با وضعیتی که حکومت یزید بن معاویه و دودمان پلید بنی امیه داشت، برای یک فرد مسلمان و متعهد معمولی، تا چه رسد به رهبر مسلمانان، راهی جز همان روش امام حسین (علیه السلام) باقی نمی ماند، زیرا حکومت یزید هیچ معیاری برای مشروعیت نداشت و طبق هیچ قانون و عرفی صحیح نبود.
و این انگیزه و هدف یعنی احساس مسئولیت را در سخنان آن بزرگوار به طور آشکارا مشاهده می کنیم، از آن جمله هنگامی که نامه به بزرگان بصره می نویسد، علت قیام خویش را این گونه توضیح می دهد: “…من شما را به کتاب خدا و سنت رسول دعوت می کنم، که به راستی سنت مرده و بدعت زنده گشته است…”
و دیگر هنگامی که مسلم عقیل را به کوفه فرستاد، در نامه که به مردم آن دیار مرقوم می دارد، در محکومیت یزید و حقانیت خویش چنین می نویسد: “به جان خودم سوگند، امام و رهبر نیست مگر کسی که به کتاب خدا عمل کند، و به عدل و داد قیام نموده، و به دین حق متدین باشد. و جان خود را در راه خدا گرو گذارد.”
و یا این که وقتی فرماندار مدینه یعنی ولید از آن حضرت می خواهد که با یزید بیعت کند امام نیز در جواب می فرماید:”ای امیر، براستی که ما خاندان پیامبر و معدن رسالت الهی، و محل رفت و آمد فرشتگان و جایگاه فرود آمدن رحمت خداییم،… و یزید مردی فاسق و شراب خوار و آدمکش است و کسی است که آشکارا مرتکب فسق می شود”
و در وصیت نامه خود به برادرش محمد بن حنفیه می فرماید: “و براستی که من خودسرانه و از روی هوس بیرون نیامده و قیام نکردم، و نه به منظور فساد کردن و ستم، و جز این نیست که برای اصلاح جویی در میان امت جدم خروج کردم، می خواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم، و به سیره جدم و پدرم علی (علیه السلام) گام بردارم، پس هر کس مرا رد کرد من صبر می کنم، تا خداوند میان من واین مردم حکم کند، که خدا بهترین حاکمان است.”1
و باز زمانی فرا می رسد که در برخورد با لشکریان حر بن یزید ریاحی به آنها می فرماید: “ای مردم، براستی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که سلطان ستمگری را ببیند، که حرام خدا را حلال دانسته و پیمان خدا را بشکند و مخالف سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بوده و درمیان بندگان خدا به گناه و دشمنی عمل کند و با این حال با رفتار و گفتار خود به مخالفت با او بر نخیزد، بر خدا حق است که او را به جایگاه بد همان ظالم درآورد.
هان ای مردم؛ که اینان ملازم پیروی شیطان گشته اند، و از اطاعت خدای رحمان روی گردانیده اند. و فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل نموده و حق مسلمانان را میان خود تقسیم کرده، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کرده….”2
بنابر این قیام امام در آن موقع حساس یک وظیفه الهی و یک فریضه شرعی بوده است که آن حضرت به نحو احسن وظیفه خود را درقبال خدا و اسلام انجام داد چنانچه پدر بزرگوارش علی (علیه السلام) و امامان دیگر عمل کردند.
(برگرفته از کتاب خلاصه تاریخ اسلام، تالیف سید هاشم رسولی محلاتی)
پاورقی ها:
مطالب مرتبط
آخرین ها
«آداب نصیحت»
امام حسن عسکری (علیه السلام) میفرمایند: “هر کس برادرش را در نهان موعظه کند، او را آراسته است […]«درد دل با او»
دعا و درخواست حوایج از خدا، منحصر به الفاظی نیست که از لسان مبارک پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله […]«عبادت هوشمندانه»
“چه بسیار روزه دارانى که از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند و چه بسیار شب زنده […]«رهبری الهی»
پس از به شهادت رسیدن امام رضا(علیه السلام) در خراسان بهوسیله مأمون عباسی، دوران امامت امام جواد […]« بسان مادر »
تجربه و تحقیق ثابت کرده است که در ایجاد و ساختن شخصیت کودک، مادر نقش غیرقابل انکاری را داراست. مادر […]