال امام رو به بهبودی نهاد. ایشان به سمت کوفه رهسپار شد.
به مردم خبر دادند که امام به مسجد میآید تا مجدد، دقایقی را در میانشان صحبت کند. مردم جمع شدند. حضرت وارد مسجد شد و بر روی جایگاه نشست. همه در انتظار بودند و میخواستند بدانند که امامشان بعد از گذشت چندین ماه، چه خواهد گفت؟
حسن بن علی بعد از ذکر و ثنای خداوند متعال و نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب به مردم گفت: “… اى اهل عراق! از خدا بپرهیزید و درباره ما اهل بیت چنین مکنید؛ زیرا که ما امیران و میهمانان شما هستیم و ما همان خاندانى هستیم که خداوند فرموده: “همانا خداوند اراده کرده است که تنها از شما خاندان هر گونه پلیدى را بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.“
پس از آن، حضرت پیوسته به سخنان خود ادامه داد، تا این که هر که در مسجد حاضر بود، به گریه افتاد …(2)
حسن بن علی در میان صحبتش با مردم، در بین تمامی آیات قرآن کریم، تنها فرازی از آیه 33 سوره احزاب را قرائت نمود که در بین مسلمین این بخش از آیه، به آیهی تطهیر شهرت دارد. اما هنگامی که به صفحات تاریخ رجوع میکنیم، انگار این تنها باری نیست که امام حسن به این آیه استناد میکند(3) و حتی آن حضرت هم تنها فردی نیست که این آیه را شاهدی بر مقام و جایگاه خویش میداند، مردم مدینه، بارها و بارها شاهد بودند، که نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این آیه را درخصوص خود و عدهای خاص، تفسیر مینمود و از آنان با نام اهل بیت، یاد میکرد.(4) بعد از ایشان نیز، به دفعات متعدد توسط همان افراد، به این آیه استشهاد شد.
همان طور که میدانیم، قرآن کریم بیش از 6000 آیه دارد، و آیهی تطهیر، تنها یکی از این آیات و آن هم فقط بخشی از آن است. واقعاً چرا امام حسن در شرایطی که مردم شدیداً در انتظار سخنش بودند، این آیه را خواند و گفت که با ما اهل بیت چنین نکنید؟ حقیقتا اهل بیت چه کسانی هستند و حسن بن علی چگونه خود را جزو اهل بیت میداند؟ گذشته از همه اینها، آیهی تطهیر چه مزیتی را در خصوص اهل بیت بیان میکند و برای چه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به دفعات مردم را به این آیه توجه میدهد؟
وقتی خوب دقت میکنیم مییابیم که انگار بسیاری از مسلمانان دیگر نیز همانند ما، به راحتی نمیتوانند از کنار این مسائل بگذرند. واقعاً این همه تاکید برای چیست؟ از طرف دیگر، ماییم و این همه مسائل و مشکلاتی که در زندگی با آنها روبروییم، واقعاً توجه به مفاهیم این آیه چه تاثیری در زندگی ما دارد؟
ما نیز در این مقاله به دنبال یافتن پاسخی برای همین چراها هستیم. بدین منظور میتوانیم در کنار یکدیگر به بررسی این آیه بپردازیم.
اگر بخواهیم آیهی تطهیر را به خوبی مورد مطالعه قرار دهیم، شاید بهتر باشد که در دو بخش به بررسی آن بپردازیم. ابتدا لازم است برای روشن شدن معنا ومفهومی کلی از آیه، کلمات آن را به صورت مجزا، مورد دقت قرار دهیم، که این بخش میتواند، معنای آیه را بیش از پیش برای ما روشن سازد. به کمک این بخش میتوانیم، پاسخهای خود را در بخش دوم بیابیم و فرازهای گوناگون آیه را هرچه بهتر درک کنیم.
بخش اول – بررسی اجزای آیه
“انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا“
“همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد.”
“سورهی احزاب قسمتی از آیهی 33 (معروف به آ یهی تطهیر)”
همان طور که میدانیم، قرآن کلمه به کلمهاش، از جانب خداوند نازل شده و به دست ما رسیده است و اگرچه کلامش بشری نیست، ولی برای بشریت است. بنابراین فهم کلماتی که در آن آمده، راهی است برای درک بهتر کلام خداوند، و پرودگارمان از همین طریق، با ما سخن میگوید. پس طبیعی است که اندیشیدن بر روی تک تک کلمات قرآن برای ما انسانها اهمیت ویژهای داشته باشد، چرا که به وسیله فهم بهتر این کلمات و تعالیم کسانی که خداوند خود آنها را به ما معرفی کرده، میتوانیم مقصود پروردگارمان را بهتر و بیشتر درک کنیم.
آیهی تطهیر نیز از این قاعده کلی مستثنی نیست و بررسی کلمات گوناگون آن، بیشتر میتواند به ما در فهمیدن منظور خداوند کمک نماید و مفهوم آیه را بهتر برایمان روشن کند. لذا اگر میخواهیم مفاهیمی از قبیل: حصر و اختصاص آیهی تطهیر، معنای لغوی اهل بیت، رجس و گستره معنائیش، اراده الهی و دوام و پیوستگی آن، مفهوم تطهیر، تأکیدهای مختلف آیه و … را بهتر متوجه شویم، باید کلمات مختلف آیه را دقیقتر مورد بررسی قرار دهیم.
اجزاء و کلمات گوناگون آیه تطهیر
در یک جمع بندی بر اساس اجزاء گوناگون آیه، مشخص میشود که در آیه تطهیر خداوند متعال، ارادهی خویش را در خصوص طهارت و پاکیزگی تنها شامل اهل بیت مینماید و با 3 بار تاکید، معلوم میسازد که هرگونه رجس و پلیدی را فقط از اهل بیت دور گردانیده و آنان را پاک و مطهر نموده است.
بخش دوم – کلیات و مفاهیم آیهی تطهیر
درست است که به صورت مختصر، با مطالعه قسمت مفردات به مفهومی کلی از آیه دست یافتیم، اما هنوز مسائلی در آیه وجود دارد که برایمان به صورت مبهم باقی مانده است و به نظر میرسد به راحتی نمیتوانیم از کنارشان بگذریم. خداوند در این آیه از افرادی سخن به میان میآورد که معلوم نیست چه کسانی هستند و حتی اگر هم پس از تحقیق و جستجو بتوانیم آنها را بشناسیم، جای این سؤال باقی میماند که چرا خداوند از آنان تحت عنوان اهل بیت، نام میبرد؟
الف) آلودگی مادی، پلیدی معنوی
همان طور که دانستیم، اساسی ترین نکتهی این آیه، مربوط به دور شدن رجس یا پلیدی از افرادی به نام اهل بیت است و در واقع خبر اصلی این آیه به همین موضوع اشاره میکند. اما واقعاً این چه آلودگی و رجسی است که از اهل بیت دور میشود و چرا خدا، روی دور ساختن آن تاکید میکند؟ شاید اگر مفهوم دقیقتری از پلیدی را بدانیم، بتوانیم منظور خداوند را بیشتر درک کنیم.
رجس و پلیدی که ما از آن در وجود خود احساس تنفر میکنیم، میتواند در ظاهر چیزی باشد، همانند مکان تجمع زبالههای خانگی، شهری و یا حتی زبالههای صنعتی که ظاهر کثیف و آلودهی آن را به خوبی احساس میکنیم. اما همه چیزهای آلوده هم ظاهری ناخوشایند ندارند و گاهی ممکن است این پلیدی در باطن اشیاء قرار داشته باشد، همانند غذایی که فاسد شده است، این غذا با این که ممکن است ظاهری بسیار خوشمزه و تحریک کننده داشته باشد، ولی در حقیقت، اثری که در بدن ایجاد میکند، خطرناک است، پس این غذا باطنی پلید دارد. بنابراین همهی پلیدی ها تنها در ظاهر خلاصه نمیشود. اما جدای از این یک حقیقت دیگر هم وجود دارد که خود ما هم آن را در وجودمان احساس میکنیم. همهی ما از عمل فردی که دروغ میگوید، دزدی میکند و یا زور میگوید و ستم میکند هرچند او ظاهری آراسته نیز داشته باشد، با تمام وجود تنفر داریم.(21)
اگر به متون اسلامی مراجعه کنیم، موارد مختلفی را مشاهده خواهیم کرد که اسلام آنها را پلیدی میداند و آنها را میتوانیم در همین دو دستهی عمده (پلیدیهای مادی و معنوی) جای دهیم، هرچند که در این بررسی با مفاهیم دقیقتر و کاملتری هم مواجه میگردیم. برخی از پلیدیهایی که اسلام برایمان بر میشمرد را حتی میتوان در ظاهر هم تشخیص داد، و ناپسند بودن آن را کاملا احساس کرد، همانند برخی نجاساتی که اسلام ما را از آنها بر حذر میدارد و یا حتی موارد دیگری که امروزه بررسی پلیدی آنها، با توجه به پیشرفتی که در علم به وجود آمده، برایمان سادهتر شده است.
اما موارد دیگری که اسلام آنها را پلیدی میداند، صورتی باطنی و معنوی دارند؛ این پلیدیها با این که گاهی بد و پلید بودنش برای ما روشن است، اما حقیقت و باطن اغلب آنها، معمولا برایمان معلوم نیست. از این رو خداوند که همه چیز را میداند، حقیقت آن را برای ما مشخص میکند. مثلاً، همهی ما میدانیم اگر فردی مال بچه یتیمی را به ناحق از او بگیرد و یا در آن تصرف کند، عمل ناپسندی را انجام داده است. اما زشتی عمل او به همین مقدار خلاصه نمیشود بلکه بر خلاف تصور بسیاری از افراد، رفتار او اثر بسیار ناگوارتری را به همراه دارد، در واقع این عمل زشتش به روح خود او هم آسیب میرساند. خداوند در همین خصوص میفرماید: “افرادی که اموال یتیمان را به ظلم و ستم میخورند، [در حقیقت،] تنها آتش میخورند.“(22) به خاطر همین اثرات ناگوار است که اسلام ما را از انجام بسیاری از کارها نظیر شرک به خدا، انکار قیامت، تکذیب پیامبران و یا اعمالی چون ظلم، بیعفتی، قماربازی و … نهی کرده است. در حقیقت علت نهی این گونه از اعمال به خاطر پلیدی آنها است و حتی قرآن صراحتاً از برخی از این موارد تحت نام رجس یاد میکند.(23)
با همین نگرش اسلامی میتوان نتیجه گرفت که پلیدیهای معنوی، یا به عقاید و افکار باطل و نادرستی که در ذهن ما وجود دارد باز میگردد و یا به یک سری از رفتارها و اعمال ناشایستی مربوط میشود که بعضی وقتها آنها را انجام میدهیم.(24)
لذا گاهی انسان در عقیده خود شریکی را برای خدا قرار میدهد و یا به فرستادگان او ایمان نمیآورد و … که طبق نگرش قرآن، خود این عقیده نوعی رجس است.(25) چون فکر و باور ما، ریشه و اساس همه کارهای ماست، بنابر این طبیعی است هر آفتی که این ریشه را در بر بگیرد، کل شاخهها را از بین میبرد و تک تک اعمال ما را هدف قرار میدهد. به همین خاطر این افکار باطل و ناصواب، نه تنها خود نوعی آلودگی است، بلکه در میان پلیدیها، بالاترین اهمیت را دارد. اما بعضی وقتها هم انسان به هنگام عمل، به معاصی و گناهانی چون آلوده دامنی، دروغ، تهمت، تکبر و … آلوده میشود که این، نوع دیگری از آلودگیهای معنوی است.(26) پس در حقیقت این دو گروه، سر منشا تمامی پلیدیها و آلودگیهایی است که در باطن انسانها وجود دارد.
بنابر این از آنجایی که آلودگی های معنوی در روح انسان که حقیقت و اصل وجود اوست، تأثیر میگذارد و میتواند همهی بخشهای وجود او را تصرف کند، معلوم میشود واقعاً این نوع از پلیدیها بسیار مهمترند. به احتمال زیاد منظور خداوند در این آیه نیز همین پلیدی های معنوی است. زیرا بزرگترین بندگان خدا همانند انبیا و پیامبران، ممکن است به آلودگی های مادی دچار شوند، و آنها هم باید خود را از آن آلودگیها پاک کنند. اگر به قرآن مراجعه کنیم، متوجه میشویم پیامبران که خود را از لحاظ خلقت مانند ما، بشر، میدانند؛ مثل همه ما، خود را در برابر آلودگیهای مادی پاکیزه میکنند. مثلاً خداوند همان طور که به ما دستور میدهد، هنگامی که لباسمان آلوده شد آن را پاک کنیم، به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز همین دستور را میدهد و میفرماید: “لباست را پاک کن“(27) و یا در جای دیگر به ما و همه مومنان میگوید، زمانی که قصد نماز خواندن داریم، خود را از آلودگیهای مادی پاک کنیم و بعد نماز بخوانیم.(28) اما حتی در این خصوص نیز خداوند متعال، پیامبر و اولیائش را هم از این قاعده کلی مستثنی نمیکند.
لذا میتوان فهمید که منظور خداوند از “رجس” در آیهی تطهیر، تنها پلیدی های معنوی است. پس “رجس” در آیه تطهیر، تمامی اعتقادهای باطل و ناصحیح و همچنین همه اعمال زشت و ناپسندی را در برمی گیرد که انسان با اختیار خویش، میتواند انجام دهد.
بنابر این خداوند این طور میخواهد که پلیدیهای معنوی با تمام مفهوم گستردهاش، از اهل بیت دور شود. و آنان نه در باورهایشان خللی باشد و نه در کردارشان نادرستی و اشتباه راه پیدا کند، اما سؤال عمده اینست که چگونه؟
ب) خواست خداوند؛ اهل بیت و گناه!
اما یک سؤال عمده برای همه ما وجود دارد، مگر میشود که انسان گناه نکند و هیچ اشتباهی را مرتکب نشود؟ اگر خیلی هم آدم خوبی باشد، از روی 99 مانع و خطای پیش رویش میگذرد، اما بالأخره به یک گناه آلوده میشود و یا لااقل ناخواسته اشتباه میکند. نکند آنها مثل ما نیستند و اصلا نه غضبی دارند و نه حتی معنی شهوت را متوجه میشوند. آیا خدا این گونه میخواهد که آنان از اشتباه و لغزش به دور باشند؟ آیا واقعیت همین است؟ پس خدا چطور میخواهد که آنان از هر خطا و اشتباهی پاک و پاکیزه باشند؟ شاید در این خصوص اگر معنی خواست الهی را متوجه شویم، بیشتر بتواند کمکمان کند.
به طور کلی میتوان خواست و ارادهی خداوند در خصوص مخلوقاتش را، به دو صورت بیان کرد. نوع اول این اراده به صورت مجموعهای از دستورالعملهای خاص برای ما انسان ها است که باید به آن عمل کنیم. همانند نماز خواندن، روزه گرفتن، تکبر نداشتن، حسد نورزیدن و … اما در این نوع از اراده الهی، اگرچه خداوند واقعاً میخواهد که ما دستوراتش را انجام دهیم، ولی خود او ارادهی ما را در انجام آنها و محقق شدن خواستهاش، موثر قرار داده است. لذا تا خودمان نخواهیم و با اختیار خود عمل نکنیم، این ارادهی خداوند محقق نمیشود.(29)
اما نوع دیگر اراده و خواست خدا به گونهايست که ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، آنچه خدا میخواهد، اتفاق میافتد. ولی چگونه؟ همه ما میدانیم که تمامی چیزها در دست اوست. وقتی خدا اینگونه اراده کند، با توجه به قدرت بیانتهایش به نحوی در آفرینش و خلقت موجودات اثر میگذارد، که چه آنان بخواهند و چه نخواهند، بلافاصله همانگونه که او میخواهد، اتفاق میافتد . مثلا روز و شب، طلوع و غروب خورشید و … هیچ یک در دست ما نیست و به اراده ما بستگی ندارد، بلکه خدا این طور خواسته که نظام آفرینش و خلقت آنان این گونه باشد.(30)
اگر واقعاً خدا به همین ترتیب بخواهد که اهل بیت از هر گناه و خطایی پاک و پاکیزه باشند، پس یقیناً آنها جور دیگری هستند و خلقت آنان با ما فرق دارد؛ دیگر نه تنها انگیزهای برای گناه ندارند بلکه حتی اصلاً نمیفهمند که شهوت چیست و چگونه انسان را به گناه میکشد، یا چطور انسان وقتی خشمگین شد، دیگر هیچ چیز را نمیبیند. دقیقاً مانند کسی که از وقتی به دنیا آمده، دریچه چشمانش به روی دنیا بسته بوده، چنین شخصی دیگر حتی مفهوم رنگ هم برایش مطرح نیست، چه برسد به توصیف صحنهها و منظرههای مختلف.
بنابر این اگر خواست خداوند این طور باشد، اهل بیت از همان ابتدا که خلق شدند، نمیتوانستند گناه کنند. یعنی خداوند آنها را طوری آفریده که هیچ عامل انگیزشی برای گناه کردن ندارند. پس در همان لحظه خلقت اراده الهی برای پاک بودن آنها محقق شده است، زیرا طوری آفریده شدهاند که اصلاً امکان هیچ گناهی ندارند. لذا این اراده الهی در خصوص آنها در یک لحظه و در همان موقع خلقت یعنی در گذشته به وقوع پیوسته است. بنابر این اگر منظور خدا در این آیه اینگونه باشد، باید از این اراده خود با فعلی ماضی یاد کند که بیانگر کاری است که در گذشته بوقوع پیوسته است. ولی خداوند در این آیه وقتی از اراده خود سخن میگوید، آن را مستمر و دائمی میداند، نه مربوط به گذشته که در یک لحظه محقق شده باشد. حتی از اراده خویش هم با فعل مضارع یاد میکند.(31) در نتیجه اراده خدا در این آیه از این نوع نمیتواند باشد.
از طرف دیگر خداوند اصل خلقت بشر را به گونهای قرار داده که برای دست یابی به سعادتش، خود باید فکر کند، تصمیم بگیرد و راهش را انتخاب کند و اصلاً کمال و سعادت ما نیز بر خلاف بقیه موجودات از طریق همین انتخاب آگاهانه تأمین میشود.(32) اهل بیت هم مانند ما از جنس بشرند و طبیعتاً از این قاعده کلی مستثنی نمیشوند.
پس واقعاً از این نظر، خلقت اهل بیت با ما فرق ندارد. آنها هم مثل ما عاملهای انگیزشی که باعث گناه کردن میشود را دارند، و آنها هم مثل ما مسیر زندگیشان را خودشان انتخاب میکنند. از این رو معلوم میشود که ارادهی خداوند، در آیهی تطهیر، بر اساس اختیار و عملی است که اهل بیت خود انجام میدهند.
همان طور که میدانیم خداوند متعال از تک تک ما انسان ها میخواهد که گناه نکنیم و پاک و طاهر باشیم. حتی در این خصوص فرموده است: “… (خداوند) میخواهد که شما (انسانها) را پاک کند …“(33) اما از طرفی وقتی به سراغ آیهی تطهیر میرویم با مسألهی متفاوتی روبرو میشویم. خداوند در آیهی تطهیر، تنها و تنها پاک و پاکیزه بودن را برای اهل بیت میخواهد و حتی این موضوع را سه بار هم تاکید میکند. این طور که پیداست اهل بیت با این که تمامی عاملهای انگیزشی برای گناه کردن را در خود دارند و از این حیث همانند سایرین هستند، اما خواست خداوند در خصوص گناه نکردن و پاک و پاکیزه بودن آنها کمی با بقیه متفاوت است. ولی این خواست چگونه است؟
همهی ما میدانیم انبیا و فرستادگانی که برای رساندن پیام خدا به سوی ما آمدهاند، باید در خصوص رساندن پیام الهی بدون خطا و اشتباه عمل کنند و حتی قرآن کریم آنها را در سایر فرازهای زندگیشان هم پاک و طاهر میداند. بنابراین خداوند هم از آنها میخواهد که هرگز به گناه آلوده نشوند. اما در خصوص پیامبران در عین محفوظ بودن اختیارشان، این اراده الهی قطعاً محقق میشود. پیامبران در عین آنکه خود مسیر زندگیشان را انتخاب میکنند، اما با اختیار خود هیچ موقع به گناه آلوده نمیشوند و حتی در سختترین شرایطی که امکان گناه کاملاً برایشان مهیا بوده، با اختیار خود از آن فاصله گرفتند و هرگز گوهر پاک خود را نیالودند. لذا این خواست الهی علیرغم بقیه مردم، در خصوص آنها محقق شده است. مثلا قرآن کریم داستان حضرت یوسف را بیان میکند. همسر عزیز مصر، شیفته یوسف شده بود. همه چیز برای یوسف مهیا بود؛ اتاقی خلوت، دری بسته و زنی که پیشنهاد گناه به یوسف میداد، نه کسی میفهمید و نه اتفاق خاصی میافتاد؛ اما هیچ کدام از اینها نتوانست یوسف را بفریبد. یوسف در برابر چنین گناهی که تعداد بیشماری را به کام خود کشیده، حتی ذرهای شک در دل خود راه نداد و از آن روی گرداند. لذا او خواست پرودگارش را همان طور که او میخواست اجرا کرد.
بر این اساس و با توجه به حصر و تأکیدی که در آیه تطهیر وجود دارد، مشخص میشود که اراده خدا در خصوص اهل بیت از همان سنخ اراده او درباره انبیاء و رسولان است. در حقیقت اگرچه اهل بیت همانند بقیهی مردم اختیار دارند و خدا هم از همه میخواهد که گناه نکنند، ولی بر خلاف سایرین، این ارادهی الهی قطعاً در خصوص اهل بیت محقق میشود. تاکیدهای آیه هم شاهد خوبی برای این مطلب است.
اما یک نکته هنوز باقی مانده، واقعاً اگر اهل بیت کاملا اختیار دارند، پس چگونه حتی یک خطا هم مرتکب نمیشوند و چطور میتوان به قاطعیت گفت که هیچ اشتباهی نمیکنند؟
اگر خوب فکر کنیم، میبینیم که گاهی در فراز و نشیب زندگی بر سر دو راهیها قرار میگیریم. معمولا در رویارویی با این دوراهیها، خودمان مسیر درست را میشناسیم و آن را تشخیص میدهیم، ولی دقیقاً کار اشتباه را انجام میدهیم. زیرا آن چنان برایمان میل و کشش ایجاد میکند که باعث میشود دیگر نتوانیم به بدی آن فکر کنیم و علیرغم آن که میدانیم بعداً پشیمان میشویم، ولی به سویش میرویم. در مقابل بسیاری از مواقع هم تمام سعی خود را به کار میگیریم و در رویارویی با این گونه مسائل، سربلند میدان میشویم. در این مواقع در کشاکش عقل با غضب و شهوت، طرف عقل را گرفتهایم. اما چه طور میشود که هیچ وقت کشش و جاذبهی گناه ما را نفریبد؟ شاید بتوانیم بامثالی آن را بهتر درک کنیم.
کارخانهای را در نظر بگیرید که شمشهای طلا درست میکند. برای این که طلا را در قالب های مورد نظر شکل دهند، باید بیش از 1000 درجهی سانتی گراد به آن حرارت دهند، تا ذوب شود. به نظر شما با تمام ارزشی که طلا دارد، به طوری که انسانهای بیشماری به دنبال این فلز گران بها هستند، آیا فردی پیدا میشود که بخواهد مقداری از این طلای ذوب شده را حتی برای لحظه ای اندک لمس کند؟
گناهان و معاصی نیز، همین گونهاند، آنها با این که ممکن است زرق و برق بسیاری داشته باشند، اما در اصل تکه آتشی هستند که به راحتی گوهر پاک وجود انسان را میسوزانند. اگر ما به حقیقت و باطن گناهان و معاصی توجه داشته باشیم، هیچ گاه حاضر نمیشویم، حتی برای لحظهای به آن فکر هم بکنیم چه رسد به انجام آن. در حقیقت وقتی که ما از غضب وشهوتمان شکست میخوریم، زشتی گناه و خطا را درست لمس نکردهایم.
انبیا و اولیای الهی با توجه به همین نکته است که به سراغ گناه نمیروند، زیرا که آنها بدی و زشتی گناه را با تمام وجود حس میکنند. در واقع خداوند خود این مسأله را به آنها نشان میدهد و حتی در داستان حضرت یوسف، از آن به “ارائه برهان رب“(34) تعبیر میکند. پس واقعاً یک پیامبر الهی، میبیند که گناه کردن بازی با آتش است، درست مثل همان کارگری که حرارت فلز مذاب را با تمام وجود خود لمس میکند. لذا پیامبران حتی فکر آن را هم نمیکنند که به آن نزدیک شوند، چه برسد که آن را انجام دهند.
راز و رمز دوری اهل بیت از هر خطا و اشتباه کوچک و بزرگی نیز همین است. آنها با بهره گیری از نیروی عقل خود و با معرفت و شناختی بالاتر که خداوند خود به آنها داده، واقعا زشتی گناه را با تمام وجود مییابند و لذا هرگز حاضر نمیشوند که خود را به آن آلوده کنند. بنابر این هر گونه آلودگی چه در مقام عقیده و چه در هنگام عمل، کاملاً از آن ها دور میگردد و این همان معنی عصمت است؛ همان مقامی که در زمان نزول آیه تنها و تنها در خصوص اهل بیت محقق شده است.
ج) در جستجوی اهل بیت …
آیا نباید چنین افرادی را بشناسیم؟ همان کسانی که دارای مقام عصمتند، و در زمان نزول آیه در بین همهی انسانها، این مقام تنها به آنان اختصاص یافته است! اگر شناخت این افراد لازم نبود، چه لزومی داشت خداوند مقامشان را بیان کند؟ خداوند که کار بیهوده نمیکند، پس باید حتما بدانیم که اهل بیت چه کسانی هستند.
اهل بیت یا باید به معنایی باشد که تمامی افراد را دربرگیرد(35) و یا این که به افراد خاصی باز گردد و شامل همه نشود. یقینا اهل بیت نمیتواند شامل همه شود، زیرا همانطور که گفتیم این آیه، اهل بیت را معصوم میداند، در حالی که همهی افراد، معصوم نیستند و مرتکب گناه و معصیت میشوند. لذا باید منظور از اهل بیت، افراد به خصوصی باشد.
معمولاً روش محققین و مفسرین آن است که برای فهم بهتر آیات، در ابتدا به آیاتی که در قبل و بعد آن آیه قرار دارد، مراجعه میکنند و روند آنها را بررسی مینمایند. وقتی که ما هم به سیر آیات قبل و بعد آیه ی تطهیر مراجعه میکنیم، متوجه میشویم که در این آیات خداوند با زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صحبت میکند. از این رو احتمال آن که منظور از اهل بیت، زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد در ذهنمان قوت میگیرد. به همین جهت، به سراغ بررسی این آیات میرویم تا موضوع برایمان روشنتر شود.
در این آیات خداوند در ابتدا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را خطاب قرار میدهد و میفرماید:
اى پیامبر! به همسرانت بگو: “اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مىخواهید، بیایید با آنچه که به زنان در هنگام طلاق داده میشود، شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نیکویى رها کنم! «28» و اگر شما خدا و پیامبرش و سراى آخرت را بخواهید، خداوند براى نیکوکاران شما پاداش عظیمى آماده ساخته است.“ «29»
و در ادامه خطاب را متوجه همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مینماید و به آنان میفرماید:
“اى همسران پیامبر! هر کدام از شما گناه آشکار و فاحشى مرتکب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود؛ و این براى خدا آسان است. «30» و هر کس از شما خدا و پیامبرش را فرمان برد و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهیم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده کردهایم. «31» اى همسران پیامبر! اگر تقوا پیشه کنید؛ شما همچون زنان دیگر، (معمولى) نیستید، پس نازک سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند، و سخن شایسته بگویید! «32» و در خانههاى خود بمانید، و همچون دوران جاهلیت پیشین [در میان مردم] ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید.
سپس میفرماید:
همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد. «33»
و مجددا ادامه میدهد:
آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود به یاد داشته باشید؛ خداوند لطیف و خبیر است! «34»(36)
با بررسی این آیات متوجه میشویم که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، مصون از خطا و اشتباه نیستند.(37) اما با قرار دادن این موضوع در کنار عصمتی که در خصوص اهل بیت بیان شد، انسان دچار شک و تردید میشود. بر طبق آیهی تطهیر میدانیم اهل بیت مرتکب هیچ گناهی نمیشوند، در حالی که نه تنها بر طبق این آیات احتمال خطای زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وجود دارد بلکه خداوند اشتباه آن ها را دو چندان میداند.(38) با این شرایط احتمال آن که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزو اهل بیت باشند، برایمان کمی سست میگردد.
اگر مجدد به آیات ذکر شده مخصوصاً به نوع خطابی که در آنها به کار رفته است، دقت کنیم، تردیدمان بیشتر میشود.
در مجموع آیات 7 گانه ای که ذکر گردید، 24 ضمیر به صورت جمع آمده است و 22 ضمیر از 24 ضمیر، ضمائری مخصوص زنان میباشد و خطابش متوجه همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)است. در حالی که 2 ضمیر باقی مانده، در خصوص مردان بکار میرود و جالب آن که، این دو ضمیر، دقیقاً در آیهی تطهیر آمده است. پس ظاهراً روند و سیاق این آیه با آیات قبل و بعدش تفاوت دارد و دچار تغییر شده است.(39)
اما اگر دقیقتر این آیات را بررسی کنیم، معلوم میشود، اینها تنها تغییراتی نیست که در این آیات وجود دارد. قبل از آیهی تطهیر، خداوند در بین صحبتش با زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، به خانههای آنها اشاره میکند و به آنها میفرماید: “در خانه هایتان بمانید”. حتی در آیهی بعد از آیه تطهیر نیز باز سخن از همین خانههاست و میفرماید: “آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود، یاد کنید”. اما در آیهی تطهیر سخن از یک خانه است، نه خانه های مختلف و وقتی که خداوند میخواهد افراد خاصی را معرفی کند، از آنها با نام “اهلالبیت” یاد میکند و آنها را به یک خانه وابسته میداند. اگر منظور از خانه و بیتی که در آیه تطهیر به کار رفته است همان خانههای زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود که در آیات قبل و بعد ذکر شده، باید “بیت” به صورت جمع میآمد و گفته میشد “اهل البیوت” یعنی “اهل خانهها“، اما این گونه گفته نشد. پس در آیه تطهیر سخن از خانهای متفاوت از خانه های ذکر شده در آیات قبل و بعد است.
با این شرایط معلوم میشود که سیر این آیات، مسیر یکسانی را طی نمیکند و با شروع شدن آیهی تطهیر، با تغییر سیاق روبرو میشویم. به طور کلی روند آیات، هنگامی در فهم آیهای خاص به ما کمک میکند که مجموع آیات به دنبال یک هدف و بیان موضوعی واحد باشند. اما وقتی میدانیم روند آیات تغییر کرده و در مجموع، یک هدف را دنبال نمیکند، طبیعی است که دیگر برای فهم آیهای خاص، آیات قبل و بعد نمیتواند به ما کمکی نماید.(40) ما نیز در این جا با همین مسأله روبرو هستیم، زیرا روند آیات با شروع شدن آیهی تطهیر تغییر میکند.
دیدیم که اگر تنها به خود آیه توجه کنیم، اهل بیت قابل تشخیص نیستند، حتی مراجعه به آیات قبل و بعد نیز، مشکل ما را حل نکرد. از طرف دیگر سایر آیات قرآن هم که در خصوص اهل بیت سخنی به میان نیاورده است؛ پس چه باید بکنیم؟ چگونه باید اهل بیت را بشناسیم؟ آیا این مطلب برای همیشه ناشناخته باقی خواهد ماند؟
اما یقیناً خداوند مسأله را همین جا خاتمه نداده و قطعاً باید راهی برای فهم منظور خویش قرار داده باشد. ما در زندگی روزمره وقتی مسألهای را نمیدانیم، به سراغ کسی میرویم که نسبت به آن آگاهی داشته باشد. حتی خداوند متعال همین راه را به ما نشان میدهد و میفرماید: “اگر (چیزی) را نمیدانید، پس از اهل ذکر سوال کنید“(41) اما چه کسی میتواند منظور خداوند را بیان کند و ما باید به سراغ چه فردی برویم؟ خداوند خود، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به ما معرفی میکند و همهی ما را به سوی او ارجاع میدهد و از آن طرف نیز به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خویش میگوید: “ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم، تا آنچه به سوى مردم نازل شده است براى آنها بیان نمایی“.(42)
بنابراین تنها راهی که باقی میماند تا شاید از طریق آن بتوانیم اهل بیت را بشناسیم، مراجعهی به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.(43)
د) پس اهل بیت کیانند؟
وقتی به سراغ منابع و احادیثی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به ما رسیده است میرویم، با قضیهای استثنایی روبرو میشویم. شاید کمتر واقعهای را بتوان یافت که در میان مسلمانان، تا این حد مورد اتفاق نظر باشد و علمای فرق مختلف اسلامی آن را در بالاترین درجهی اعتبار، یعنی متواتر(44) و قطعی بدانند. در میان علمای اهل تسنن، دو تن از صاحبان صحاح سته(45) و یک تن از پیشوایان فقهی اهل سنت(46) این جریان را در کتب معتبر خویش نقل نمودهاند. هچنین بسیاری از علمای حدیث در کتب حدیث(47)، مفسران در کتب تفسیر(48) و تاریخ شناسان در کتب تاریخی خود(49) و حتی علمای رجال (آگاهان به راویان حدیث) در کتب رجالی خویش(50) به تناسب موضوع کتاب و فن خود، این واقعه را نقل نمودهاند. علما و محدثین شیعه نیز(51) در این مسئله اتفاق نظر دارند. در نتیجه یک اتفاق نظر کامل، در میان تمامی فرق اسلامی در خصوص این مسئله وجود دارد …
ام سلمه(52)، یکی از زنان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) این گونه میگوید:
نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانهی من بود که دخترش فاطمه با حزیرهای(53) که برای پدرش درست کرده بود، وارد شد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) با احترام به سوی دخترش آمد و از او سراغ علی را گرفت. فاطمه به پدر گفت که او در خانه است. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: برو و پسر عمویم علی و فرزندانم حسن و حسین را به نزد من بیاور.(54)
پس از اندکی دخت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به همراه همسرش، در حالی که دستان حسن و حسین را در دست داشتند، وارد خانه شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مهربانی حسنین را در آغوش خود گرفت و صورتشان را بوسید و آنها را بر روی دو پای مبارکش نشاند. علی را در سمت راست و دخترش را در سمت چپ خود جای داد. سپس همگی از حریرهای که فاطمه تهیه کرده بود، خوردند. پس از آن نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) رواندازی را که همراهش بود، بر روی خود، علی، فاطمه، حسن و حسین کشید(55)، و دو طرف آن را گرفت و با دست راست خود، به سوی آسمان اشاره نمود و فرمود: “خداوندا! اینان اهل بیت من (56) و از نزدیکترین افراد به من (57) و از خاصان من هستند (58)، از آنها هرگونه پلیدی و رجس را دور نما و آنان را پاک و پاکیزه گردان“(59)
پس از آن که دعای نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) تمام شد، جبرئیل نازل گشت و از جانب خداوند آیهی تطهیر را آورد (60) و این گونه گفت: “همانا خداوند فقط و فقط میخواهد پلیدی را از شما اهل بیت دور سازد و شما را قطعاً پاکیزه سازد.”
ام سلمه با حسرت ادامه میدهد: بعد از آن که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آیه را خواند، از ایشان پرسیدم: آیا من هم میتوانم به زیر روانداز وارد شوم؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:سرانجام تو نیکو خواهد بود و از زنان پیغمبری، ولی جزو اهل بیت من نیستی. پس آن حضرت از ورود من به زیر روانداز ممانعت نمود.(61)
این مسأله آن قدر برای ام سلمه مهم بود که گفت: اگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه میفرمود تا من نیز به زیر رو انداز وارد شوم، برایم از همه چیز بهتر بود.(62)
با وجودی که این قضیه “اهل بیت” را به وضوح مشخص میگرداند، ولی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به همین مقدار بسنده نکرد. آن حضرت پس از نزول آیهی تطهیر، تا پایان عمر مبارکشان، هر روز صبح به در خانهی امیرالمومنین و فاطمهی زهرا میآمد (63)، و با دستان خویش دو چهارچوب در را میگرفت و میفرمود: السلام علیکم یا اهل البیت و رحمه الله و برکاته، الصلاه یرحمکم الله “انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا” و سپس آنها را برای خواندن نماز صدا میکرد.(64)
از سوی دیگر، در مواقعی که مردم درباره آیهی تطهیر از نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سوال میکردند و یا زمانی که ایشان میخواست در خصوص این آیه صحبت کند، تنها به 5 نفر اشاره میکرد و پس از تلاوت آیه میفرمود: این آیه در شان 5 نفر نازل گشته است، من، علی، فاطمه، حسن و حسین (علیهم السلام).”(65) و به این صورت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیام پروردگار خویش را به همگان رساند و اهل بیت را معرفی کرد.
پس اگر چه از سیاق آیات قبل و پس از آیه تطهیر معلوم نشد که اهل بیت، چه کسانی هستند و منظور خداوند افراد چه خانهای است، اما نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خود به معرفی اهل بیت پرداخت و آنان را به امر الهی به ما معرفی نمود . ولی جدای از این، حتی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ما مشخص نمود که اهل بیت، اهل کدامین خانهاند . آن حضرت اهل بیت را منتسب به خود کرده و آنها را اهل خانهی خویش خواند و در خصوصشان فرمود: “اینان اهل بیت من هستند.”
اما در کنار این دانستیم با این که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانهی همسر خویش ام سلمه بود، ولی او را از اهل بیت خود به شمار نیاورد و مانع از آمدن او به زیر عبا شد. به همین جهت میتوان فهمید که منظور از خانه و بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که اهل بیت به آن منتسب هستند، یک خانهی مادی که متعلق به نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است و از خشت و گل ساخته شده، نیست. زیرا اگر چنین بود سزاوار بود افرادی همانند ام سلمه که در آن خانه بودند و به آن تعلقی داشتند را هم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جزو اهل بیت معرفی کند. از این رو مشخص میشود که منظور از این خانه، خانهی مادی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که شب را در آن سپری میکرد و به همراه همسرانش زندگی مینمود، نیست.
ه) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جایگاه اهل بیت
پس آن بیت و جایگاهی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خودش نسبت میدهد، کدام جایگاه است؟ و منظور آن حضرت چیست؟
دانستیم که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اهل بیت را به خود انتساب میدهد و همچنین فهمیدیم این بیت و خانهای که در آیهی تطهیر به کار رفته است، خانهی مادی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیست. پس معلوم میشود که اهل این بیت، وابستگان به شخصیت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و مقام نبوت و رسالت ایشان هستند و نه صرفاً خویشاوندان شخص پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). بنابراین، این بیت و جایگاه، مرتبط با مقام نبوت و رسالت آن حضرت و یک جو معنوی است که مخصوص افرادی ویژه است.(66) از این رو نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) سایر افراد خانه را که همانند این افراد به چنین جایگاهی مرتبط نبودند، جزو اهل بیت به شمار نمیآورد.
اما این مطلب یعنی چه؟ مگر میشود که اشخاص با مقام و منزلت یک فرد مرتبط باشند؟ جدای از بحث لغوی باید به سراغ قرآن کریم هم برویم و آیات آن را هم جستجو کنیم، باید ببینیم که آیا قرآن این مطلب را میپذیرد یا آنکه در منطق قرآن اهلیت و وابستگی تنها به خویشاوندی محدود است و بس.
همان طور که در قسمت مفردات ذکر گردید، “اهل” در لغت به معنای کسانی است که با فرد اصلی انس، وابستگی و تعلق خاطر دارند. از این رو ممکن است از فردی که وابستگی و تعلق خاطری به آن فرد ندارد، سلب اهلیت شود و از اهل بودن خارج گردد، هرچند که جزو فرزندان انسان هم باشد. در این خصوص وقتی به قرآن نیز مراجعه کنیم، با ملاکها و معیارهایی در همین راستا روبرو میشویم. به عنوان مثال، بعد از آن که خداوند به نوح (علیه السلام) فرمان ساختن کشتی را داد (67)، به او وعده کرد که تو و اهلت را از طوفان نجات خواهیم داد.(68) ولی موقعی که آن طوفان سهمگین وزیدن گرفت، پسر نوح (همانند سایر سرکشان امت نوح) جزو غرق شدگان گشت.(69) در این جا بود که نوح به خداوند گفت: “(خدایا!)، پسرم از اهل من بود و وعدهی تو حق میباشد“(70)، ولی خداوند در جواب به نوح گفت: “اى نوح! (پسر تو) از اهلت نیست!“(71) و خداوند پسر نوح را به خاطر اعمال ناپسند و ناشایستش از اهلیت با نوح خارج کرد (72).
اما در نقطه مقابل دانستیم که افرادی به غیر از بستگان و نزدیکان، به سبب وابستگی و تعلق خاطری که با شخص دارند، میتوانند جزو اهل او محسوب شوند، هرچند که با او خویشاوندی خاصی هم نداشته باشند. لذا در جریان حضرت نوح، خداوند افراد محدودی از قوم نوح را که ایمان آورده بودند، به همراه نوح و خانوادهاش نجات داد، و آنها را جزو اهل نوح دانست و در مورد آنان فرمود: “او (نوح) و اهلش (خاندانش) را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم”(73) و به این صورت تمامی نجات یافتگان و مؤمنان به نوح را از اهل او به شمار آورد.
به همین علت است که معلوم میشود، چرا نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) همهی افرادی که در خانه بودند را جزو اهل بیتش معرفی نکرد. زیرا آن افراد تنها با شخص آن حضرت، نسبتی داشتند ولی با مقام نبوت و رسالت ایشان آن ارتباطی که این افراد به خصوص حائز آن بودند را نداشتند. به همین جهت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اشخاصی را معرفی میکند که با مقام نبوتشان سنخیت داشته باشند، یعنی از نظر مرتبه ایمان، در بالاترین درجات قرار گیرند. در آن زمان این اشخاص تنها امام علی، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام)بوده اند که در نزد پروردگار جزو این دسته به شمار میآمدند و جزو اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب میگشتند. زیرا که آنان در اطاعت و عبودیت خدا، همانند نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در بالاترین درجه و جایگاه بودند و همچنین در بندگی پروردگار خویش، چون نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در رتبهای بالاتر از سایرین قرار داشتند.
از این رو میفهمیم که چرا نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، تنها این افراد را جزو اهل خویش محسوب کرد و آنان را از اهل بیت دانست.
با این شرایط مشخص میشود که اهل بیت در آیه ی تطهیر و احادیثی که به ما رسیده است، در راستای معنای لغویاش، اشاره به مفهومی بالاتر و عمیقتر از خویشاوندی دارد. لذا هرگاه که ما با اهل بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه میشویم، منظور افرادی است که وابسته به شخصیت و رسالت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هستند و با مقام و منزلت معنوی ایشان در ارتباطند. در نتیجه در کنار این 4 نفر، خود نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در گام نخست جزو اهل بیت به حساب میآیند (75)، زیرا که پیش از سایرین آن حضرت خود به آنچه به مردم ارائه مینمود در بالاترین سطح، ایمان داشت و در عمل نیز صد در صد به آن عمل مینمود.
و) زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، ولی …
اما با این وجود یک نکته در ذهنمان مبهمتر میشود و با یافتههایمان نمیسازد. به راستی با وجود تعلق آیه تطهیر به افرادی به خصوص، چرا خداوند متعال این آیه را در بین آیاتی که در خصوص زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، آورد؟ و چرا خداوند وقتی که با همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن میگوید، به ناگاه روی صحبتش را عوض میکند و از اهل بیت سخن میگوید؟
اگر در زندگی روزمرهمان دقت کنیم، با برخی اتفاقات مشابه روبرو میشویم. دانشمندی را تصور کنید که از نظر علمی در سطح بالایی قرار دارد و بسیاری از مشکلات جامعه را به او ارجاع میدهند. لذا در میان مردم از موقعیت اجتماعی ویژهای برخوردار است و مورد احترام فراوان آنهاست. حال اگر فرزند چنین شخصیتی عمل ناپسندی را انجام دهد، طبیعی است که افرادی او را به شدت سرزنش میکنند و از ادامهی عملی که انجام میدهد، او را باز میدارند؛ زیرا که پدر او علاوه بر عالم و اندیشمند بودن، مورد اعتماد فراوان مردم نیز هست و این امکان وجود دارد که افرادی اشتباه پسر را به حساب پدر بگذارند و در نتیجه آبروی پدر به خطر بیفتد و از اعتماد مردم نسبت به او کاسته شود.
ما نیز در آیهی تطهیر با شخصی چون نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) مواجه هستیم، فردی که از جانب خدا وظیفهی رسالت را به عهده دارد، شخصی که با وجود او، مردم خدای واحد را شناختند. او همانی است که نه تنها مسلمانان، بلکه یهودیان، مسیحیان و حتی بتپرستان وی را امین و راستگوترین فرد در میان همگان میدانستند. خدا نیز او را در بالاترین جایگاه و رتبه قرار داده و مقامی چون عصمت را به او و اهل بیتش اعطا نموده است. پس طبیعی است افرادی که با چنین اشخاصی در ارتباط هستند، وظیفهای بس سنگینتر و حساستر داشته باشند. زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به سبب خویشاوندیشان با نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جزو افردای هستند که با آن حضرت در رابطهاند و بیش از سایرین در خانهی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت آیهی تطهیر، نشست و برخاست میکنند. از این رو خداوند با آوردن آیهی تطهیر در میان آیات مربوط به زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، موقعیت حساسی که زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در آن قرار دارند را یاد آور میشود و آنها را متوجه میسازد که در رفت و آمد با چه خانوادهی با عظمتی هستند.
همین ارتباطی که زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با شخص نبی اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت دارند، باعث میشود، اگر زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خطایی را انجام دهند، اشتباه و خطایشان در نظر برخی از مردم به حساب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا اهل بیت نیز گذاشته شود و در ذهن آن افراد، آسیبی به مقام و منزلت اهل بیت وارد شود. بر همین اساس است که خداوند از زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انتظار و توقع بیشتری دارد و در صورتی که آنها عمل صالحی انجام دهند، خداوند برایشان دو برابر پاداش و یا اگر گناه آشکاری را مرتکب شوند، دو برابر عذاب در نظر میگیرد.(76) بنابر این حتی مکان قرار گرفتن آیه تطهیر نیز حکمتی عمیق دارد.
ز) اهل بیت در کنار کتاب خدا
اما آیا همین قدر که بدانیم اهل بیت دارای مقام رفیع و عظیمی چون عصمتاند، کافی است؟ معصوم بودن اهل بیت چه نتیجهای برای ما دارد؟ این طهارت و پاکی چه تاثیری در زندگی ما به وجود میآورد و واقعاً کدامین مشکل از هزاران مشکل ما را حل میکند؟
اگر به آیات قرآن رجوع کنیم، متوجه میشویم که خداوند در آیات قرآن کریم جایگاه ویژهای را در خصوص مطهران و پاکان، توصیف مینماید. بررسی این آیات، برای ما مشخص میکند که تنها افراد پاک و مطهر میتوانند، حقیقت قرآن را درک کنند و به عمق معارف آن پیببرند و حتی خداوند به این نکته نیز اشاره میکند که جز آنان، فرد دیگری به حقیقت مفاهیم قرآن، راه ندارد. این مسأله را پروردگارمان در جایی از آیاتش که صحبت از بزرگی و عظمت قرآن است، این گونه بیان میدارد: “به جز (افراد) پاک و مطهر، کسی نمیتواند به (قرآن) دست پیدا کند.“(77)(78)
پس بین طهارت و پاکی جان و راه یافتن به معارف عمیق قرآن، رابطهای تنگاتنگ وجود دارد . ولی این پاکان و مطهران چه کسانی هستند که به حقیقت قرآن راه دارند؟ همانگونه که دیدیم، آیه تطهیر این افراد را به ما معرفی میکند.
بنابر این خداوند اهل بیت را که همان برگزیدگان پاک و معصوم اویند، به ما نشان میدهد و آن چه از معارف و حقایق قرآن وجود دارد را از طریق آنان به ما میرساند. لذا طبیعی است اگر برای فهم قرآن همانگونه که خداوند خود به ما نشان داده در این مسیر قدم نهیم، دیگر جایی برای اختلاف نظرهای گوناگون و گاه متضادی که در سر فهم معانی برخی آیات وجود دارد، باقی نخواهد ماند،(79) چرا که ما دیگر راه خود را یافتهایم؛ راه ارتباط با کلام پروردگار و فهم صحیح آن …
از این رو میتوانیم با تاییدی الهی، فهم قرآن را از آموزندگان حقیقی آن، در دل هایمان جای دهیم و با اطمینان خاطر ذهن خود را در گروی اهل بیت بگذاریم .
ح) زندگی، تکیه نمودن بر کدامین تکیه گاه؟
اما جدای از تمامی این موارد، اگر کمی به واقعیت عصمت توجه کنیم متوجه میشویم که طهارت اهل بیت، اثری عملی و بسیار عمیق نیز در زندگی ما دارد که سرنوشت همهی ما را به خود وابسته میکند.
ما در زندگی روزمره خود با رویدادهایی مواجه میشویم که به تنهایی از عهدهی انجام آنها بر نمیآییم، واقعاً نمیدانیم چه باید بکنیم و در رابطه با آنها دچار سرگردانی میشویم. در این مواقع معمولاً به سراغ فردی میرویم که قابل اعتماد باشد و بتوانیم مشکلمان را با او مطرح کنیم تا او به ما کمک کند. مثلاً هنگامی که مریض میشویم، به خصوص اگر بیماریمان کمی حساستر هم باشد، معمولاً برای انتخاب پزشک با دوستان آگاه و مورد اطمینان خود مشورت میکنیم. انتخاب شغل هم در زندگیمان اهمیت زیادی دارد. لذا طبیعتاً برای انتخاب آن از فردی کمک میگیریم که بدانیم سالها تجربه بدست آورده است و ما را دلسوزانه راهنمایی میکند و …
اما اگر بخواهیم مسیر زندگی خویش را انتخاب کنیم چه باید بکنیم؟ هزاران راه نرفته در پیش رویمان قرار دارد و ما نیز فرصتی برای تجربه مسیرهای مختلف نداریم؛ همه آنها را هم که درست نمیشناسیم. کدام را باید انتخاب کنیم؟ به چه کسی باید اعتماد کرد؟ بارها و بارها به بسیاری از افراد تکیه کردهایم و سرانجام به زمین خوردهایم. آیا واقعاً هر شخصی میتواند ما را در مسیر پر پیچ و خم زندگی راهنمایی کند؟ اگر مسیر را اشتباه نشانمان دهند، همه چیز خود را نباختهایم؟
ولی با همه این حساسیتها، خداوند متعال ما را تنها و بیکس رها نکرده و راه بسیار مطمئنی را به ما معرفی نموده است. او برای ما اهل بیت را فرستاده و با آیاتش عصمت آنها را برای ما تضمین نموده است. آنها هیچ گاه اشتباه نمیکنند، افکار و نیاتشان پسندیده و خدایی است و از هرگونه خطایی پاکند. لذا اهل بیت هیچ وقت به خاطر منافع و غرضهای شخصی خود، از ما استفاده نمیکنند و برای خودخواهی و یا افزونطلبیهای خویش، ما را بازی نمیدهند. پس اگر راهی را به ما نشان دهند، به خاطر منفعت شخصیشان نیست بلکه تنها و تنها به خاطر خود ماست.
از این رو، اگر از اهل بیت یاری بگیریم، میتوانیم مطمئن باشیم که راه را درست میرویم و بعد از گذشت سالهای عمرمان، دیگر افسوس نمیخوریم که چرا از ابتدا مسیر درست را انتخاب نکردهایم و در راه دیگری قدم نگذاشتهایم. پس دیگر تنها نیستیم و سرگردانی آزارمان نمیدهد، ما کسانی را داریم که راه درست را میشناسند و آن را به ما نشان میدهند و واقعاً هم ما را به خاطر خودمان میخواهند، نه هیچ چیز دیگر. اگر اهل بیت حقیقتاً اشتباه نمیکنند، پس میدانند که ما از چه راهی به موفقیت میرسیم و سعادتمند میشویم. آنان راه نزدیک شدن به خدا را به ما نشان میدهند و اگر در مسیرشان قدم گذاریم، زندگیمان رنگ و بویی دیگر پیدا میکند، رنگ و بویی خدایی …
ی) آنچه که گذشت، در یک نگاه
اینجاست که میتوان، به اهمیت و امتیاز ویژهی این آیه پیبرد و همچنین درک نمود چرا اهل بیت تا این اندازه به آیهی تطهیر استناد میکردند و همواره آن را ملاکی بر حقانیت خود، بیان میداشتند و بارها، در محافل مختلف به آن اشاره میکردند و خود را جزو اهل بیت برمیشمردند.(80)
در یک نگاه، آنچه با هم به آن دست یافتیم، این گونه است که:
1- خداوند در آینهی آیهی تطهیر، افرادی را به ما نشان میدهد که هرگز راه زندگی را به بیراهه نمیروند و هیچ وقت خطا و لغزش، دامانشان را نمیآلاید.
2- دقت در آیات قرآن کریم و مراجعه به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، برای ما مشخص میکند که در زمان نزول آیهی تطهیر، این اشخاص (و یا همان اهل بیت)، تنها و تنها عبارت بودند از: شخص رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، امام علی، حضرت زهرا، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام).
3- با دقت بیشتر در آیات قرآن معلوم میشود که خداوند، معارف عمیق قرآن را در نزد اهل بیت قرار داده است که طاهران و پاکان حقیقیاند.
4- زندگی فرصتی محدود است که مسیرهایی نامحدود را در پیش رو دارد. پس باید به سراغ کسانی برویم که با هر خطا و لغزشی بیگانهاند و میتوانند برترین راه زندگی را به ما نشان دهند.
ک) سخن آخر
در طول سالهایی که از زندگیمان میگذرد، در کوچکترین مسائل مادی خود به هر فردی تکیه نکردهایم. اگر توانایی استفاده از اندوختهی چندساله را خودمان هم نداشتهایم، آن را به هر فردی هم نسپردهایم. حال چطور حاضر میشویم که در انتخاب مسیر زندگی خود به راحتی به هر فردی اعتماد کنیم! اگر راه را اشتباه برویم چه میشود؟ آیا میتوان فرصت از دست رفتهی زندگی را جبران کرد؟ واقعاً ساحل امن زندگی کجاست؟ کشتی طوفان زده بشر، ناخدایانی دارد که اشتباه هرگز دامانشان را نمیآلاید. اهل بیت راهی را به ما نشان میدهند که پشتوانه عصمتشان، قویترین ضامن درستی آن است. آیا زمان آن فرا نرسیده که خود را از سرگردانیها برهانیم و به آغوش گرم افرادی چون اهل بیت برسانیم؟ پس درنگ چرا …