از: پدری که عمر خود را پشت سر گذاشته است …
به: فرزندی که در گرو گذشت زمان است …
… پسرم چشم دلت را به فجایع این دنیا بگشاى. و آن را از حمله روزگار و هجوم سختیها و از دگرگونى روزگار و گردش شب و روز بترسان. اخبار گذشتگان را بر او عرضه دار و از آنچه به پیشینیان تو رسیده است، آگاهش ساز. بر خانهها و آثارشان بگذر و در آنچه از آنها باقی مانده است سیر و گردش نما. آنگاه به کارهایی گذشتگان انجام دادند، بنگر و در چیزهایی که از آن دل کندند و رفتند و اینکه در کجا فرود آمدند بیندیش. پس در این صورت خواهى دید که از جمع دوستان بریدهاند و به دیار غربت رخت کشیدهاند و تو نیز، یکى از آنها خواهى بود، پس کار خویش را اصلاح کن و آخرتت را به دنیایت مفروش…
پسرم نفس خود را میزان میان خود و دیگران قرار ده، پس آنچه را که براى خود دوست دارى براى دیگران نیز دوست بدار، و آنچه را که براى خود نمىپسندى، براى دیگران مپسند. به دیگران ستم روا مدار، آنگونه که دوست ندارى به تو ستم شود. نیکوکار باش، آنگونه که دوست دارى به تو نیکى کنند، و آنچه را که براى دیگران زشت مىدارى براى خود نیز زشت بشمار… آنچه را دوست ندارى به تو نسبت دهند، در باره دیگران مگو. بدان که خود بزرگ بینى و غرور، مخالف راستى، و آفت عقل است …
پسرم همانا من به تحقیق تو را از دنیا و حالت ها و نابودی و دگرگون شدن و انتقال آن از حالی به حالی دیگر آگاه ساختم، همچنین از آخرت و آنچه در آن برای اهلش آماده گشته به تو خبر دادم و درباره هر دو (یعنی دنیا و آخرت) مثَلهایی برای تو زدم تا از آن مثل ها عبرت بگیری و آنها را راهنمای خود قرار دهی. همانا مثل آن کس که دنیا را آن گونه که هست بشناسد(1)، مانند گروهی مسافر است که در سر منزلى بى آب و علف و دشوار اقامت دارند و قصد کوچ کردن به سرزمینى پر نعمت و سرایی پر آب و گیاه را دارند. پس مشکلات راه را تحمّل مىکنند، و جدایى دوستان را مىپذیرند، و سختى سفر، و ناگوارى غذا را با جان و دل قبول مىکنند؛ تا به سرایی وسیع، و منزلگاهی أمن، با آرامش قدم بگذارند و از تمام سختىهاى طول سفر احساس ناراحتى ندارند و هزینههاى مصرف شده را بی مورد نمی دانند و زیان به شمار نمىآورند. و هیچ چیز براى آنان دوست داشتنى نیست جز آن که به منزل أمن، و محل آرامش برسند.
امّا مثل آن کس که فریب دنیا را بخورد همانند گروهى است که مىخواهند از جایگاهى پر از نعمت به سرزمین خشک و بى آب و علف کوچ کنند. پس در نظر آنان چیزى ناراحت کنندهتر از این نیست که از جایگاه خود جدا گردند و ناگهان عازم محلی که به آن خواهند رسید و به آن منتقل خواهند شد، بشوند.
… پسرم تو شکار مرگى هستى که فرار کننده از آن نجاتى ندارد، و این شکارچی هر که را بجوید به آن مىرسد، و سرانجام او را مىگیرد. پس، از مرگ بترس! نکند زمانى سراغ تو را گیرد که در حال گناه یا در انتظار توبه کردن باشى و مرگ مهلت ندهد و بین تو و توبه فاصله اندازد، که در این حال خود را به هلاکت انداخته ای.
پسرم فراوان بهیاد مرگ و به یاد آنچه که به سوى آن مىروى و پس از مرگ در آن قرار مىگیرى باش. تا زمان ملاقات با مرگ از هر نظر آماده باش، نیروى خود را افزون، و کمر همّت را بسته نگهدار که ناگهان نیاید و تو را مغلوب سازد. مبادا دلبستگى فراوان دنیا پرستان، و تهاجم حریصانه آنان به دنیا، تو را فریب دهد؛ چرا که خداوند تو را از وضعیت دنیا آگاه کرده، و خود دنیا نیز از وضع خود تو را با خبر ساخته، و بدی های خود را برای تو آشکار نموده است…
دین و دنیایت را به خدا مىسپارم، و بهترین خواسته الهى را در آینده و هم اکنون، در دنیا و آخرت، براى تو مىخواهم، والسلام.
این است فرازهایی از دل نوشته های پدر و پیشوایی مهربان و آگاه به فرزندش امام حسن (علیه السلام)، که گویا در فراسوی سالیانی دراز ضمیر آزادگان و حق جویان را به تفکر و تأمل وا می دارد.
(برگرفته از کتاب نهج البلاغه، نامه سی و یکم (2))
………………………………..
پاورقی ها:
1- دنیا را به وسیله آزمایش آنگونه که هست بشناسد.
2- منتخب از ترجمه محمد دشتی و علی اصغر فقیهی