راوی گفت: “به خدا سوگند ندیدم مردى را که فرزندان و اهل بیت و یارانش کشته شدهاند و بار این همه دردها و رنجها را به دوش کشیدهاست؛ اما اینگونه دلیرانه در صحنه نبرد ابراز شجاعت و رشادت کند. تا آنجا که دشمن هم پشت هم، به صورت گروهى به سمتش یورش برده و او برای دفاع از خود به آنان حمله میکرد و آنان چون گلهی بز در برخورد با گرگ مىگریختند.”
آری! سیدالشهدا (علیه السلام) در دفاع از خود و اهل بیتش (علیهم السلام) به صفوف فشردهی هزاران نفرى دشمن حمله مىکرد و آنان را به فرار وا میداشت و دشمنان چون ملخ، پراکنده مىشدند.
راوى گفت: “امام پیوسته مىجنگید تا آنکه دشمن بین او و حرم (خانواده) او قرار گرفت.”
حسین (علیه السلام) بانگ بر آنان زد و فرمود: “واى بر شما! اى پیروان فرزندان ابى سفیان! اگر دین ندارید و از معاد و قیامت پروایى ندارید، پس در این دنیا آزاده باشید و اگر ادعا دارید که عرب هستید (و مردانه میجنگید)، به نسب و نژادتان باز گردید.”
شمر بن ذی الجوشن ندا در داد: “اى فرزند فاطمه! چه مىگویى؟”
امام (علیه السلام) فرمود: “سخنم این است که من با شما مىجنگم و شما با من؛ بر زنان گناهى نیست. پس این سرکشان و طاغیان و نادانان خود را از تعرض به حرم من، تا من زنده هستم باز دارید.”
شمر پذیرفت و لشگر مجدد شروع به حمله به حسین (علیه السلام) نمود…
در تمام این سفرِ بیبازگشت و خونبار، و در تکتک لحظات، رفتار و کردار حسین (علیه السلام) سرمشق غیرت و جوانمردی است؛ امام (علیه السلام) درآخرین لحظات حیات دنیوی، حتی دشمن خونخوار را به آزادگی دعوت میکند. این چنین است که در طول تاریخ، حتی افراد غیر مسلمان، او را فراتر از یک رهبر دینی و به عنوان عیار آزادگی دیدهاند.
(برگرفته از کتاب “لهوف”، تالیف “سید ابن طاووس” (با تلخیص و اضافات))