مغیرهبنشعبه، والی منصوب معاویه در بصره بود. در زمانیکه معاویه برای محکمکردن جانشینی پسرش، یزید، تلاش میکرد، مغیرهبنشعبه برای تثبیت حکومت خود در بصره همراه با پسرش نزد معاویه در شام رفتند.
پسر مغیره میگوید: “شبی پدرم از نزد معاویه بازگشت اما او را بسیار ناراحت دیدم. وقتی علت را جویا شدم، پدرم گفت: “من معاویه را بیدین میدانستم، اما نه تا این اندازه. با معاویه تنها بودیم و کسی هم با ما نبود. به او گفتم: “تو خلیفه هستی و هیچ قدرت و نیرویی، در مقابله با تو نیست؛ چرا آلابیطالب – فرزندان امیرمؤمنان (علیه السلام) – و بنیهاشم را اینگونه آزار و اذیت میکنی؟! کمی از سختی و ناراحتی آنان کم کن.”
معاویه با خشم من را خطاب قرار داد و گفت: “تو خیال میکنی ما به نتیجه رسیدهایم؟ اوضاع آنگونه که میخواهیم، نیست. مگر نمیبینی هر روز پنج نوبت در منارهها، “اشهد ان محمداً رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم)” بلند می شود؟ به خدا قسم می خواهم این نام را بمیرانم و از بین ببرم.[note]1- شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید (جلد 5، صفحه 129 و 130)[/note]
آنچه که معاویه به مغیره گفت، پرده از برنامهای سرّی برداشت که چون زمان معاویه کاملاً عملی نشد، اجباراً به بعد از مرگ او موکول شد.
متأسفانه بعد از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حاکمان مسلمین (که در سقیفه گرد هم آمدند) این تفکر را در میان مردم القا کرده بودند که دیدگاه شخص خلیفه، ملاک دین است. هر کجا خلیفهی مسلمین امری را صلاح بداند و به آن فرمان دهد، دستور او (حتی اگر در تضاد با مبانی اسلام باشد) شرعی و مطاع خواهد بود. بر اساس این تئوری، سرپیچی از فرمان خلیفه، جرم و مستوجب عقوبت بود. این نوع تفکر آن چنان در میان مردم رسوخ کردهبود که اگر خلیفه در مورد شخصی اعلان کفر و الحاد میکرد، از سوی مردم پذیرفته میشد. در این نظام، فرق نداشت خلیفه با شورا سر کار آمده باشد یا با جنگ و دیکتاتوری به قدرت رسیده باشد. در چنین شرایطی اگر مسلمانان را به قتل و فحشا و امثال آن امر نماید، مسلمانان باید از او اطاعت کنند. در این اطاعت نیز، مسلمانان چون به امر خلیفه گردن نهادهاند، مستوجب بهشت میشوند! بر اساس این دیدگاه، خدا خود میداند با خلیفه چه رفتاری داشتهباشد، خواه او را ببخشد و یا او را عقاب کند و به جهنم بفرستد. بر همین اساس است که شمربنذیالجوشن – قاتل امام حسین (علیه السلام) – خود را مردی شریف میداند و به کشتن پسر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) افتخار میکند و میگوید: “من کاری را انجام دادم که به من فرمان داده شده بود!”[note]2- ابواسحاق سبیعی میگوید: “شمر همراه ما نماز میخواند. پس از نماز دستان خود را به آسمان بلند کرده میگفت: خدایا! تو آگاهی که من شریف هستم. مرا ببخش. به او گفتم: چگونه خداوند تو را ببخشاید در حالی که در قتل پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) همراهی و معاونت کردهای؟ گفت: وای بر تو! چه باید میکردیم؟ اینها [حکام] دستوری به ما دادند و ما با آن مخالفت نورزیدیم. اگر با آنها مخالفت میکردیم، از شتران آبکش بدتر بودیم. گفتم: این عذر زشتی است. اطاعت تنها در کارهای معروف است.” (لسان المیزان: 3/504)[/note]این دیدگاه مسموم، خطر بزرگی بود که اساس اسلام را تهدید میکرد و امام حسین (علیه السلام) با چنین وضعیتی مواجه بودند.
در چنین شرایطی، امام حسین (علیه السلام) به درخواست یزید برای پذیرش بیعت جواب رد دادند و اعلام کردند که بههیچوجه حاضر به بیعت با او نیستند و با این تصمیم در مقابل تفکر اموی ایستادگی کردند و بزرگترین ضربه را به برنامهی معاویه وارد کردند. شوک حاصل از شهادت او و یارانش که کل سرزمین اسلامی را در نوردید، بنیان تزویر دستگاه خلافت را به سختی تکان داد. دستگاهی که سالهای سال و مرحلهبهمرحله جامعهی اسلامی را در جهت مخالف تعالیم قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سوق داده بود. برکت خون سیدالشهداء (علیه السلام) و مجاهدت ائمهی پس از او (علیهم السلام) در تعلیم و گسترش معارف اصیل اسلامی، حقیقتاً عامل زندهماندن اسلام در اعصار و قرون بعد بود.
اگر چه حسین (علیه السلام) و یارانش در سرزمین کربلا به خون خفتند، فرزندان و بازماندگان او (در رأس ایشان زینب و امام علیبنالحسین (علیهما السلام)) به خوبی در نقش پیامبران کربلا ظاهر شدند. کاروان بازماندگان، در عین تحمل رنجها و مصیبتها، بخشهایی از سرزمین اسلامی را درنوردید و پیام حرکت امام حسین (علیه السلام) را به مسلمانان خفته رساند؛ پیامی که در کربلا و در قرن یکم هجری محصور نشد. از این روست که هر سال میلیونها مسلمان، در سالگرد چهلم واقعهی عاشورا، در سرزمین کربلا گرد هم میآیند تا مقاومت و صبر بینظیر حسین (علیه السلام) و کاروان کوچکش را گرامی بدارند و از آن در طی مسیر توحید الهام بگیرند.
(بازخوانی برخی زوایای عاشورا بر اساس درسگفتارهایی از “مرحوم آیت الله علامه شیخ محمدرضا جعفری”)
پاورقیها: