ابوبصیر میگوید:
پس از وفات امام صادق (علیه السلام) من به خانه آن حضرت رفتم تا به همسرش (حمیده) تسلیت بگویم، وقتی آن بانو مرا دید گریست من هم گریه کردم.
سپس گفت: ای ابوبصیر! اگر در لحظات آخر عمر امام در کنارش بودی قضیه عجیبی را مشاهده میکردی.
گفتم: چه قضیهای؟
گفت: دقایق آخر عمر امام بود که ناگهان چشمان مبارکش را باز کرد و فرمود:
همین الان تمام خویشان و نزدیکان مرا حاضر کنید! ما همه را جمع کردیم، به طوری که کسی از خویشان و نزدیکان امام باقی نماند.
حضرت نگاهی به آنان کرد و فرمود:
کسانی که نماز را سبک میشمارند هرگز شفاعت ما به آنان نخواهد رسید.
«ان شفاعتنا لا تنال مستخفا بالصلاه»
« برگرفته از کتاب بحار الانوار، جلد 6، صفحه 154 و جلد 44، صفحه 297 »
مطالب مرتبط
آخرین ها
« وارث گنجینه نبوی »
از بزرگان آن طایفه بود و مانند سایر همفکران خود، دشمنی علی (علیه السلام) و فرزندانش را در دل داشت و […]«آیه ایثار»
بلندترین درجات جود و سخاوت، ایثار است. ایثار از شعارها و پرچمهای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و […]ندای توحید در گاهواره
… سرانجام مریم در حالی که کودکش را در آغوش داشت از بیابان به آبادی بازگشت و به سراغ بستگان و […]«استفاده از فرصت»
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) از هر فرصت و موقعیتی بهره جسته و از آن برای هدایت و ارشاد […]«کار و کوشش»
اسلام پیوسته مردم را به کار دعوت و تشویق نموده است تا مردم در زندگی، افرادی مثبت و تأثیرگذار بوده […]