«در آغوش شمشیرها»

«در آغوش شمشیرها»

فهرست مطالب

نزدیک به پنج دهه بعد از وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، مسلمانانى که در مرکز اسلام، یعنى مکه و مدینه، یا در مرکز خلافت، یعنى شام و کوفه، سکونت داشتند، اطاعت و فرمانبردارى از خلیفه را -هر کس که باشد و با هر صفت و خصلتى و هر چه فرمان دهد – امرى لازم و جزء دین مى دانستند. آنان چنین باور داشتند که قیام علیه فرمانروا، تضعیف اتحاد و یکپارچگى امت اسلامى و خروج از دین خواهد بود.

چنین پنداری، تفکر غالب مسلمانان آن عصر بوده است؛ مسلمانانى که اسلام را تنها از چشم انداز پایتخت اسلامى و خلیفه دریافت می‌کردند و دین را در رفتار و گفتار خلیفه (یزید بن معاویه) مجسم مى دانستند. اما چه خلیفه ای؟ خلیفه اى که دینى نداشت تا او را از انجام خواهش هاى نفسانیش باز دارد؛ خلیفه اى که شراب مى خورد و نماز نمى خواند؛ خلیفه‌ای که به کشتن سبط پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمان می‌دهد؛ مردم مدینه را قتل عام می‌کند و کعبه، خانه خدا را با منجنیق درهم می‌کوبد.

این، آن اسلامى بود که مردم آن زمان از خلیفه مسلمین و جانشین پیامبرش مى دیدند[note]1- گردانندگان دستگاه خلافت، خلیفه را “خلیفه الله” مى نامیدند.[/note] به عنوان مثال، مسلم بن عقبه (فرمانده سپاه یزید) پس از قتل عام مردم مدینه و غارت اموال و ناموس شان و در آستانه مرگ، در سخنی چنین نگرشی به جایگاه خلیفه را این گونه آشکار می‌سازد: « خداوندا! کارى دوست داشتنى و خویشایندتر از کشتار مردم مدینه براى روز قیامتم از دستم بر نیامده است! و اگر با این همه، اهل آتش جهنم باشم، بى گمان بدبخت خواهم بود![note]2- تاریخ ابن کثیر، جلد 8، صفحه 225[/note] بارخدایا! اگر با وجود فرمانبردارى و اطاعتم از خلیفه ات یزید بن معاویه در قتل عام مردم مدینه مرا عذاب کنى، بى گمان بدبخت خواهم بود! »[note]3- تاریخ یعقوبى، جلد 2، صفحه 251[/note]

با این حساب معلوم مى شود که مشکل مسلمانان آنان روزگار، موضوع سلطه و حکومت فرمانرواى ستمگر نبوده تا با تبدیل آن به فرمانروایى عادل و دادگستر قابل حل باشد، بلکه مشکل اصلى، از بین رفتن احکام اسلامى و اطاعت و فرمانبردارى بى چون و چراى مسلمانان از دستورات صادر شده از ناحیه خلیفه (هر دستوری که باشد) بوده است. در چنین زمانه ای، چاره و علاج کار تنها در تغییر عقیده و برداشت مسلمانان در امر خلیفه و خلافت خلاصه مى شد؛ تا مگر در پرتو آن، بتوان احکام پایمال شده اسلام را بار دیگر به جامعه اسلامى باز گرداند.

یگانه کسى که در آن شرایط مى توانست با هدف ریشه کن کردن این مشکل قیام کند، شخص امام حسین (علیه السلام) بود. او با توجه به مقام و منزلتى که نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت و تنها سبط باقی مانده آن حضرت بود و احادیث و آیاتى که درباره او نازل شده بود، در همه گیتى یگانه انسانى بود که چنین کارى بس خطیر بر عهده او نهاده شده بود، تا یکى از این دو راه را برگزیند:

1. با یزید بیعت کند و از مواهب فراوان دنیوی این بیعت برخوردار گردد.

2. بر یزید و کارهایش بتازد و بر همه مسلمانان که بى قید و شرط بر کارهاى نارواى یزید مهر تایید زده و سر تسلیم نسبت به اوامرش فرود آورده بودند، بر آشوبد. از این راه، سنت و روش زشتى را که در پیش گرفته بودند تغییر دهد تا ائمه بعد از او بتوانند به احیاى آن قسمت از سنتهاى جدش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) که از بین رفته، اقدام نمایند.

حسین بن علی (علیه السلام) راه دوم را برگزید و به پایان بردن آن را وجهه همت خود قرار داد و آن را شعار خویش گردانید و با عزمى راسخ در این راستا قدم نهاد تا به هدف خود رسید. امام(علیه السلام) بدین ترتیب خلافت و حکومت وقت را به این دلیل که براى اسلام خطرناک بود، باطل اعلام کرد. ایشان در پاسخ آن کس که به ایشان پیشنهاد کرد تا با یزید بیعت کند که براى دنیا و آخرتش خوب است!! و همچنین در پاسخ شخص دیگری که به ایشان گفت: اى حسین! از خدا نمى ترسى که پاى از اجتماع مردم مى کشى و در میان امت تفرقه مى اندازى؟!، فرمود: «اکنون که رهبرى مسلمانان را یزید به دست گرفته است، باید اسلام را بدرود گفت!»[note]4- “و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامه براع مثل یزید”[/note]

و آن هنگام که عبدالله بن عمر(فرزند خلیفه دوم) به او گفت :”از خدا بترس و یکپارچگى مسلمانان را پراکنده مساز!” حضرت فرمود: «به خداى سوگند حتى اگر در دنیا به هیچ روى پناهگاهى نیابم، با یزید بن معاویه هرگز بیعت نخواهم کرد.»[note]5- “و الله لو لم یکن فى الدنیا ملجاء ولا ماءوى، لما بایعت یزید بن معاویه أبدا”[/note]و منظورش از این سخن، اصلاح امت و ابطال امر خلافت یزید بود. این شعار امام حسین (علیه السلام) و هدف او بود که براى رسیدن به آن، راه شهادت را برگزید و شاعر چه زیبا از زبان آن حضرت سروده است که :

«اگر دین محمد جز با کشته شدن من استوار نمى‏ گردد، پس اى شمشیرها! بیایید و مرا در آغوش خویش گیرید. » [note]6- “ان کان دین محمد لم یستقمالا بقتلى، یا سیوف خذینى”[/note]

(برگرفته از کتاب «دو مکتب در اسلام، جلد سوم : اثر نهضت حسینى در احیاى سنت پیامبر»، تالیف: “مرحوم علامه سید مرتضی عسکری(ره)”)

پاورقی ها:

مطالب مرتبط:
الگوهای من
  • زندگــی پیشــوایــان
  • یـــاران پیشــوایــان
  • دیگر بزرگــان
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
باورهای من
  • زندگــی پیشــوایــان
  • یـــاران پیشــوایــان
  • دیگر بزرگــان
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
برای تغییر این متن بر روی دکمه ویرایش کلیک کنید. لورم ایپسوم متن ساختگی با تولید سادگی نامفهوم از صنعت چاپ و با استفاده از طراحان گرافیک است.
  • خـــداوند
  • خلقـــت
  • پیـــامبران
  • نمـــــاز
  • حـــج
  • امــــر بــه معـــروف
  • قیـــامت
  • مـــرگ
  • بــــرزخ
  • بهشت
جستجو کنید
همیاری خیرخواهانه شما

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مقالات مرتبط
Ali ibn Abi Talib

Ali ibn Abi Talib

A part of Ali ibn Abi Talib (as)’s last will to his sons Hassan (as) and Hussain (as) after the attempt on his life by a stab from Ibn Muljam: “My advice to you is to be conscious of God. Do not yearn for this world, even though it may run after you. Do not […]

that night

that night

The verses of chapter 96 of the Quran apparently show that the Night of Ordainment or Power (Laylatul Qadr) was not specifically restricted to the time of the descent of the Quran and the period of the call of the Messenger of Islam, but rather that it repeats annually until the end of this world. […]

oh Gad …

oh Gad …

Ali ibn Hussain’s (as) prayer for the month of Ramadan: “…Give us success in this month to tighten our bonds of kin with devotion and gifts, attend to our neighbors with bestowal and giving, rid our possessions from claims, and purify them through paying the alms; (Give us success to) go back to him who […]