آن سو تر از بی­ مهری

دین اسلام به وسیله ­ی ویژگی­ های متعددی از دیگر ادیان متمایز می­گردد. از آن جمله، اسلام به واسطه­ ی شخصیت بانویی یگانه چون فاطمه­ ی زهرا (علیها السلام) ویژگی خاصی می­یابد؛ بانویی که قرآن کریم سوره­ ی کوثر را به نام او اختصاص داده است…

خداوند اراده کرده است تا به وسیله ­ی خاندان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هم بُعد انسانی و هم بعد رسالتی وی را استمرار بخشد و برخلاف برخی انبیای گذشته چون نوح، موسی و عیسی (علیهم السلام) رشته­ ی بقای رسالت را از خاندانش گسسته ننماید. لذا خداوند این­گونه مقدر نمود تا نسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) به وسیله­ ی “دخترش” امتداد یابد و او فاطمه (علیها السلام) است و بس[1] این در حالی است که خداوند می­توانست مانند ابراهیم (علیه السلام)، نسل پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز از طریق پسرانش امتداد دهد.

فاطمه زهرا (علیها السلام)، فضیلت و قداست خاصی در نزد خداوند دارد و البته رابطه­ ی او با پروردگارش نیز، ارتباطی ویژه است که در مقابل باعث گردیده تا تمجید و ستایش الهی شامل حال فاطمه(علیها السلام) گردد. برای همین، هیچ بانویی همتای فاطمه (علیها السلام) نیست. این مطلب از موضوعاتی است که می­توان از متون روایی و تاریخی به صورت قطعی و یقینی آن را اثبات کرد؛ تا جایی که حتی عموم علمای اهل سنت نیز در قالب­ه ای مختلف و با نصوص گوناگون، آن را نقل نموده­ اند.[2] این نصوص همگی بر یک نکته اتفاق نظر دارند و آن “قداست فاطمه (علیها السلام)” می­باشد.

حال اگر این چنین بانویی مورد بی­ مهری قرار گیرد، بدون شک دامنه ­ی این بی­ مهری بسیار فراتر از آن چیزی است که تصور می­کنیم:

به راستی که دشمنان زهرا (علیها السلام)، تشکیل دهنده­ ی جبهه ­ی دشمنی با مهم ­ترین مقدسات اسلامی، یعنی قرآن کریم هستند؛ چرا که به اعتقاد مسلمانان بسیاری از آیات قرآن کریم در شأن اهل بیت (علیهم السلام) نازل گردیده است: همانند آیه تطهیر”،[3] ” آیه مودت”[4] و ” آیه مباهله[5].

آری؛ شاید مسلمانان در مورد مصادیق اهل بیت و تعداد آن ها اختلاف نظر داشته باشند، اما در این که زهرا (علیها السلام) یکی از مصادیق اهل بیت در  آیه­ ی تطهیر است، هیچ شک و اختلافی میان مسلمین وجود ندارد. [6]لذا دشمنی با زهرا (علیها السلام)، دشمنی با قرآن کریم است.

از سوی دیگر بدون شک دشمنی با زهرا (علیها السلام)، دشمنی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است؛ پیامبری که مقدس­ترین چهره ­ی بشریت در طول تاریخ است. به بیان دیگر: ظلم به زهرا (علیها السلام)، ظلم به تمام مقدسات اسلامی است که بارزترین و واضح­ترین آن پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) می­باشد؛ چرا که رضای فاطمه (علیها السلام)، رضای او و غضب فاطمه (علیها السلام)، غضب او و آزار فاطمه (علیها السلام)، آزار اوست. [7]لذا دشمنی با زهرا (علیها السلام)، دشمنی با پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است.

هم­چنین این دشمنی در حقیقت دشمنی با شخصیت مومن است. در بسیاری از روایات از حرمت و عظمت مومن در نزد خداوند سبحان یاد شده است؛ به گونه ­ای که حرمت او از حرمت کعبه که در میان مسلمانان از جایگاه رفیعی برخوردار است، بیشتر و والاتر برشمرده شده است؛[8] همان کعبه ای که بنابر برخی روایات، اگر احترام آن خدشه ­دار گردد، عرش خدا به لرزه درمی­آید. اما علی رغم این، باز هم حرمت مومن عادی از کعبه بالاتر است. حال به راستی جایگاه بانوی مومنی چون زهرا (علیها السلام) که بی­شک به دلیل انتسابش به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از یک سو و به اعتبار شخصیت و صفات متعالی و مقام بالا و رفیعش از سوی دیگر حرمتی بسیار خاص دارد، چگونه می­شود؟ در بیان جایگاه چنین بانویی همین بس که آیه ­ی تطهیر در شأن او نازل گردیده است. با این وجود اگر به چنین وجود مقدسی، که میان مسلمانان به پاکی و طهارت شهره است، ظلمی روا گردد، این دشمنی عادی نیست بلکه این، بالاترین نوع دشمنی با کرامت و انسانیت خواهد بود.

از بعد دیگر دشمنی با این بانو، دشمنی با جایگاه زن است. در اسلام، زن از جایگاه ویژه و احترام خاص و والایی برخوردار است. حتی اگر به این موضوع از ناحیه­ی متعارف اجتماعی نیز بنگریم، متوجه خواهیم شد که در جوامع بشری هم برای زن احترام خاصی وجود دارد. لذا یکی از دردناک­ترین ظلم­هایی که برای یک مرد روی می­دهد، آن است که به همسرش در مقابل چشمانش ستم روا شود. برای همین، مصائبی که بر بانوان اهل بیت امام حسین (علیه السلام) در کربلا وارد گردید، به موازات ظلم و مصائبی است که بر خود سیدالشهداء (علیه السلام) روا گشت؛ این در حالی بود که آن­چه بر اهل بیت ایشان واقع شد، نه قتل و نه ضربه­ی سنگ و شمشیر بود؛ بلکه هتک حرمت آنان به وسیله­ی اسارت و موضوعاتی از این قبیل بود که خود مصیبتی بزرگ است…

هنگامی که کمی بیشتر در زوایای زندگانی فاطمه (علیها السلام) می اندیشیم، می یابیم که او نمونه­ی کامل یک بانو و مثال بارز قداست در جامعه­ی اسلامی است. لذا بی مهری و دشمنی با این بانو که در اوج قداست مقام زن قرار دارد، دشمنی با جایگاه زن است.

اما آیا فاطمه ­ای که این چنین جایگاه رفیعی دارد، پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) مورد بی­ مهری قرار نگرفت؟ به راستی هم اکنون مزار بانوی اسلام کجاست؟ واقعا سرنوشت سومین سبط پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که رسول خدا او را محسن نامید و علمای اسلامی در آثار خویش نام او را به عنوان فرزند فاطمه (علیها السلام) برشمرده اند، چه شد؟ چرا از سرنوشت او کمتر سخن به میان آمده؟ صفحات تاریخ، حرف ­های بسیاری برایمان دارند…

«برگرفته از کتاب “زهرا (علیها السلام)”، نوشته­ ی آیت الله سید محمدباقر حکیم (با تلخیص و اضافات)»

برچسب خورده:آزار حضرت زهرا (س)_آن سو تر از بی­مهری_جایگاه دشمنان حضرت زهرا (س)_حب و بغض _دشمنی با حضرت زهرا (س)_مقام حضرت زهرا (س)

 

پاورقی ها:

 

[1] باید توجه داشت که جامعه ­ی انسانی آن روزگار، زن را یک موجود زشت و غیرصالح می­دانست که نمی­تواند باعث استمرا یاد و نام پدرش گردد. این نگاه بدبینانه تا آن­جا ادامه داشت که قرآن کریم در توصیف آن می­فرماید: “واذا بشر احدهم بالانثي ظل وجهه مسودا وهو كظيم”، “در حالی که هرگاه به یکی از آن­ها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فرط ناراحتی) سیاه می­شود؛ و به شدت خشمگین می­گردد.” (سوره نحل، آیه 58)

[2] صحیح ابن حبان جلد 15، صفحه 408 – امالی الحافظ الاصبهانی صفحه 45 – المعجم الکبیر جلد 20، صفحه 20 – خصائص امیرالمومنین صفحه 121 – السنن الکبری جلد 5، صفحه 97، حدیث 8370 – الجامع الصغیر جلد 2، صفحه 208 – کنز العمال جلد 12، صفحه 107– تثبیت الامامة صفحه 28 – الذریه الطاهره النبویه صفحه 48 – نظم درر السمطین صفحه 176  و بسیاری احادیث و کتب دیگر.

[3] (سوره احزاب، آیه 33)

[4] (سوره شوری، آیه 23)

[5] (سوره آل عمران، آیه 61) شواهد التنزیل جلد 1، صفحه 160 – جامع البیان طبری جلد 3 ، صفحه 404 – ینابیع المودة جلد 1، صفحه 136

[6] مستدرک حاکم جلد 3، صفحه 158 – الدر المنثور، جلد 5، صفحه 199

[7] صحیح البخاری جلد 4، صفحه 210 (چاپ دارالفکر بیروت) – فتح الباری فی شرح صحیح البخاری جلد 7، صفحه 84 – مستدرک حاکم جلد 3، صفحه 154 – الامامة و السیاسة جلد 1، صفحه 31– مجمع الزوائد جلد 9، صفحه 203 – الشافی جلد 4، صفحه 214 – شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد 16، صفحه 281

[8] الخصال صفحه 27، حدیث 95