امام کاظم (علیه السلام ) هفتمین امام از سلاله پاک رسول خدا درروزهفتم صفر سال 128 هجرى در منزلی بنام ابواء بین مکه و مدینه چشم به جهان گشودند .اسم شریف ان حضرت موسی وکنیه مشهور ایشان ابوالحسن است .زندگانی ایشان مقارن بود با ایام حکومت عباسیان که ظلم وستم فراوانی به ان حضرت روا داشته و سال های زیادی ایشان را در حبس و شکنجه نگاه داشتند .
موسى بن جعفر (علیه السلام ) نه تنها از نظر علمى تمام دانشمندان و رجال علمى آن روز را تحتالشعاع قرار داده بود، بلکه از نظر فضائل اخلاقى و صفات برجسته انسانى نیز زبانزد خاص و عام بود، به طورى که تمام دانشمندانى که با زندگى پرافتخار آن حضرت آشنایى دارند در برابر عظمت شخصیت اخلاقى وى سر تعظیم فرود آوردهاند .
” ابن حجر هیثمى”، دانشمند و محدث مشهور جهان تسنن، مىنویسد:
موسى کاظم وارث علوم و دانش هاى پدر و داراى فضل و کمال او بود. وى در پرتو عفو و گذشت و بردبارى فوقالعاده اى که (در رفتار با مردم نادان)از خود نشان داد، کاظم لقب یافت، و در زمان او هیچکس در معارف الهى و دانش و بخشش به پایه او نمىرسید. (الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبهالقاهره، ص203)
شیخ صدوق (ره) درکتاب التوحید صفحه271 از قول هشام بن حکم [شاگرد برجسته امام صادق وامام کاظم ( علیهما السّلام ) واز متکلمین مشهور عصر خود] روایت کردهاند، یکی از دانشمندان و روحانیون بزرگ مسیحیان به نام «بُرَیهَه» ؛ هفتاد سال در آئین مسیحیان بود. او در جستجوی اسلام و جویای حقّ و اسلام بود و در میان هر فرقه و گروهی وارد میشد، گفتار و عقائد آنها را بررسی مینمود، ولی چیزی از حقّ به دست نمیآورد، به آنها میگفت: «اگر رهبران شما بر حق باشند، لازم بود که مقداری از حقّ نزد شما وجود داشته باشد.» . تا اینکه او در این راه جستجو، اوصاف شیعه و آوازه «هشام بن حکم» را شنید. وپیش هشام رفت و با او به مناظره پرداخت.سپس به هشام گفت: «ای هشام! آیا تو کسی را سراغ داری که رأی او را الگو قرار داده و از او پیروی کنی؟، و اطاعت او را دین خود بدانی». هشام گفت: «آری ای بُرَیهَه». هشام، اوصاف امام صادق ( علیه السّلام ) را برای بُرَیهَه، بیان کردو بُرَیهَه به امام ( علیه السّلام ) اشتیاق پیدا کرد و همراه هشام، از عراق به مدینه مسافرت کردند، آنها تصمیم داشتند به حضور امام ( علیه السّلام ) برسند، ولی در دالان خانه امام صادق (علیه السّلام ) ، با موسیبن جعفر ( علیه السّلام ) دیدار نمودند. هشام بر او سلام کرد، بُرَیهَه نیز سلام کرد، سپس آنها علّت شرفیابی خود را به حضور امام، بیان کردند. امام کاظم ( علیه السّلام ) در آن هنگام، کودک بودوهشام داستان بُرَیهَه را برای حضرت کاظم نقل نمود.
امام کاظم فرمودند: ای بُرَیهَه! تا چه اندازه به کتاب خودت (انجیل) آگاهی داری؟
بُرَیهَه: من به کتاب خودم آگاهی دارم.
امام کاظم: تا چه اندازه به تأویل (تفسیر) آن اعتماد داری؟
بُرَیهَه: همان اندازه ای که از آن میدانم به ان اعتماد دارم.
در این هنگام، امام کاظم (علیه السّلام ) خواندن آیاتی از انجیل را، آغاز کرد.
بُرَیهَه (آنچنان مرعوب قرائت امام شد که) گفت: «حضرت مسیح (علیه السّلام ) انجیل را این چنین که شما میخوانید، تلاوت میکرد، این گونه قرائت را جز حضرت مسیح ( علیه السّلام )، هیچکس نمیخواند»، آنگاه بُرَیهَه به امام کاظم ـ علیه السّلام ـ عرض کرد: «مدّت پنجاه سال بود که در جستجوی تو یا مثل تو بودم» ، بُرَیهَه، هماندم مسلمان شد، زن خدمتکار او نیز مسلمان گردید ، سپس هشام همراه بُرَیهَه و آن زن، به محضر امام صادق ( علیه السّلام ) رسیدند، و هشام ماجرای گفتگوی حضرت کاظم ( علیه السّلام ) و بُرَیهَه، و مسلمان شدن بُرَیهَه و زن خدمتکار را به عرض امام صادق ( علیه السّلام ) رسانید.
امام صادق ( علیه السّلام ) فرمود: ذُرِّیَّهً بَعْضُها مِن بَعْضٍ وَاللهُ سَمیِعُ عَلیِمُ: «آنها فرزندانی بودند که (از نظر پاکی و کمال) بعضی، از بعضی دیگر گرفته شدهاند و خداوند شنوا و دانا است » ( سوره آلعمران ـ آیه 34)