اواخر عمر معاویه بود. او با دسیسههای شیطانی خویش یزید فرزند پلید خود را به ولایتعهدی خویش انتخاب نمود[note]1- بنا بر صلح میان امام حسن (علیه السلام) و معاویه، معاویه حق نداشت بعد از خود جانشین تعیین کند.[/note] و بدین وسیله، آینده ی تاریکی برای امت اسلامی پایه گذاری گردید. پس از این جریان، امام حسین (علیه السلام) ابتدا با نوشتن نامههای تند و کوبنده معاویه را مورد طعن و سرزنش قرار داد و سپس برای بیدار ساختن امت به خواب رفته، تصمیم گرفت در یک مجمع عمومی روشنگری نماید. لذا در موسم حج در منا [note]2- این مجمع یک یا دو سال قبل از مرگ معادیه در منا تشکیل شد.[/note]با دعوت از بزرگان امت، مجمع بزرگی (در حدود هزار نفر) تشکیل داد و در فرازهایی از خطابه خود فرمود:
“ای مردم! عبرت بگیرید از ملامت هایی که خدا در قرآن درباره دانشمندان ملتهای دیگر کرده و فرموده است: «چرا عالمان دینی و دانشمندان آنها، مردم را از گفتار زشت و خوردن حرام منع نمیکنند؟! »[note]3- “لو لا ینهاهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت …”(سوره مائده، آیه 63)[/note]…
سبب اینکه خداوند آنها را ملامت میکند، اینست که آنها از ستمگران زمان خود ارتکاب فساد و منکر را میدیدند و آنها را نهی نمیکردند. من ترس این دارم …که عقوبتی از عقوبات خدا بر شما فرود آید؛ در حالیکه شما میبینید پیمان های خدا در هم شکسته میشود (و کاری نمیکنید) … و شگفتا از این وضع که کشور به تصرف آدمی خیانتکار و ستمگر در آمده و حاکمی بی رحم، مسلط بر مومنان شده است … آنچه سبب تسلط آنها بر شما شده، اینست که شما از مرگ میگریزید و به این زندگی چند روزه ی دنیا، دلخوش شده اید.”
آنگاه هدف اصلی از نهضت و قیام خود را این گونه بیان فرمود: “خداوندا تو میدانی … ما تمام همتمان اینست که راه های دینت را به مردم نشان بدهیم و اصلاح را در شهرها ظاهر سازیم تا بندگان ستمدیده ات از شر ستمگران ایمن گردند و واجبات و احکامت در میان مردم مورد عمل قرار گیرد.” [note]4- تحف العقول عن آل الرسول (صلی الله علیه و آله وسلم)، ص: 237 و 238 و 239[/note]
مرگ معاویه فرا رسید و یزید به جای او به خلافت نشست. هنوز چیزی نگذشته بود که او از طریق فرماندار مدینه از امام حسین (علیه السلام) بیعت خواست. امام در جواب فرمود:
“وقتی اختیار امت به دست فرمانروایی مثل یزید داده شود، فاتحه اسلام نیز باید خوانده شود.”[note]5- “و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید” ( اللهوف على قتلى الطفوف، ص: 24)[/note]
یعنی بیعت با یزید، راضی شدن به مرگ اسلام است. این جملات نشان میدهند انگیزه ی اصلی امام حسین (علیه السلام) از قیام خونینش حفظ اساس اسلام و جلوگیری از انهدام آن بوده است؛ تعبیر به «مثل یزید» نشان میدهد که من به مقابله شخص یزید برنمی خیزم، بلکه طرف مقابل من تفکر یزیدی است که در هر زمان و از هر فردی یا از هر گروهی چنین تفکری اظهار شود و به مخالفت با دین خدا برخیزد، طرف جنگ با من محسوب میشود و من به مقابله ی با او برمی خیزم.
شخص یزید مُرد و در دل خاک پوسید؛ اما تفکر یزیدی تا روز ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) در دنیا هست و پیوسته باید از سوی پیروان حسین (علیه السلام) مورد دفع و طرد قرار گیرد و غوغای همه ساله عاشورا به منظور زنده نگه داشتن این فکر حسینی است.
چنین هدف بزرگی در کار است که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا خود و عزیزان و نور چشمان خود را برای رضای خدا به دامن هولناکترین مصیبتها میفرستد، اما نه تنها ذرهای سست نمیشود بلکه محکمتر و استوارتر چنان ایثارگری میکند که گویا اصلا مصیبتی بر او وارد نشده است …
لحظاتی رسید که دیگر تنها مانده بود، هم باید لشکر را عقب بزند و هم باید مراقب خیمهگاه باشد که اهل حرم آسیب نبینند. حمله به لشکر میبرد و آنها را از خود دور میکرد و برمیگشت. در نقطهای که میتوانست خیمهها را ببیند میایستاد و نگاه به خیمهها مینمود و با صدای بلند میفرمود: “لا حول و لا قوه الا بالله”[note]6- “هیچ دگرگونی و نیرویی نیست مگر به یاری و توفیق الهی”.[/note] که اهل حرم صدایش را بشنوند و بدانند هنوز زنده است.
عاقبت خسته شد. توانایی حمله و رجعت مکرر نداشت؛ برای وداع آخر به خیمه گاه آمد؛ کنار بستر فرزند بیمارش زین العابدین (علیه السلام) رفت، در حال اغما بود؛ دستش را بر پیشانی فرزند گذاشت، چشم باز کرد و پدر را دید که خون از حلقههای زره اش میجوشید؛ تکان خورد تا برخیزد، نتوانست؛ مجالی برای سوال و جواب نبود؛ وصیتهایی کرد و فرمود:
«آمادهی تحمل بلا بشوید و بدانید خدا، حافظ و حامی شماست، هرگز شکایت نکنید و چیزی که از قدر و منزلت شما بکاهد به زبان نیاورید»[note]7- “استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظکم و حامیکم … لا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم”[/note]
خم شد پیشانی فرزندش را بوسید، از جا برخاست سوار بر اسب شد و برای آخرین بار رو به اهل حرم کرد و فرمود: “خداحافظ همه شما باشد، من رفتم.”
رفت و دیگر برنگشت تا صدای اسب بیصاحبش به گوش خواهران و دخترانش رسید. از خیمهها بیرون دویدند رو به قتلگاه …”وا محمداه؛ وا علیاه؛ وا حسیناه.” [note]8- اللهوف على قتلى الطفوف[/note]
(برگرفته از جزوه “عاشورا؛ یعنی قیام از ابتدا تا انتها”، تالیف: “آیت الله سید محمد ضیاءآبادی”)
پاورقی ها: